اینجا کارگاه ساخت عروسک در محله بهارستان است که شروع فعالیت آن به حدود یکسال قبل برمیگردد؛ داستان شکلگیری این کارگاه کارآفرینی با شیوع بیماری کرونا گره خورده است و توانسته در همین مدت کوتاه فعالیت، بیش از 180نفر را آموزش داده و منبع درآمدی برای آنها مهیا کند. معصومه ثالث 41ساله مدیر این کارگاه، از چگونگی شکلگیری این فضا و فراز و نشیبهایی که با آن روبهرو بوده میگوید.
محمدامین اقبالی بزرگ شده محله سیدی است و درد حاشیهنشینی را خوب میداند. حدود ۲ سال است که دفترش را از راهنمایی به سیدی آورده است تا برای کسانی کار کند که دردشان را خوب میشناسد. او میگوید: «نشستن پشت میز دردی را از مردم دوا نمیکند. من میتوانم اینجا بنشینم بدون اینکه بدانم در حاشیه شهر مشهد چه خبر است. میتوانم خودم را در حصار امن اتاقم نگه دارم بدون اینکه خودم را به خطر بیندازم.»
سیدحسن حسینی متولد از مهاجران متولد مشهد و مسئول خانه نابینایان مهاجر ساکن مشهد است. این مجموعه کارش را از سال 1372 شروع کرده است. تأسیس این گروه در ابتدا از سوی دانشآموزان نابینای مهاجر مدرسه امید بوده است. هسته مرکزی این گروه در گلشهر شکل گرفته و سپس بقیه افراد نابینای مهاجر را دعوت کرده است.
فخرالنظاره رضوی، دختر ارشد میرزای ناظر که به فامیلی شوهرش «صفوی»شهرت دارد، تصمیم میگیرد عمارت چندهزارمتری مسکونیاش را به محلی برای نگهداری دختران یتیم 7تا12سال تبدیل کند.
مرکز «مثبتزندگی کد 481» به دنبال تأسیس دیگر مراکز مثبتزندگی در کشور از بهمن سال گذشته در محله کلاهدوز شروع به کار کرد. فعالیتی که با هدف محلهمحوربودن شکل گرفت تا بتواند به افراد زیرپوشش در هر محله بهتر رسیدگی کند. سمانه سعیدیفر میگوید: ایجاد چنین مراکزی یک ضرورت بود و باید سالها قبل اتفاق میافتاد. در گذشته نظارت و توجه به تمام پروندهها در زمان کوتاه ممکن نبود اما با این اقدام این مشکل برطرف شده است. ضمن اینکه افراد درباره فعالیت ما آگاهی مییابند که نتیجه آن توزیع عادلانه خدمات به تمام مددجویان است.
در ساختمان کارگاههای آموزشی و مهارتپروری آسایشگاه معلولین شهید بهشتی، همه چیز با نظم و آرامش در گذر است؛ البته تا زمانی که مواد اولیه کارگاهها تأمین شود و بچهها سرشان به کار گرم باشد. وسایل کارشان که نباشد، کلافه و سردرگم به زمین و زمان اعتراض میکنند. آنها درکی از تورم، کرونا و مشکلات اقتصادی جامعه ندارند، تنها خواستهشان تأمین چند قلم مواد اولیه است که با دستان هنرمندشان آنها را شکل دهند و با فروششان حس کنند تواناییهایشان دیده شده است.
با تماشای سختی زندگی عشایر، دوران کودکی همسرم را تصور میکردم که او در کودکی چگونه از مسیرهای صعبالعبور عبور میکرده و تمام اینها اطمینانم را به او بیشتر میکند. البته این اطمینان همچنان ادامه دارد طوری که اگر 5مرد قوی ویلچرم را برای عبور از یک راهپله بلند کنند من نگران هستم که مبادا ویلچر از دست آنها رها شود اما اگر همسرم تنها با یک دست اینکار را انجام دهد مطمئن هستم او من را سالم بر زمین قرار خواهد داد.