مشاغل بسیاری با پیشرفت علم و صنعت منسوخ شده یا از بین رفتهاند؛ حرفههایی، چون مسگری، حلاجی، نمدمالی، چینیبندزنی، پالاندوزی و ... همین است که وقتی چشممان میخورد به مغازهای که هنوز بهواسطه یکی از همین مشاغل سرپاست، توجهمان جلب میشود؛ ویترینی پر از رادیوهای قدیمی لامپی یکی از همین موارد است که در خیابان بهجت در محله پایین خیابان حال همه را عوض میکند.
نمیشود پشت این ویترین ایستاد و چشم دوخت به رادیوها، اما به یاد گذشتهها نیفتاد. این یعنی دوره استفاده از این رادیوهای لامپی و وررفتن با پیچ آنها گذشته، این یعنی حرفه «تعمیر رادیوهای قدیمی» رو به انقراض است و این یعنی یکی اینجاست که خیلی قدیمی است.
سیدرضا نجفپور با ۶۵ سال سن، جزو آخرین نسلی است که رادیوهای قدیمی را تعمیر میکنند. او که سالهاست «فراز» حرفهاش سپری شده و با «نشیب» آن دستبهگریبان است، بهخوبی تمام اندوهش را از بیرونق شدن حرفهاش بیان میکند وقتی که سر تکان میدهد که «شغل من با گذشت زمان، مثل یخ آب شد»!
۵۲ سال پیش که این مغازه را اجاره کرد، کمتر خانهای رادیو داشت. وسیلهای که به قول خودش از هر هزار نفر، یک نفر آن را میشناخت و فقط در خانههای اشراف و تحصیلکردههایی همچون قاضی و پزشک یافت میشد.
در آن روزگار پدرش تاجر بوده و مشتریهای خارجی برایش یک رادیو، کادویی آورده بودند، اما دلیل واردشدن آقارضا به این حرفه، رادیودار شدن پدرش نبوده است؛ «زمانیکه در هنرستان رشته برق میخواندم، یکی از معلمانم به همراه برادرش که استاد دانشگاه بود، در خیابان خسروی تعمیرگاه رادیو داشتند.
آنها چند نفر از دانشآموزان بااستعداد هنرستان را برای آموزش این کار انتخاب کردند که من یکی از آنها بودم. بعد به مدت چهار سال در مغازه آن دو شاگردی کردم تا اینکه با راهانداختن این مغازه در ۱۷ سالگی برای خودم، مستقل و شدم یکی از رادیوسازهای مشهد در همین خیابان بهجت.»
خیابانی که البته نه تنها اسمش که شمایلش هم فرق زیادی با امروز داشته است؛ «این خیابان مثل امروز پرتردد نبود و فقط پل ارتباطی شهر و راهآهن به حساب میآمد. بعد از ایستگاه راهآهن هم فقط بیابان بود.»
از سلایق شنیداریاش اگر بپرسید، میدانید که اینطور نبوده که همسایه قدیمی ثامنیها برنامه «صبح جمعه» را ترجیح بدهد به «راه شب» یا مثلا با «قصه ظهر جمعه» الفت بیشتری داشته باشد.
خودش میگوید که همه برنامهها را به یک اندازه دوست داشته و بلافاصله برمیگردد به سالهایی که حالا دورند و گم؛ «آنموقع فقط یک فرستنده رادیویی وجود داشت، اما برنامههای متنوعی پخش میکرد. این برنامهها آنقدر جذاب بود که باعث میشد انس و الفت بعضیها با رادیو بیشتر از آدمهای اطرافشان باشد.»
تلخی میدود توی نگاه و صدایش که «الان با این همه فرستنده، بعضی برنامهها واقعا بیمحتوایند! خودشان هم نمیدانند چه میسازند و چه تحویل مردم میدهند!» همین است که آقای نجفپور این روزها خیلی کم به رادیو گوش میسپارد؛ «فقط وقتی که در مغازه یا داخل ماشین هستم، این کار را میکنم. آنهم بهخاطر این است که عادت گوشکردن به رادیو را نمیتوانم ترک کنم.»
خلوتی خیابان را البته نباید به حساب خلوتی کار سیدرضای جوان گذاشت چراکه بهقدری که باید مشتری دارد و چرخ زندگیاش میچرخد. آبرفتن کارش مثل یخ از زمانی شروع میشود که تلویزیون به خانههای مردم و اتاقهای نشیمن راه پیدا میکند؛ «قبل از آن رادیو ارج و قرب زیادی داشت. رادیو کار تلویزیون و کتابخانه و اینترنت امروزی را میکرد.
هرکس بهدنبال آموختن مطلبی بود، پیچ رادیو را میچرخاند. رادیو حکم معلم و استاد را برای مردم داشت. کسانی هم که برای این رسانه مطلب مینوشتند، آدمهای باسواد و آگاهی بودند. سالها وضعیت بر همین منوال بود تا اینکه تلویزیون رایج شد و استفاده از رادیو بهمرور افت کرد.»
روی همین حساب است که آقاسید تا سیکلخوانده هنرستان، معلومات بسیار خوبی دارد؛ «نشستن پای رادیو برایم مثل رفتن به دانشگاه بیکلاس بود. خیلی چیزها به من آموخت. تقریبا همه کسانی که با رادیو دمخور هستند، معلومات خوبی دارند.»
نشستن پای رادیو برایم مثل رفتن به دانشگاه بیکلاس بود. خیلی چیزها به من آموخت
البته پخته و باتجربهبودن رادیوساز هممحلهای ما دلیل دیگری هم دارد؛ سفر! میگوید: «وقتی جوان بودم تمام درآمدم را صرف مسافرت میکردم. به شهرهای زیادی سفر کردم و چیزهای زیادی از مردم یاد گرفتم.»
دنباله این سفرها را که بگیرید، میبینید که او تجربه سفر به کشورهای بلژیک، آلمان و هلند را دارد؛ سفرهایی که بهترین خاطرات زندگیاش را مربوط به آنها میداند و مردمان آن فرهنگها؛ «صداقتی که در مردم این کشورها دیدم، به عقیده من از چیزی که امروز درمیان هموطنان خودم میبینم بیشتر بود. برای همین وقتی قرار بر این باشد که از صداقت بگویم از صداقت آنها مثال میزنم.
رادیوهای مغازهاش هنوز کار میکنند. در واقع طوری ساخته شدهاند که تا صدسال عمر مفید داشته باشند و هنوز صدسال نرسیده از زمانیکه این رادیوها ساخته شدهاند. آنطور که رادیوساز قدیمی منطقه ما میگوید: کشورهای آلمان، انگلیس و آمریکا سازندگان اصلی این رادیوها بودهاند و ایران در ابتدا فقط آنها را مونتاژ میکرده، اما چندسال بعد و پساز گذر از مرحله نیمه مونتاژ، ایران نیز به مرحله تولید رادیو رسیده است.»
چند تا از تولیدیهای کشور خودمان را میشود لابهلای بساط آقای نجفپور پیدا کرد، البته قیمتها فرق زیادی کردهاند با روزهایی که این رادیوها تمیز و براق پشت ویترینهای مغازه او قدمهای عابران خیابان بهجت را شل میکردند. او میگوید: درست است که هنوز هم میتوان از این رادیوها استفاده کرد، اما الان دیگر از آنها بهعنوان دکور استفاده میشود.
قیمتهایشان هم از ۵۰۰ هزارتومان شروع میشود و تا ۵ میلیونتومان میرسد؛ برای همین افراد خاصی در روزگار فعلی خواستار این وسایل هستند. بهعقیده این همسایه ثامنی «حالا دنیا دهکده کوچکی شده و یک گوشی تلفن همراه جای خیلی چیزها ازجمله رادیو را برای مردم پرکرده است.» با این حساب او خوب میداند که «وقتی تکنولوژی جدیدی به دنیا عرضه میشود، چیزهای قدیمی در چشم مردم بیقدر و ارزش میشود»!
پیداکردن دلیل برای جدیبودن سیدرضا نجفپور و اینکه هنگام گفتگو حتی لبخندی هم بر لبانش ننشست، کار سختی است. گفتگویی کوتاه اجازه قضاوت درباره آدمها را به ما نمیدهد، اما آنچه از حرفهای خودش برمیآید این است که نارضایتیاش از پیشرفت علم و تکنولوژی نیست، زیرا امری گریزناپذیر است؛ حرف همسایه قدیمی ما چیز دیگری است و دلخوریاش به جای دیگری برمیگردد.
«بعد از ۵۰ سال کار در این حرفه، بهعنوان یک پیشکسوت اهمیتی به من داده نمیشود. زمانیکه این مغازه را راهاندازی کردم، حدود ۱۰ تعمیرگاه رادیو در سطح شهر بود. آن زمان هرکسی که کار فنی مثل تعمیر دوچرخه بلد بود به خودش میبالید، چه برسد به تعمیر رادیو! اما الان که از رده خارج شدهایم، هیچ حمایتی از سوی اتحادیه الکترونیک مشهد از ما نمیشود.»
میگوید عایدیاش از این حرفه یک دنیا عقده و ناراحتی بوده است آنقدر که «اگر میتوانستم دوباره به عقب برگردم دیگر به سراغ کار فنی نمیآمدم. خریدوفروش و تجارت را انتخاب میکردم که در جامعه ما بیشتر جواب میدهد نه مثل کار ما که در طی زمان لگدمال شد»!
* این گزارش ۳۱ مرداد ۹۲ در شماره ۶۶ شهرآرا محله منطقه ثامن چاپ شده است.