مدافع حرم

شهید گمنام در "ارم" آرام گرفت
همه اهل محله برای آمدنش به تکاپو افتاده‌اند؛ بیشتر از همه مادران و پدران چشم‌انتظار شهدا. یک روز و دور روز که نیست؛ چند سال است که دنبال این موضوع هستند. همه دارند برای آمدن شهید تازه‌وارد آب و جارو می‌کنند. خیلی‌ها یاد خداحافظی‌های وقت‌وبی‌وقت نوجوانان محله در زمان جنگ می‌افتند‌، یاد جماعتی که در محله شور می‌انداخت.
برای حاج قاسم «نمی‌شود» معنا نداشت
او در جنگ کربلایی‌وار می‌جنگید و در کارها محکم و استوار بود. «نمی‌شود» را قبول نمی‌کرد و همه اطرافیانش تلاش می‌کردند کارها به نحو احسن انجام شود. سردار همواره در خط مقدم حضور داشت و جلوتر از نیروهایش قدم برمی‌داشت. همین حضورش سبب ارتقای روحیه نیروها بود. هر زمان که بین بچه‌ها حضور می‌یافت، با آن‌ها شوخی می‌کرد و خنده را روی لب‌هایشان می‌آورد.خاطرم هست تازه آشپزخانه‌ای در مقر پایگاهمان درست کرده بودیم. بچه‌ها می‌دانستند که غذای مورد‌علاقه حاج قاسم، میرزاقاسمی است. سفره پهن شد.
علی‌اکبر در حلقه فاطمیون؛ روایت زندگی شهید زوار
زندگی علی‌اکبر زوار که دو‌کودک خردسال داشت اما عشق به دفاع از حرم بی‌بی، بر حس و محبت پدری‌اش غلبه کرد. زندگی علی‌اکبر و هفت شهید مشهدی مدافع حرم که با ترفندی متفاوت به پیکار داعش شتافتند، در‌قالب مجموعه تلویزیونی «بچه‌زرنگ» این روزها از شبکه2 سیما پخش می‌شود. در این روایت، ما میهمان پدر و مادر و خواهر شهید بودیم اما همسر شهید برای گفت‌و‌گو رضایت نداد.
برکت اتّحاد در حسینیه ۲۵۰ ساله پایین خیابان
آن‌طور که قدیمی‌ترها می‌گویند، قدمتش به 250 سال پیش برمی‌گردد و موقوفه آن به سیدابوالفضل زنبورکی متعلق بوده است. صدسال از ساخت بنای اولیه می‌گذرد که با فوت واقف و بعدها متولیانش، به حالت مخروبه درمی‌آید. هم‌جواری‌ بنا با بارگاه حضرت رضا(ع) موجب می‌شود که به‌تدریج به کاروان‌سرا تبدیل شود. مسافران و زائرانی که از راه‌های دور و نزدیک به مشهد می‌آمدند، در این محل اتراق می‌کردند.
روایت بی‌سیمچی شهیدکاوه از شجاعت فرمانده‌اش 
حاج محمود همیشه خودش را بسیجی می‌دانست تا فرمانده! شجاعت و صلابتی که در کارش داشت زبانزد همه بود، شاید بتوان گفت خصلت خوب فرمانده ارتباط خوب او با کُردهای کردستان بود و با همکاری همان‌ها توانست عملیات والفجر 4 را در خاک عراق انجام دهد. کومله و منافقین در کردستان ساکن شده بودند و برای آشوب از هیچ کاری دریغ نمی‌کردند و وقتی می‌دیدند که فرمانده‌های خودشان با چند نفر محافظ رفت و آمد می‌کنند، در صورتی که شهید کاوه بسیاری از مواقع به تنهایی برای شناسایی می‌رفت و حاضر نبود جان کسی را به خطر بیندازد،بیشتر از او می‌ترسیدند!
تنهایی همسر شهید مدافع حرم در بزرگ کردن فرزندان معلولش
بعد از شهادت حسن آقا روزگار بسیار سختی برای رقیه خانم پیش می آید. نازنین زهرا عمل می کند و شش توده استخوانی را از استخوان پاهایش خارج می کنند. لگنش را می شکنند و اصلاح فرم می کنند. عمل مهمی داشته و روزهای سختی را پشت سر گذاشته است. رقیه خانم می ماند و دو بچه معلول و یک دل شکسته تا اینکه با انسانی شریف آشنا می شود.
تماشای فیلم‌ سربریدن داعشی‌ها، امانش را برید
شهید علی رحیمی متولد سال ۱۳۶۵ در بامیان افغانستان است و آذرماه ۹۴ در سوریه و در نبرد با داعش به شهادت می‌رسد. همسر علی آقا، خانم لیلا علیجانی متولد ۱۳۶۶ است. علی آقا سال ۸۶ و در ۲۱ سالگی با خانم علیجانی ازدواج می‌کند. احسان و عرفان در سال‌های ۸۸ و ۹۰ به جمع خانواده دو نفره‌شان اضافه می‌شوند. علی رحیمی ۲۵ مردادماه ۹۴ به سوریه اعزام شد. سربازانی که برای مبارزه با دشمن می‌رفتند هر سه ماه یک‌بار برمی‌گشتند تا هم خانواده را ببینند و هم تجدید قوا کنند. قرار بود آبان‌ماه برای دیدار با خانواده به مشهد بیاید که خبر شهادتش رسید.