هستی زامهران میگوید: وقتی مدرسه میروم مدام معلمهایم از نقاشیهایم تعریف میکنند و بچهها کنارم مینشینند تا برایشان نقاشی بکشم و آنها رنگ کنند. هستی در هفتسالگی به کلاس نقاشی میرود و چند تکنیک مدادرنگی را یاد میگیرد. تابستان گذشته هم یک ترم کلاس سیاه قلم رفته است و با همین اندوختهها و استعداد ذاتی خودش، در حال تمرین و خلق تصاویر است.
امیرمهدی وثوق از سال 1374 وارد عرصه مجسمهسازی شده است و در این سالها بیشتر از 50اثر هنری و تجسمی در شهرهای مختلف ایران از خودش به یادگار گذاشته است. سال98 نیز عنوان منتخب نخستین سمپوزیوم پرتره مفاخر و شهدا در مشهد را به دست میآورد.
وثوق که عضو درجه یک انجمن هنرهای تجسمی استان خراسان هم هست، تاکنون مجسمههای متعددی را طراحی و اجرا کرده که از میان آنها 20مورد در فضای شهری مشهد نصب شدهاند.
محبوبه دلدار در دوراهی انتخاب رشتههای پزشکی و هنری، وارد هنرستان کار و دانش شده و در رشته صنایع دستی، گرایش چوب مشغول به تحصیل میشود. تخصصش در منبت و معرق است، دستهای نقشآفرین او 5 سالی است که فعالیت هنری دارند و در هجدهسالگی با کسب رتبه برتر مسابقات آموزشگاههای علمی و کاربردی استان خراسان رضوی ، عنوان معرقکار برتر هنرستانهای مشهد را به دست آوردهاست.
کار سفال با تمام آرامشی که هنگام کار به آدم میدهد، استرسها و اضطرابهای خودش را هم دارد، کوچکترین اتفاق میتواند یک اثر هنری را نابود کند، از ضربهای کوچک که باعث خرد شدن سفال میشود تا نوسان برق دستگاه کوره که ممکن است دما را بالا و پایین ببرد و در کسری از ثانیه سفالها را بشکند و تمام! در چنین مواقعی شما هم باید صبر و تحمل و طاقت پذیرفتن شکست را داشته باشید تا در موقع خرابشدن اثر هنری، عصبانی نشوید و از نو شروع به کار کنید.
او یاد گرفته است که از وسایل دورریختنی چیزهای با ارزشی درست کند. جاسوئیچی را با پوست گردو و صدفهای کوچک تزیین میکند.گل و گیاه و انار خشک شده را به همراه تکههای کاغذ رنگی در کنار هم قرار میدهد. باور دارد که میشود از کمترین امکانات بیشترین استفاده را کرد. کارآفرین ما زمین میخورد ولی شکست نمیخورد! چند ماه در رنج میماند اما دوباره از لاکش خارج میشود و به بازار میرود. این بار همان رنج را دستمایه کارش میکند تا دوباره از این سوراخ گزیده نشود.
برای بی بی اعظم حسینی این حس زیبا از همان دوران کودکی شروع شد؛ وقتی خاک باغچه کوچک خانه با دستانش در زلال آب در هم می تابید و ظرف های خاله بازی اش را می ساخت و زیر نور خورشید آن ها را خشک می کرد. بزرگ ترین عشقش سفالگری بود.
سال ها از آن زمان می گذرد و بی بی اعظم از کودکی اش فاصله گرفته است. او ساکن محله شهیدقربانی و کدبانویی تمام عیار است و از هر انگشتش یک هنر می ریزد، اما سفال و عشق به آن حرف اول را می زند.
طاهره طهماسبی میگوید: پرورش گلها به انرژی و حس خوب نیاز دارد و فردی که افکار مثبت ندارد، نمیتواند در اینکار موفق باشد. بنابراین حس انسانها، نیت، غمها و شادیهایشان بر گلها تأثیر میگذارد و فرد حسی را که در هنگام پرورش گل به آن میدهد با هدیهدادن گل، به دیگری منتقل میکند. وقتی در خانه اقوام میروم و گلهایی را که به آنها هدیه دادهام میبینم، خوشحال و بر انجام اینکار جدیتر میشوم.