دفاع مقدس

بزرگ‌ترین دارایی، چشم نداشته‌ام است
مهدی عبداللهی، آزاده‌ای است که چهار سال از عمرش در اردوگاه بعثی‌ها گذشت، او سال اول دبیرستان درس و مدرسه را رها کرد و تصمیم گرفت رزمنده شود.
روایت ۲۵ ماه مفقودالاثری؛نه زنده بودیم و نه مرده
غلامرضا فنودی می‌گوید: یک پا و هر دو دستم تیر خورد و افتادم؛ همه‌چیز در یک لحظه اتفاق افتاد و تمام. نام ما جایی میان زمین و هوا، در‌میان مفقودالاثر‌ها نقش بست.
حسین عرب ۷ سال آرزو داشت با یک نفر صحبت کند!
عرب در‌حالی‌که همسر و فرزند داشته، در روز سوم جنگ به جبهه اعزام می‌شود، بار‌ها مجروح می‌شود، اما دوباره به میدان باز‌می‌گردد. سرانجام پنجم اسفند سال‌۶۲ در عملیات خیبر اسیر می‌شود.
شهادت در روز تولد ۲۳ سالگی‌
نوروز سال‌۶۶ بود. رضا دو‌سه‌روزی آمد برای عیددیدنی پدر و مادر و بعد هم عازم جبهه شد. مادرم، بتول‌خانم، یک کاسه آب پشت سرش ریخت تا مسافرش سالم برگردد، غافل از اینکه این رفتن بازگشتی ندارد.
سر زدن به خانه ۴۰ شهید؛ رسم سی ساله اهالی سرافرازان
برات ایمانی خانه شهدا را می‌شناسد و برنامه‌ریزی شام غریبان از سی‌سال قبل با او بوده است. به خانه هر شهیدی که نزدیک می‌شویم، پدر و مادر، همسر، دختر و پسر شهید را خطاب قرار می‌دهد.
انتظار ۳۰ ساله مامان فاطمه
فاطمه خادمی در ۶۵ سالگی، هنوز غذای مورد علاقۀ فرزندشهیدش را به یاد او می‌پزد.
هیئت رزمندگان اسلام در دوران جنگ پاگرفت
هیئت «رزمندگان اسلام» مشهد، یکی از بزرگترین و فعال‌ترین هیئت‌های مذهبی مشهد است.