صنایع دستیای مانند معرق، خاتم و مشبکسازی که در گذشته از رونق و اعتبار خاصی برخوردار بوده و انتقالدهنده و نماد بخشی از هویت ملی و مذهبی ایرانیان است، در سالهای اخیر بهدلیل پیشرفت و استفاده از دستگاههای خودکار و تولید انبوه صنایع دستی، رغبت برای تولید آنها کمرنگ شده است باوجوداین امروز در نسل جوان و دانشآموزان هنرستانی ما هنرمند ان قابل و ممتازی داریم که پا جای پای هنرمند ان صنایعدستی گذاشته و میراثدار این هنرهای سنتی شدهاند. محدثه ایوبی، هنرمند نوجوان صنایعدستی (معرق روی چوب) ساکن محله کلاتهبرفی و دانشآموز هنرستان امیرعباسیان حسینی یکی از ادامهدهندگان این هنر برتر و اصیل ایرانی است.
عفت محمودی از سال 90 به همراه همسرش تولید عروسک، مگنت و کارهای خمیری را انجام میدهد و روزبهروز تعداد سفرههایی که با تولید کارهای این مجموعه رنگین شدهاند بیشتر میشود. میگوید: سال 90 تنها خودم و همسرم با 2 نفر نیروی کار شروع به فعالیت کردیم و چند سال ابتدایی جرات نمیکردیم مغازهای را اجاره کنیم. کرایهها زیاد بود و تنها در نمایشگاهها شرکت میکردیم. سال 94 تعدادمان به 40 نفر با تولید 17 محصول رسیده بود و میخواستیم محلی برای فروش در پارک کوهسنگی داشته باشیم. مدیر پارک نیز برای این موضوع به ما خیلی کمک کرد.
از روزی که المان ساخته میشود، آن اثر به مردم شهر تعلق میگیرد و ادامه داستان آن را خود هنرمند روایت نمیکند، بلکه این نمادهای تصویری خلاقانه هستند که بنا به اقتضائات زمان راهشان را میروند و در دل مردم جا باز میکنند.این هنرهای تجسمی نمیگذارند میان زوایای بیقاعده ساختمانها گیر بیفتیم و برای لحظاتی با دیدن عنصری تازه در شهر غافلگیرمان میکنند و قوه تخیلمان را قلقلک میدهند. سالهاست مردم در آستانه نوروز منتظرند ببینند سهم محله و منطقهشان از المانها کدام اثر است؛ «چاق و لاغر» و «شهر موشها» یا اثر خلاقانه دیگری.
ریحانه نوری همه موفقیتهایی را که در همین مدت کوتاه از زندگیاش کسب کرده است، مدیون قرآن کریم میداند و تعریف میکند: از روزی که به خاطر دارم، مادرم ویدئوهای قرائت قرآن قاریان برتر جهان اسلام را میگذاشت تا تماشا کنم و اینطور بود که با قرآن مأنوس شدم. او این روزها خود را برای شرکت در رقابتهای استانی تفسیر قرآن آماده میکند.
جاده سیمان هنوز خاکی بود و حالت روستایی و کشاورزی داشت، اما حاجی و آن چندنفر تصمیمشان را گرفته بودند؛ اینکه هرطور شده است، کارگاه سماورسازی راه بیفتد: یک سمت روستای دهرود بود و سمت مقابل آن تا چشم کار میکرد، زمین کشاورزی و باغ. مرغداری بزرگی هم اول جاده بود که الان جای آن را درمانگاه قمربنیهاشم(ع) گرفته است. کار ما احتیاج به برق دارد. به همین دلیل اول رفتیم شرکت برق. گفتند برق روستا به کدخدای ده فروخته شده است. موافقت کدخدا را گرفتیم و کارمان را در زمینی به مساحت 750متر شروع کردیم و کمکم به اینجا رسید.
سیده ساجده اسدیان موفق شده سال گذشته در سی و نهمین دوره جشنواره فرهنگی هنری دانشآموزان ناحیه7 مشهد در مقطع متوسطه اول، رتبه سوم را در رشته شعر به دست آورد. ساجده از کلاس دوم دبستان با دکلمهنویسی شروع کرد. تا کلاس چهارم بیشتر متنهای او بهصورت دل نوشته بود اما دبیر ادبیات سال پنجمش او را با آرایههای ادبی مختلف و ردیف و قافیه آشنا کرد و تفاوت شعر قدیم و نو را برایش توضیح داد. می گوید: در این سالها به جزکتاب ادبیات فارسی سراغ کتابهای شعر نرفته بودم اما همین کتابها را با دقت زیادی میخواندم و کلمات آن را به خوبی در نوشتهها استفاده میکردم .
سجاد خسروی، کارگردان تئاتر میگوید: این موضوع و کار را به واسطه یک دغدغه اجتماعی خودم که «خشونت» است، انتخاب کردهام، استنباط من این است که میل به خشونت در همه ما وجود دارد، ما در این اثر و متن به چرخه خشونت اشاره کردهایم و یک سؤال را در ذهن مخاطب ایجاد میکنیم که این خشونت ادامه داشته باشد یا اینکه ما در یک جایی نوار این خشونت را باید ببریم؟ و تلاش ما در اثر این است که یک پیام را به عنوان فرهنگسازی برسانیم تا از خشونت پیشگیری شود.