کارتن خواب

بهشت پنهان؛ پناهگاه زنان رهایی یافته از اعتیاد است
برخی زنان بهشت پنهان، هیچ کسی و جایی را ندارند و به همین خاطر ماه‌ها اینجا در مرکز ترک اعتیاد می‌مانند. امروز این‌ها، دیروز من مدیر این مرکز است.
از نیستی تا هستی مهناز خانم
مهناز خسروی که روزگاری تک‌دختر ناز‌پروردۀ خانواده‌ بود از سن بسیار کم، یعنی در ۱۰ سالگی دچار افیون اعتیاد می‌شود. او در ادامۀ خط زندگی به زندان می‌افتد...
شهرک شهید رجایی پناهگاه بی‌‎خانمان‌های شهر است
سرپناه شبانه‌ای در انتهای شهرک شهید رجایی است که پناهگاه بی‌خانمان‌هاست؛ محلی که با هزینه بهزیستی و کوشش مجید حشمتی تأسیس شده است.
مراد، بیابان‌خوابی است که با آهن پاره‌ شکمش را سیر می‌کند!
«مراد» قصه ما ۵۰ سال دارد، او روزها بیابان‌ها را به دنبال آهن زیر و رو می‌کند و شب‌ها در بیابان می‌خوابد.
نجات از اعتیاد با حفظ قرآن
عبدالله یارمحمدیان عشق و علاقه فراوانی به قرآن داشت و و در نوجوانی موفق به حفظ کل قرآن شد اما بعد‌ها دراثر مشکلات و گرفتاری‌های زندگی و خیانت افراد ناباب در دام اعتیاد و قاچاق مواد مخدر افتاد.
کال اسماعیل‌آباد و زندگی در هپروت کارتن خوابی
انگار در شهر دیگری هستیم. اصلا انگار در دنیای دیگری هستیم. اگر نمای لوکس الماس شرق از دور دیده نشود واقعا شک می‌کنیم اینجا یکی از محلات مشهد است. معتادها دوره‌مان کرده‌اند. وقتی می‌فهمند قصد گفت‌وگو داریم نرخ تعیین می‌کنند. یکی می‌گوید امروز دشت نکرده، دیگری می‌گوید گرسنه است. آن یکی خمار است.
 گذر عمر در کال‌های مرگ
امیرمحمد دوازده‌ساله برای خرید شیشه مصرفی پدر هرروز جانش را کف دست می‌گیرد و راهی کال دروی در بولوار شهید ناصری می‌شود، کالی که عبور از آن برای بزرگ‌سالان هم دلهره‌آور است، اما امیرمحمد مأمور است و معذور. به سفارش‌ پدر، او سرش را پایین می‌اندازد و سراغ ساقی قدیمی را می‌گیرد. در مسیر، ده دوازده ساقی و مصرف‌کننده مواد مخدر به بهانه کمک و راهنمایی جلو راهش را می‌گیرند اما او همه را دور می‌زند تا اینکه ساقی پدرش را در حاشیه کال پیدا می‌کند. فروشنده در عوض پولی که از امیرمحمد می‌گیرد، یک بسته کوچک پلاستیکی جلو او می‌اندازد. حالا امیر برای در امان ماندن امانتی پدر، شروع به دویدن می‌کند. در راه بازگشت، دوباره چند نفر او را صدا می‌زنند. امیر اعتنایی به هیچ‌کدام ندارد و با همه توان به سمت خانه می‌دود. حالا مقابل پدر ایستاده است. با اینکه دستورش را به‌سرعت اجرا کرده است باز هم سرزنش می‌شود. چند مشت و سیلی هدیه پدر معتاد به اوست.