دفاع مقدس

استقبال عراقی‌ها از اسرای ایرانی در دالان مرگ
عباس نصیری می‌گوید: از ورودی اردوگاه تا داخل آسایشگاه در دو طرف، نیرو‌های نظامی با باتوم، کابل‌های برق و قنداق تفنگ آماده بودند تا به قصد کشت، ما را بزنند. اینجا همان دالان مرگ بود!
خاطرات ۵ سال اسارت تنها بازمانده گردان الحدید
غلامحسین کمیلی می‌گوید: ما اولین گروه از اسرا بودیم که به رمادی ۳ می‌رفتیم. یک یا دو ماه آنجا بودیم که نمایندگان صلیب سرخ به دیدن ما آمدند و اسامی را ثبت کردند.
یک اعتراض کوچک، اسیر را شهید کرد!
تقی تاجیک به‌خاطر اعتراضی کوچک در دوران اسارت، توسط بعثی‌ها شکنجه شد و سرانجام به شهادت رسید.
برگه مرخصی ۸ سال در جیبم ماند!
غلامرضا جعفری، آزاده و جانباز ۵۰ درصد می‌گوید: ساعت ۱۲ همان‌شب عملیات اعلام و مرخصی‌ها لغو شد و برگه مرخصی من در جیبم باقی ماند تا بغداد.
۲ هزارو ۶۱۶ روز اسارت در اردوگاه موصل
سید‌عباس کاظمی روایت می‌کند: چند بار اسلحه رویمان کشیدند. دست‌هایمان را از پشت بسته بودند. با هر بار شنیدن صدای گلنگدن، چشم‌ها را می‌بستیم و مرگ را پیش رویمان می‌دیدیم. آن روز اسلحه‌کشیدن در حد ترساندن بود.
اسیر ۱۵ ساله
سال ۱۳۶۱ محمد کرامتیان‌راد چهارده سال داشت که بازی‌های نوجوانی‌اش را کنار گذاشت و برای رفتن به جبهه دوبار مدارکش را پاره کرد.
هفت سال تحصیل در اسارت
علی نمازی هفت‌سال از دوران نوجوانی را در اسارت طی کرد. در این مدت درس و مشقش را با کتاب‌های صلیب سرخ و درس‌های معلمان اسرا در اردوگاه‌های عراق خواند.