توصیه امیر ماماغانی، نوجوان موفق محله احمدآباد به همسن و سالان خودش این است که هیچ وقت نباید موهبت خدا را دستکم گرفت و ذرهای از کمک خدا ناامید شد: من پیش از این خیلی ناامید بودم و فکر نمیکردم که بتوانم با کتابم در جشنواره خوارزمی ثبتنام کنم و به این موقعیتی که اکنون دارم برسم اما خدا خواست و توانستم این مسیر را بروم.
محله احمدآباد که از محلات برخوردار مشهد محسوب میشود، در اوایل سده چهارده خورشیدی به حاجرضا رئیسالتجار، فرزند حاجابوالقاسم (ملکالتجار خراسان)، تعلق داشت و او آن را بهنام فرزند خود حاجاحمدآقا به ثبت رساند. مزرعه احمدآباد قلعهای برای کشاورزان داشت که به «قلعه دراز» مشهور بود و بین طالقانی تا سهراه راهنمایی گسترده بود.
هر فردی با یک خصوصیات اخلاقی رشد میکند. ظاهر افراد باید نشاندهنده شخصیت آنها باشد. متأسفانه در حال حاضر با یکنواختی لباسها در کشور روبهرو هستیم که باید تغییر مثبت کند. ما در کشوری زندگی میکنیم که فرهنگی غنی دارد و در طول تاریخ به لباس اهمیت بسیاری داده شده است. لباسهای سنتی ما بسیار زیبا هستند و رنگها و طرحهای زیبایی دارند. بنابراین باید در تولید لباسهای کنونی از آنها الگو گرفته شود تا نشاندهنده شخصیت و فرهنگ کشورمان باشد.
غلامحسین مولایی که بیش از نیمقرن از سالهای عمرش را در سیمتری دوم احمدآباد ساکن بوده و روایتهای بسیاری از دهه30 و 40 این محله دارد، میگوید: در حاشیه خیابان احمدآباد از خیابان پاستور بهسمت تقیآباد مکانی بود برای تربیت اسبهای ارتش و شاه که به آن «بخش سیلمی» میگفتند. بیمارستان قائم(عج) هم در آنزمان که ما به این محله آمدیم هنوز وجود نداشت و یکی دو سال بعد گودبرداری شد. وقتی آن را ساختند اول نامش شهناز بود، سپس فرح، مصدق و بعد هم قائم(عج) نام گرفت.
برای هاشم روغنی که قاری برجسته کشوری است آموختن قرائت و آموزههای قرآنی بهطور جدی از همان ششسالگی شروع شد و تا چند سال قرائت عبدالباسط که آن روزها باب بود تنها کاستیای بود که در فکر و ذهن هاشم روغنی بارها و بارها مرور و زمزمه میشد و جریان داشت. او درباره تغییر و تحولات قاریانی که در کودکی و نوجوانی قرائتشان را دنبال میکرد، میگوید: ۵، ۶ سال که سبک عبدالباسط را تمرین کردم بعد از آن به قرائت منشاوی علاقهمند شدم. بعد از آن عدل بنا و بعد از آن هم وقتی با نوارهای مصطفی اسماعیل آشنا شدم دیگر تا همین امروز به قبلیها برنگشتم. کلام و قرائت او بینقص است و آهنگ صدایش با معنای آیات و کلمات تغییر میکند.
سید دانیال حسینیکارگر ماجرای جذب قلدر محله را اینگونه روایت میکند: یک درگیری لفظی اتفاق افتاد. در همین حین خادم پیر مسجد که شاهد این ماجرا بود از مسجد بیرون آمد و چون اکبر قلدر را میشناخت از او خواست که با او به داخل مسجد برود. بعد از نیمساعت اکبر بیرون آمد و به نوچههاش گفت: بچهها من میخواهم به سید دانیال در نصب پرچمهای ماه محرم کمک کنم. اگر شما هم هستید بسما.... نوچهها هم که جرئت نه گفتن نداشتند قبول کردند. بعد از این ماجرا او به هیئت نوجوانان محله احمدآباد پیوست و خالصانه به هیئت کمک میکرد و تحول زیادی در اخلاق و رفتارش به وجود آمد و هنوز هم رابطه دوستیمان ادامه دارد.
وقتی بچهها بزرگ میشوند برایشان کار پیدا میکنم. ضمانت آنها را هم خودم به عهده میگیرم. اکنون بچههایی که تحصیلات عالیه دارند مشغول به کار شدهاند. افتخارم این است که تاکنون برای هیچ یک از آنها به کلانتری نرفتهام. به طور تقریبی طبق نظر روانشناسان افرادی که در فقر زندگی میکنند باهوش هستند. فقر مالی آنها بهدلیل فوت پدرانشان است. زمانی که فردی پدرش را از دست میدهد کسی را ندارد که به او رسیدگی کند. با این حال دست فرزندانم را گرفتهام و برایشان پدری میکنم. خوشحالم که اکنون آنها را موفق میبینم.
اعظم پارسا از یازدهسالگی شروع به خیاطی کرد، اما او تنها به آموزش سنتی اکتفا نکرد و برای به دست آوردن تجربههای جدید، کشوربهکشور گشت. او که پوشش ایرانیاسلامی را ترویج میکند، علاوه بر اینکه آموزشگاهی به راه انداخته است تا تجربههای هنری خود را به زنان دیگر منتقل کند، در سال جاری، کارآفرین برتر کشوری نیز شناخته شده است.