علی صفرمقدم میگوید: دیدم عراقیها با نفربر و تانک درحالیکه اسلحه را به سمتمان گرفتهاند، نزدیک میشوند.بلافاصله بعداز بیرون کشیدنمان از گودال، ما را به صف کردند و جوخه مرگ برایمان راه انداختند.
محله احمدآباد که از محلات برخوردار مشهد محسوب میشود، در اوایل سده چهارده خورشیدی به حاجرضا رئیسالتجار، فرزند حاجابوالقاسم (ملکالتجار خراسان)، تعلق داشت و او آن را بهنام فرزند خود حاجاحمدآقا به ثبت رساند. مزرعه احمدآباد قلعهای برای کشاورزان داشت که به «قلعه دراز» مشهور بود و بین طالقانی تا سهراه راهنمایی گسترده بود.

دکتر وحیدرضا اکرامیفرد که سالهای طولانی در اسارت بوده میگوید: پیش از اینکه پزشک باشم، همدم و همرزم دوستانم هستم و درمان آنها را وظیفه خودم میدانم.
مجتبی دانش میگوید: سال ۱۳۶۲ محدوده احمدآباد خیلی خلوت و کمتردد بود؛ به طوری که خود من، چون همبازی نداشتم و منازل اطراف هنوز ساخته نشده بود، سر کوچه مینشستم و منتظر میشدم یک ماشین رد شود.
اینجا درکنار نماز و دعا و نیایش، مباحثه داشتیم، مسابقه اجرا شد، تفریح و سرگرمی و بازی هم برقرار بود. این برنامهها، اعتکاف معنوی پرخاطرهای را برای ما رقم زد، به ویژه که همه بچههای سمپادی و نخبه بودند.
ایرج نادری (نجاران) میگوید: «در آن دوران ورزشکار خیلی کم بود؛ برای همین مسئولان وقتی نوجوانی کوشا و ورزشکار پیدا میکردند، سعی داشتند از او در همه رشتهها استفاده کنند.»
سیدهمریم مجتبوی، دکترای جوان معماری در تغییر دیدگاه دانشجویان و سوقدادنشان بهسمت پروژههای عملی و میدانی نقش مؤثری داشته است.
سیدصادق قلمشاهی را باید یک بچه پولدار احمدآبادی خواند؛ بچهپولداری خوشتیپ و شوخطبع. نوجوانی که وقتی برای ثبتنام جبهه رفت، گفته بودند بچه احمدآباد به درد جبهه نمیخورد.