شهید سیدعلی احمد جعفری میگفت حضرت زینب (س) در خطر است و نمیگذارم عمهمان تنها بماند. باید بروم و دفاع کنم.
از مادرش مشورت خواست تا ببیند چطور میتواند دایی شهیدش را هم به مراسم دعوت کند. اعظمخانم پیشنهاد کرد که مراسم عقد را درکنار مزار برادر او در بوستان خورشید برگزار کنند.
مریم خلقی، همسر شهید جواد جهانی، بعد از شهادت همسرش نام «بیت الشهدا» را بر روی منزل کوچک استیجاریشان گذاشته است.
همه اهل محله برای آمدنش به تکاپو افتادهاند؛ بیشتر از همه مادران و پدران چشمانتظار شهدا. یک روز و دور روز که نیست؛ چند سال است که دنبال این موضوع هستند. همه دارند برای آمدن شهید تازهوارد آب و جارو میکنند. خیلیها یاد خداحافظیهای وقتوبیوقت نوجوانان محله در زمان جنگ میافتند، یاد جماعتی که در محله شور میانداخت.
او در جنگ کربلاییوار میجنگید و در کارها محکم و استوار بود. «نمیشود» را قبول نمیکرد و همه اطرافیانش تلاش میکردند کارها به نحو احسن انجام شود. سردار همواره در خط مقدم حضور داشت و جلوتر از نیروهایش قدم برمیداشت. همین حضورش سبب ارتقای روحیه نیروها بود. هر زمان که بین بچهها حضور مییافت، با آنها شوخی میکرد و خنده را روی لبهایشان میآورد.خاطرم هست تازه آشپزخانهای در مقر پایگاهمان درست کرده بودیم. بچهها میدانستند که غذای موردعلاقه حاج قاسم، میرزاقاسمی است. سفره پهن شد.
زندگی علیاکبر زوار که دوکودک خردسال داشت اما عشق به دفاع از حرم بیبی، بر حس و محبت پدریاش غلبه کرد. زندگی علیاکبر و هفت شهید مشهدی مدافع حرم که با ترفندی متفاوت به پیکار داعش شتافتند، درقالب مجموعه تلویزیونی «بچهزرنگ» این روزها از شبکه2 سیما پخش میشود. در این روایت، ما میهمان پدر و مادر و خواهر شهید بودیم اما همسر شهید برای گفتوگو رضایت نداد.
آنطور که قدیمیترها میگویند، قدمتش به 250 سال پیش برمیگردد و موقوفه آن به سیدابوالفضل زنبورکی متعلق بوده است. صدسال از ساخت بنای اولیه میگذرد که با فوت واقف و بعدها متولیانش، به حالت مخروبه درمیآید. همجواری بنا با بارگاه حضرت رضا(ع) موجب میشود که بهتدریج به کاروانسرا تبدیل شود. مسافران و زائرانی که از راههای دور و نزدیک به مشهد میآمدند، در این محل اتراق میکردند.