کد خبر: ۹۴۶۵
۱۷ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۰

صداقت، رمز موفقیت ۲ برادر تعمیرکار خیابان رسالت

محمد و علی بیگ‌زاده دو برادری هستند که سال‌ها است در خیابان رسالت با کار صادقانه برای خود اسم و رسمی پیدا کرده‌اند، آنها صداقت در کار را رمز موفقیت خود می‌دانند.

محمد بیگ‌زاده، ۵۳ ساله و برادر بزرگ‌تر است. او می‌گوید: زاده روستای دوغ‌آباد مه‌ولات تربت حیدریه‌ایم. مشخص است که روستایی‌زاده در باغ و زمین‌های سرسبز بزرگ می‌شود. من هم همراه سه برادر و سه خواهر در همان محیط کوچک، اما باصفای روستا بزرگ شدم. گاهی به یاد آن روز‌ها و یادبود پدر و مادر، خواهر و برادر‌ها در باغ پدری ولایت خودمان جمع می‌شویم و خاطراتمان را زنده می‌کنیم.

او می‌افزاید: تا چشم روی هم گذاشتم، سیزده‌ساله شدم. آن زمان پسر وقتی دوازده‌سیزده‌ساله می‌شد، مجبور بود کار کند تا هم کمک‌خرج خانه باشد و هم مهارتی یاد بگیرد و روی پای خودش بایستد. من هم با همان کم‌سالی به مشهد آمدم. چون چند تا از اقوام مشهد بودند. به کار تعمیر خودرو خیلی علاقه داشتم. رفتم تعمیرگاه اطلس در خیابان امام رضا (ع). پادو و شاگرد بودم و هرکاری استادکارم می‌گفت، انجام می‌دادم؛ از نظافت تعمیرگاه تا آوردن ابزار برای تعمیرکار و...

 

نصیحت پدرانه

پدرم اصرار داشت که پسر باید کار فنی کند. علی، برادر ۴۷ ساله و کوچک‌تر، این را می‌گوید و اضافه می‌کند: شش‌سال بعد‌از مهاجرت محمد و وقتی که خودم خوب و بد را از هم تشخیص دادم، پدرم مرا هم به مشهد فرستاد تا کار کنم. او دو نصیحت همراهم کرد که تا آخر عمر فراموش نمی‌کنم؛ یکی از آن دو نصیحت پدرانه، این بود که وارد شهر بزرگ می‌شوی هیچ وقت به سمت دود و دم نرو؛ چون بیچاره‌ات می‌کند و دیگر اینکه به‌خاطر مال دنیا رو در روی برادرت قرار نگیر. به مشهد آمدم و من هم با راهنمایی برادرم در تعمیرگاهی مشغول کار شدم. دو برادر دیگرم هم در همان ولایت خودمان تعمیرکار موتور شدند.

 

از پس تعمیر هر خودرویی بر‌می‌آییم

برادر کوچک‌تر می‌گوید: این‌طور نبود که یک‌شبه صفر تا صد تعمیر خودرو را یاد بگیریم. آن زمان خودرو‌ها همه آمریکایی و آلمانی و ژاپنی‌۴ و ۶ سیلندر بودند. چندسال این خودرو‌های قوی و باکیفیت و عالی را تعمیر می‌کردیم و به‌خاطر کار روی همان‌ها که الان به‌اصطلاح از مد افتاده و قدیمی شده‌اند، حالا از پس تعمیر هر خودرویی بر‌می‌آییم.

محمد هم دوباره وارد گفتگو می‌شود و عنوان می‌کند: چند سال بعد‌از اینکه علی آمد مشهد، هر دو روانه خدمت مقدس سربازی شدیم و با هم سه ماه در پادگان صفرچهار بیرجند خدمت کردیم. بعد‌از سپری‌کردن دوره آموزشی برای دو سالی به جبهه غرب در کردستان اعزام شدیم. بعد‌از خدمت هم یک سال کنار هم در تعمیر‌گاهی مشغول شدیم. البته مهارتمان در تعمیرکاری در جبهه هم به درد خورد و گاهی که موتور یا خودرویی خراب می‌شد، فوری از ما می‌خواستند آن را درست کنیم.

 

صداقت رمز موفقیت ۲ برادر تعمیرکار خیابان رسالت

 

آغاز شراکت برادران

برادر بزرگ‌تر با بیان اینکه نقطه عطف کاری آنها شراکتشان بوده است، می‌افزاید: ما چم‌و‌خم کار را با سختی‌هایی که هردو کشیدیم، یاد گرفتیم. بعد به ذهنمان رسید که چرا برای خودمان کار نکنیم. کار دونفره‌مان در خیابان بیست‌متری المهدی غربی شروع شد. یک سال آنجا بودیم و بعد‌از یک سال نقل‌مکان کردیم به خیابان رسالت؛ مکان فعلی‌مان. دو دربند مغازه را اجاره کردیم؛ یکی بزرگ‌تر که کارگاه ما بود و دیگری دفتر کار ما. کم‌کم وسایل ضروری را خریدیم. کار‌و‌بار رو‌به‌راه بود و رونق داشت، اما اتفاق‌هایی افتاد که زندگی‌مان را از این رو به آن رو کرد.

 

وقتی اعتماد کردیم

علی درباره وضعیت کار مکانیکی و تعمیر وسایل نقلیه اظهار می‌دارد: آدم در این دوره و زمانه می‌ماند بین دوراهی که به مردم و مشتری‌ها اعتماد کند یا نکند. ما که چوب اعتماد و صداقتمان را خوردیم! برای توسعه کار، خانه‌مان را فروختیم و بساط خرید و فروش وسایل یدکی خودرو راه انداختیم. این بزرگ‌ترین اشتباه ما بود؛ چون کل سرمایه‌مان را از دست دادیم. مشتری اجناس را به نسیه می‌برد و بعد هم فراموش می‌کرد برای تسویه‌حساب بیاید. یا حتی گاهی که خودرویی را تعمیر می‌کردیم، مشتری بد‌قلقی می‌کرد و کاسه نداری دستش می‌گرفت. از این مشتری‌ها امروز هم کم نیستند. اگر واقعا طرفمان خوش‌حساب باشد، اما به مشکل برخورده و حالا دستش خالی است اشکالی ندارد، اما آنچه ما می‌بینیم، این است که خیلی‌ها از پرداخت هزینه‌های تعمیر خودرو شانه خالی می‌کنند.

این تعمیرکار خیابان رسالت ادامه می‌دهد: محمد در این زمینه خیلی در‌برابر مردم کوتاه آمده است و این رأفت و دلسوزی برادرم تنها اختلاف سلیقه من با او بوده است، وگرنه ۳۰ سال است با هم صادقانه همین جا کار می‌کنیم و هیچ مشکلی نداریم؛ هم دوستیم و هم برادر و همکار.

 

سواد عملی‌مان بالاست، اما کاش تحصیلاتمان هم بیشتر بود

محمد، دنباله حرف برادرش را می‌گیرد: کار حرفه‌ای و تخصصی ما تعمیر موتور است. بر تعمیر همه بخش‌های خودرو مسلط هستیم، اما تعمیر موتور آن، که اصلی‌ترین قسمتش است، سخت‌ترین کار است که هر دو مهارت و تخصص داریم و تابه‌حال کسی نبوده که از کار ما شاکی باشد. به‌جرئت می‌گویم با اینکه هردویمان پنج کلاس بیشتر سواد نداریم، از مهندس مکانیک، دانش و سواد عملی و کاربردی بیشتری داشته و با بخش‌های گوناگون خودرو آشنایی بهتری داریم.

او البته حسرت هم می‌خورد:‌ای کاش سواد‌دار می‌شدیم تا از قافله فناوری عقب نمی‌ماندیم. الان  تعمیرگاه‌ها هم مجهز به رایانه شده‌اند و عیب‌یابی خودرو با همین ابزار پیشرفته و در کمترین زمان ممکن است؛ درصورتی‌که ما کاپوت خودرو را بالا می‌زنیم و باید بررسی کنیم تا نقص آن مشخص شود. البته اگر سواد بالاتری داشتیم حتما به‌دنبال یاد‌گرفتن این مهارت هم می‌رفتیم تا در زمان کمتر عیب خودرو مشخص شود و کار مردم زودتر راه بیفتد.

 

پیشنهاد صاحب برند را رد کردیم

علی هم می‌گوید: حاصل این همه سال، تربیت شاگردان فراوانی است که الان ۱۵ نفرشان استادکار شده‌اند و حتی بیشتر از ما درآمد دارند.

او می‌افزاید: سال‌۷۵ شرکت خودروسازی مشهوری که آوازه کیفیت کار ما را شنیده بود، پیشنهاد داد که اختصاصی تعمیر خودرو‌های شرکتشان را به عهده بگیریم. این پیشنهاد را رد کردیم؛ چون از ما خواستند چند‌ماه به تهران برویم و دوره‌های آموزشی ببینیم ولی ما توانایی مالی پرداخت هزینه‌های اقامت چندماهه در تهران را نداشتیم. از‌طرفی از کارمان عقب می‌افتادیم.

 

وجدان و انصاف، شرط کار است

برادر بزرگ‌تر از شروط اساسی کارش چنین می‌گوید: اگر از همین امروز مثل برخی همکارانمان دغل‌بازی در کار را شروع کنیم، می‌توانیم در مدت کوتاهی هم خانه‌دار شویم و هم کلی پول پارو کنیم و خودرو آن‌چنانی بخریم، اما همیشه با خودمان فکر کرده‌ایم به چه بهایی این کار‌ها را انجام دهیم؟ مگر این دنیا و این عمر‌های کوتاه ارزش دارد که برای موتور خودرویی که مثلا با ۳۰۰ هزار تومان تعمیر می‌شود، دو‌برابر از صاحب آن پول بگیریم یا به‌جای وسایل فابریک از وسایل کهنه در کارمان استفاده کنیم؟

برادر کوچک‌تر هم در تایید حرف محمد عنوان می‌کند: این نحوه کار ما موجب شده شکر خدا، درآمد کم ما برکت داشته باشد و زندگی خانوادگی و شخصی خیلی خوبی داشته باشیم. من بچه‌هایی سالم و سر به راه و همسری دارم که کاملا شرایط زندگی را می‌فهمد. این موضوع برای خانواده برادرم هم صدق می‌کند.

 

راه‌اندازی تیم ورزشی صداقت

هر دو عشق فوتبال هستند و همچنان طرفدار تیم ابومسلم قدیم که پوستری بزرگ از آن را روی دیوار مغازه چسبانده‌اند. محمد دراین‌باره می‌گوید: سال ۷۳ بین اصناف مشهد مسابقاتی به نام جام رمضان برگزار شد. صنف تعمیرکار‌ها هم در گوشه‌و‌کنار شهر چند تیم به این مسابقات فرستادند ازجمله ما که با تعمیرکاران مغازه خودمان، تیمی تشکیل دادیم و اسم آن را «صداقت» گذاشتیم.

او می‌افزاید: بین ۴۴ تیم این مسابقات، دوم شدیم و این یعنی صداقت همه‌جا برنده است.

 

صداقت رمز موفقیت ۲ برادر تعمیرکار خیابان رسالت

 

عکس آقا

علی می‌گوید: ما به مقام عظمای ولایت و حرف‌هایشان اعتقاد قلبی داریم. کم‌وبیش پیگیر اخبار سیاسی مملکت هستیم. اظهارات اخیر رهبر درباره مسائل هسته‌ای، عجیب به دلمان نشست؛ به همین دلیل پوستر آقا را که اتفاقا اظهارات هسته‌ای ایشان هم در آن درج شده بود، تهیه کردیم و در محل دیدمان نصب کردیم.

 

آواز قناری

برادر کوچک‌تر با اشاره‌به قناری‌هایی که آوازشان دفتر تعمیرگاه را پر کرده، ادامه می‌دهد: پرنده آرامش دارد. قناری یک دهن بخواند، بس است و خستگی ۱۰ ساعت کار سخت در هر روز از تنمان بیرون می‌رود. چند سال پیش خانه یکی از رفقا رفته بودیم که دو تا قناری به ما هدیه داد.

از همان زمان از این پرنده زیبا و خوش‌صدا که در مشهد هم خیلی خواهان دارد، خوشمان آمد و نگهداری کردیم و حتی در خانه جوجه‌کشی هم می‌کنیم. گاهی برای اینکه تمدد اعصاب شود یا ناهار بخوریم، به مغازه کوچکمان که دفتر کار و محل نگهداری آنهاست، می‌آییم. البته اگر کسی هم خواهان باشد برای اینکه درآمدی از این راه داشته باشیم، قناری‌ها را می‌فروشیم. در‌کنار آن، گاهی هم انار و پسته باغ پدری را به مشهد می‌آوریم و می‌فروشیم که  اهالی استقبال خوبی از این محصولات کرده‌اند و به محض اینکه می‌آوریم، چند‌ساعت بعد همه آن محصولات به فروش می‌رسد.

 

 

*این گزارش یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴ در شماره ۱۷۷ شهرآرامحله منطقه ۳ منتشر شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44