دغدغه علیاکبر یوسفی جذب نوجوانان به مسجد است. او معتقد است: مسجد نباید خانه سالمندان شود؛ مسجدی پویاست که جوانان به آن رفتوآمد داشته باشند و امور را بهدست گیرند.
بچه محلهای قدیمی خیابان وحدت۱۳، حالا همسایه های چهلپنجاهسالهای هستند که شغل پدرانشان را ادامه دادهاند و هنوز مانند گذشته هوای همسایه ها را دارند.
آقاحامد برای تفریح از کوهپارک و پارکهای محلی گرفته تا بیرونشهر، برنامه میریزد و آن را به همسایه ها اعلام میکند تا هرکدام دوست دارند، همراه شوند و با یکدیگر به طبیعتگردی بروند.
حسن عطائی یکی از ویژگیهای خوب همسایه هایش را محبت و پایکار بودن در برگزاری مراسم مذهبی میداند: اهالی هر کمکی از دستشان برآید، دریغ نمیکنند. دهه محرم هرکدام از همسایه ها گوشهای از کار را میگیرند.
وحید عباسیان تعریف میکند: خیابان صاحبالزمان (عج) فعلی آن زمان بهسمت خیابان دانشگاه بنبست بود و این کوچه سیصدمتری که قبل از دهه شصت «مشاق» نام داشت، محل بازی ما بچهها و نوجوانان محله بود.
خاطره رضا قصاب باوفا مربوط به وقتی است که اهالی محل دست به دست هم دادند تا خبر فوت پدرش را طوری به او بگویند که برایش قابلتحمل باشد.
آقامحمود سرگلزایی که بهواسطه کارمندی در شرکت پگاه، پایش به جاهدشهر بازشد، چهاردهمین سال مهاجرتش از سیستانوبلوچستان را میگذراند.