دو و نیم ساله که بود داشت بازی میکرد که مادرش متوجه شد هنگام بازی آیات قرآن را زمزمه میکند. بیشتر که دقت کرد فهمید فرزندش همان 15سورهای را که برایش میخوانده حفظ شده است. از همین موقع پی به استعداد قرآنی علی کوچولوی نابینا برد. اکنون علی بیاتی در هفتسالگی، یکو نیم جزء قرآن و تعدادی از داستانهای شاهنامه، مولانا و کلیله و دمنه را حفظ است.
نمایش عروسکی- موزیکال «نازگل» که برای اکران در دهه فجر سال 98 تهیه شدهبود، داستان سه خواهر است که هر کدام از آنها نماینده یک قشر از جامعه هستند. «گل اندام» نماینده آدمهای معمولی و سادهلوح است، خواهر دومی «ماه گل» نام دارد. او نماینده آدمهای زرنگ و فرصتطلب است و اما «نازگل» که نقش اصلی داستان را برعهده دارد، نماینده انسانهای دلسوز و یاریرسان بوده که همیشه به فکر دیگران هستند. این نمایش که بازیگران آن را هنرمندان معلول و بچههای حاشیه شهر تشکیل دادهبودند، در هشتمین جشنواره تئاتر معلول ان مناطق کویری و خلیج فارس رتبه برتر را به دست آورد.
مینا گلپور که مؤسس کارگاه تولیدی معلول ان هانیل است، درباره تاریخچه تأسیس آن میگوید: من و خواهرم، مدتی در مراکز حرفهآموزی معلول ان کار میکردیم. به دلیل رفتوآمدهایی که به اداره بهزیستی داشتم، متوجه فراخوان تأسیس کارگاههای تولیدی شدم و این موضوع را با خانوادهام مطرح کردم. پدر و مادرم خیلی حامی بودند و با وجود اینکه در بین اطرافیانمان فرد معلول نداشتیم، با دید مثبتی به این موضوع نگاه میکردند. پدر و همسرم به لحاظ مالی بسیار حمایت کردند تا کارگاه هانیل، مردادماه سال 93 به عنوان اولین کارگاه دختران معلول ذهنی بالای 14 سال، دایر شد.
بخشی از مشکلات این مادران مربوط به تهیه دارو بعد از تحریمها، صادر نشدن دفترچه بیمه برای بیماران مهاجر، هزینههای بالای درمان، نبود مرکز بهزیستی و کاردرمانی و فیزیوتراپی میشود. این بچهها از تحصیل و درمانهای مناسب محروم هستند و هیچ امکاناتی برای آنها در نظرگرفته نشده است. تعدادی از آنها آموزشپذیر هستند و تعدادی تربیتپذیر، ولی فضایی نیست که خانوادهها بتوانند فرزندانشان را به آنجا بفرستند. برخی از مراکز نیز که به خانوادهها معرفی میشود فاصله زیادی با گلشهر دارد و هزینههای آن بسیار سنگین است. از طرفی به مهاجران گواهینامه نمیدهند تا کسانی که خودرو یا موتور دارند با وسیله نقلیه خودشان بچهها را به مراکزدرمانی ببرند.
علی امینی قصهای شنیدنی دارد، از کودکی دچار بیماری جسمی و حرکتی است، اما برخلاف همه این مشکلات مانند کوه استوار است و درکنار تحصیل و کسب علم، خرج یک خانواده را هم میدهد. از تعمیرات موبایل گرفته تا مسافرکشی! او وقتی فهمید که برای عمل جراحی و بهبودی جسمیاش باید رقمی در حدود 60میلیون تومان هزینه کند، بیخیال شده و خودش را به قضا و قدر سپرده است.
یکی از پاکبانان زحمتکش شهرداری منطقه12 حسن یعقوبی رسولی گلاری است، او سه فرزند معلول دارد، خانهاش نیمهساز است و کلی خرج و مخارج گوناگون دارد اما دم برنمیآورد و صبح تا شب کوچه و پس کوچههای بولوار شاهنامه را نظافت میکند.
حسن آقا تا کنون دوبار کیف پول پیدا کردهاست، اما هردوبار چشمش را به روی مشکلات میبندد و کیفها را به صاحبش برمیگرداند حتی اگر درون کیف سه میلیارد تومان پول باشد و صاحب کیف درقبال این پاکدستی به او 50هزار تومان مژدگانی بدهد!
قصه ما تصویر آدمهایی را نشان میدهد که زندگی آرام و خوبشان حاصل کارگردانی بینقص خودشان است. آنها بعد از فهمیدن اینکه با دیگران کمی فرق میکنند، تکانی اساسی به زندگیشان دادند و اجازه ندادند کسی برایشان دل بسوزاند. روایت گروه تئاتری که طوفان حادثهای به شکلهای مختلف تلنگری به زندگیشان زده است، اما نگذاشتهاند آن را بههم بریزد و پایان بدهد. توانیابانی که اجراهای متعددی بین مردم داشتهاند و حالا بااعتماد بهنفس حرف میزنند، روایت میکنند و پیام میدهند هیچ حادثهای آنقدر مهم نیست که تو را اسیر چهاردیوار خانه و سکوت و روزمرگی و رنجوری کند.