نیکوکاری

کوچه گلستان و آقای تهرانی
باز هم سه همسایه خوب می‌نشینند در قاب تصویرمان. این‌بار در کوچه‌ای که گلستان شده است. قصه‌اش طولانی و دراز است. اما همین را بگویم که یکی از همسایه‌های خوبمان رسم مهربانی‌اش را تا تغییر نام کوچه به «گلستان»کشانده است. اینجا شهید صارمی37 است؛ خیابان گلستان.
خرج ارثیه پدری برای کمک به نیازمندان
او در سال90 مصمم‌تر شد؛ وقتی همسرش از دنیا رفت و فامیل و غریبه‌‌هایی از روستاها و شهرستان‌های دور برای عرض تسلیت آمدند و از خیرخواهی‌های او گفتند که هیچ‌وقت پیش کبری خانم و فرزندانش آن‌ها را بازگو نکرده بود؛ «نیت کردم با سهم ارثیه پدری و ثروتی که برایم گذاشته بود، صندوق قرض‌الحسنه‌ای به نام «امام زمان( عج)» راه‌اندازی کنم.»
همسایه‌های خوب خانه خدا
به مردم که اعتماد کنیم، همه چیز درست می شود. حاج آقا علیرضا نظری این را می گوید و از این جریان تجربه های شیرینی به خاطر دارد. تعریف می کند: فرصت خوبی بود که هرکس خودش را محک بزند. مردم اینجا شاید سرمایه دار و پول دار نباشند اما تا دلتان بخواهد مرام دارند. موردی داشتیم یک از اهالی ارثیه ده میلیونی ای را که به او رسیده بود بخشید یا دانش آموزی همه پول توجیبی اش را که داخل قلک جمع کرده بود برای ساخت مسجد اهدا کرد. یکی هم پول درها و پنجره ها را داد. مرحوم محمدعلی نوروززاده خانه اش را وقف کرده بود که از محل فروش آن بخشی از هزینه ها جفت و جور شد.
هزینه‌ها سد راه تکمیل درمانگاه محله شهید قربانی
علی‌اکبر مولایی یکی از کسانی است که با همت و همراهی مردم توانسته است در قالب فعالیت‌های خیریه‌ «پنجتن شهر توس»، یاری‌رسان خانواده‌های فراوانی در محله پنجتن باشد. او روایتگر آدم‌هایی از همین بافت شهراست که پول را با هزار زحمت به دست آورده‌اند اما آن را انفاق می‌کنند و می‌داند هنوز کم نیستند افرادی که به ثروت‌اندوزی نمی‌اندیشند، آدم‌های سخاوتمندی که نان سفره‌شان را قسمت می‌کنند.
جهادگران نوجوان
این دانش‌آموزان به درس اکتفا نکرده و پشت دیوارهای مدرسه‌شان ده‌ها خاطره از روزها و شب‌هایی دارند که برای زلزله‌زدگان و سیل‌زدگان کمک‌‌های مردمی جمع‌آوری کرده یا برای معلولان مرکز شهیدفیاض‌بخش صندلی چرخ‌دار خریده‌اند. آن‌ها در دوران کرونا طی حرکتی با نام «نذر نفس» برای بیماران نیازمند کپسول‌های اکسیژن خریده‌اند.
اسکان و پذیرایی؛ با یک صلوات
قصه این اتفاق به سال1392 برمی‌گردد.«دم‌دمای صبح بود. رو به امام‌رضا(ع) کردم و گفتم: یا امام‌رضا(ع)، خودت دو ماشین زائر را که مشکل جا دارند، به من حواله کن! با همین حس‌وحال وارد محوطه پارکینگ خدام شدم. هنگام خروج از زیرگذر خیابان طبرسی، خودرویی را دیدم که سرنشینانش سرشان را به شیشه ماشین تکیه داده و خوابیده بودند.
حسین‌آقا، کاسبی که حال خوبش را از کمک به نیازمندان دارد
اکنون شانزده سال از آن سکانس‌های تلخ ورشکستگی و شکایت‌های پشت سرهم طلبکارها گذشته است و حسین‌آقا راه‌هایی برای فراموشی آن تراژدی زندگی‌اش طراحی و اجراکرده‌است: «روزهای سخت آن سال‌ها به من یاد داد که هوای آدم‌هایی را که در روزهای سخت زندگی‌شان گیر کرده‌اند، داشته‌باشم.»