حمید معصومیان که همه عمرش را در خیابان افسر گذرانده، میگوید: به آنها که از همه جای مشهد و روستاهای دیگر میآمدند برای مداوا پیش یدالله شکستهبند، میگفتیم «بروید تا همین ستون زرده.»
مدرسه حاجحسنخان (بهزادیه) و باقریه که هردو اگر چه اکنون سالهاست که تخریب شده و به خاطرهها پیوستهاند، در زمان حیات، بخشی از میراث تاریخی این شهر بودهاند که ازقضا نامشان در فهرست آثارملی هم ثبت بود.
مسجد امامرضا (ع) در سیدرضی نوپاست و صفرتاصد کارهایش به دست نمازگزاران دغدغهمند انجام شده است. مسجدی که گرچه فقط چهارسال ازپاگرفتنش اما با همین سازه موقت سپری میشود.
کوچه «دانشگاه ۵» برخلاف بسیاری از کوچههای قدیمی مشهد، پس از انقلاب تنها به یک دلیل رشد جمعیت داشته و آنهم فضای مذهبی آن است. افزایش محافل روضهخوانی خانگی، این کوچه را به باغ روضهها مشهور کرده است.
آقاابوالفضل میگوید: قدمت خانهمان که ملک پدریام است، به بیش از صدسال میرسد؛ در حیاط خانه یک آبانبار داشتیم که آن زمانها، آب لولهکشی که قطع میشد، همسایهها از آبانبار ما آب برمیداشتند.
زندگی محمود باخرد ۴۳سال است که در کوچهپسکوچههای جلالیه سپری شده و از این محله دل نکنده است. او از روزهایی تعریف میکند که بوستان وحدت، پارک جنگلی بود و نماز جمعه در آن برگزار میشد.
سنجری میگوید: جوی آب گناباد از اینجا رد میشد. مادران کنار جوی آب، ظرف و رخت میشستند و با اتمام کارشان، با سنگ، راه آب را میبستیم تا حوضچه درست شود؛ بعد هم آبتنی میکردیم.






