هنرمند

زنگ مرشد برای آغاز قرن نو
انگار همه منتظرند تا المانی نصب شود و از زیبایی‌اش حظ ببرند و عکسی به آلبوم‌هایشان اضافه کنند. هر چند کمتر از 10روز تا عیدنوروز در پیش داریم اما نمادهای زیبای نوروز یکی پس از دیگری نصب می‌شوند و بر زیبایی محلات می‌افزایند. اگر گشت و گذاری در مناطق 7 و 8 بزنید که هر یک به‌نوعی ورودی زائر هستند متوجه تغییر و تحولات نوروزی خواهید شد. در این گزارش علاوه بر معرفی گزیده‌ای از این زیبایی‌ها به سراغ هنرمند ان این آثار رفتیم تا معرفی کارهایشان را از زبان خودشان بشنویم.
در آرزوی حمایت بیشتر
لچک، ترنج، تره، بته، جقه، قشقایی، خشتی، کومه، محرابی، جوشقان، گل مرغ و... تو را به ایران باستان می‌برد. آنجا که رنگ‌ها و نقش‌ها پیوندت می‌زند با سرزمین روزهای دور. به بهانه روز صنایع‌دستی سراغ بانوی کارآفرین محله مهرآباد، طیبه عبدی رفتیم و ساعتی را با نقش و نگارها و آثار هنری‌اش گذراندیم. آن‌قدر پرانرژی و پر از انگیزه است که تمام این کارها را با هم سروسامان می‌دهد. از یک طرف دستی در صنایع‌دستی و تار و پود فرش و قالی دارد و از طرف دیگر با آموزش خیاطی برای زنان محله مهرآباد باعث کارآفرینی شده است.
داستانی برای آرش شهید
«خورشید در آسمان معرکه گرفته بود. نمی‌دانستم گریه کنم یا خویشتن‌دار باشم. دیگر کسی نبود که بچه‌های قد و نیم قد همسایه‌ها را سرگرم کند یا به سالمندان و کودکان‌کار یاری رساند. با صدای دخترعموی آرش به خودم آمدم. بفرمایید خرما! ....» این‌ها بخشی از داستان بهار بهلول، نوجوان سیزده‌ساله و داستان‌نویس محله فارغ‌التحصیلان است که چندی پیش در مسابقه داستان‌نویسی «قهرمان محله من» شرکت کرد و مقام آورد.
محمدجعفر پاکروان؛ خالق تصاویر اساطیری
محمدجعفر پاکروان می‌گوید: دلم می‌خواست حیوانات، گل‌ها و تصاویر نقاشی‌هایم ساخته ذهن خودم باشد. پذیرش این موضوع برای خیلی‌ها سخت بود. به‌ویژه که می‌دیدم بیشتر افراد دنبال تصاویر طبیعی زیباشناسانه هستند. بعد رو می‌کند به تابلویی که بالای سرش است و توضیح می‌دهد: این گل‌ها و حیواناتی که می‌بینید تصویری است که به‌طور ذهنی به آن رسیده‌ام و فقط در آثار خودم وجود دارد. تا این زمان تابلوها و آثار نقاشی او در نگارخانه‌ها نمایش داده می‌شد و فقط بدین طریق بازخورد آن‌ها را می‌گرفت.
گلایه کوبه‌نواز محله وحید از ساز ناکوک هنر
محمدرضا نوایی متولد سال77 است و در خانواده‌ای کم‌جمعیت به‌دنیا آمد. پدرش وقت و بی‌وقت ساز می‌زد. به گفته خودش اولین صداهایی که می‌شنیده، آهنگین بوده است. حتی روزهایی که پدر به دام اعتیاد افتاده بود و حال زندگی‌شان خوش نبود، باز هم ساز می‌زد و محمدرضا باز هم تشنه شنیدن و گوش‌سپردن بود. با این حال به‌علت شرایط زندگی از ده‌سالگی برای اینکه درس بخواند مجبور بود در زمینه‌های مختلف از فروشندگی گرفته تا خیاطی و... کار کند.
روزگار گرم تنورمال محله ثامن
کریم نجفی تنورمالی را کنار پدر و پدربزرگش در عراق یاد گرفته، بعد به مشهد مهاجرت کرده و کسب و کار خودش را راه انداخته است. حالا سال‌هاست که تنور مال قدیمی این محله است و داستان‌های زیادی درباره این شغل کمتر شناخته‌شده دارد. 10سالی می‌شود که این دستگاه را خریده‌اند و کار خودشان را راحت‌تر کرده‌اند. گل را از یک سمت داخل دستگاه فشار می‌دهند و از سمت دیگر، گل نرم و یکدست بیرون می‌آید. پیش از فرستادن گل به دستگاه پرز قالی را هم به گل خیس می‌چسبانند.
اکبرآقا بقال «نوروز رنگی» آقای لهجه‌هاست!
علی انوریان یزدی ماجرای گرفتن نقش در سریال نوروز را اینطور تعریف می‌کند: یک روز عصر یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت علی مسعودی می‌خواهد در مشهد سریال بسازد برای تست بیا. روز بعد قبل از رفتن پیش علی اول به حرم رفتم. به امام رضا(ع)گفتم خودت می‌دانی چقدر دلم می‌خواهد این کار را بگیرم. خودت می‌دانی علی مسعودی سخت‌گیر است و اگر بازی بلد نباشم ردم می‌کند خودت کارم را درست کن. از همانجا پیش علی رفتم. تا من را دید گفت تو نیازی به تست نداری تعریفت را خیلی شنیده‌ام. فقط بیا با من عکس بگیر می‌خواهم برای رضا عطاران بفرستم. آنجا بود که فهمیدم رضا سفارشم را کرده است.