اقدس حقانیموسوی، ۱۵ سال است به عشق ولی عصر (عج) در و دیوار محله پایین خیابان، کوچه وحدت۱۱ را آذینبندی میکند. تنها آرزوی او در تمام این سالها فرج امام زمان است.
عزیزخانم، مسئول خیریه و مرکز نگهداری دختران بهزیستی و مادر مهدی عمیدی معروف به «پلنگ برفی» است که سردیس او پای کوه انتهای بولوار هفتم تیر یادآور مهربانی و زلالی اوست.
دختر مرحوم، میگوید: ساخت مسجد دوسال طول کشید و در این مدت پدرم بهخاطر نزدیکی خانه ما با مسجد، طبقه همکف خانه را تبدیل به نمازخانه محله کرد.
فرقی نمیکند کجای ایران؛ هرجا حادثهای رخ دهد و نیاز به کمک و امدادرسانی باشد، مقصود ایرانمنش و اعضای گروهش تماموکمال حاضرند.آنها سالهاست که در جاده مهربانی به خلق خدا قرار گرفتهاند.
همین که فهمیدم سرطان دارم، چشمانم سیاهی رفت. زدم زیر گریه و گفتم من دو تا بچه دارم. فکر میکردم سرطان مساوی مرگ است. پدرم هم دراثر سرطان خون فوت کرده بود. دکتر خیلی دلداریام داد اما من فقط به این فکر میکردم که بعداز مرگم چه بر سر دختر چهاردهساله و پسر دوسالهام میآید.
آسیه آسایشپور، پرستان بازنشسته محله هنرستان در موکبهای ورودی شهر به استقبال زائران پیاده میرود. گاهی نیز همراه با هیئت محبانالرقیه(س) به روستاهای اطراف و مناطق محروم میرود تا هرآنچه در این سالها تجربه کرده است، دراختیار سلامت مردمی بگذارد که در محرومیت به سر میبرند.
آتشنشانهای محله ما زمانیکه حس کردند جای حسینیه در محلهشان خالی است، زمینهایی را که شهرداری دراختیارشان گذاشته بود، برای ساخت اهدا کردند. خودشان هم آستین بالا زدند و آجر روی آجر چیدند تا دیوارهای حسینیه بالا رفت. این اتفاق در دهه1340 رخ داد. البته بعدها حسینیه تبدیل به مسجد شد. بهخاطر این کار، نام آتشنشانها در محلهای که بیشتر آنها همین پیشه را داشتند، به یادگار ماند و خواهد ماند.