بوی رنگ و تینر همان ابتدای ورودم چنان به مشام میخورد که گلویم را میسوزاند و سرفهام میگیرد اما برای غلامرضا خلیلی که سالهاست با بوم و رنگ سروکار دارد، استنشاق همیشگی این بو، امری عادی است. او سالهاست که نقاشی و طراحی میکند و یکی از چهرههای ماندگار شهرمان در زمینه خلق آثار زیباست. هر گوشه از آتلیه را که چشم میچرخانم تابلویی از این هنرمند میانسال خودنمایی میکند. بومهای نقاشی که بیشتر طبیعت را روی خودشان جای دادهاند نشان از آن دارد که خلیلی ساعتهای زیادی را در آتلیهاش میگذراند.
غلامرضا خلیلی سالهاست که آتلیه هنریاش را در محله سرافرازان دارد و هر زمان که دلش میخواهد در این آتلیه ایدههایش را روی بوم اجرا میکند. او کارشناسی نقاشی و کارشناسیارشد انیمیشن، دارد و زیر نظر آقایان حسین صباغیان، دکتر حمیدی، دکتر اصغر جوانی، دکتر سید حسن سلطانی و مهدی حسینی به تحصیل هنر پرداخته است. در کارنامهاش برپایی بیش از 100نمایشگاه داخلی و خارجی چه بهطور انفرادی و جمعی در کشورهای ترکیه، لبنان، دبی و... را دارد. او یکی از پایهگذاران خانه هنرمندان بهار مشهد است.
از جمله کارهایش میتوان به عناوینی همچون برگزیده جشنواره نقاشی دانشجویان کشور، مدیر کلاسهای تخصصی هنر اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی مشهد، مدیر گروه هنر دانشگاه فرهنگیان، عضو شورای دیوارنگاری شهرداری مشهد، برگزاری کارگاه عملی و عضویت در کمیته فنی نگارخانه رضوان اشاره کرد. این استاد نقاشی و طراحی در حال حاضر در دانشگاه فرهنگیان مشغول تدریس است. آنچه میخوانید ماحصل گفتوگوی چند ساعته ما با خلیلی است.
غلامرضا خلیلی متولد سال 1348 در تربتجام است. او بخشی از دوران کودکی خود را در تربتجام و بخشی را در مشهد گذرانده است. هنگامی که میخواهد جرقههای کار هنری را در خودش جستوجو کند به سالهای دبستان و نشستن پشت میز و نیمکت مدرسه میرسد. این استاد نقاشی میگوید: «دوران کودکیام هرچند که مثل سایر بچهها جست و خیز داشتم، اما در خلوت خودم بیشتر با مداد و ورق سرگرم بودم و نقاشی و طرحهای کودکانهای در حد خودم میکشیدم. در مدرسه هم مانند محیط خانه هرچند با دوستان بازی میکردم، اما تمرکزم روی نقاشی بود.»
در آن عالم کودکی غلامرضای کوچک از نم روی دیوار کلاس، برای خود تصویر انیمیشن زیبایی در ذهنش خلق میکرد و با آنها داستان میساخت. او توضیح میدهد: «نم روی دیوار را به شکل انیمیشن میدیدم، البته هر بار که آن را میدیدم تصویر و داستانی جدید در ذهنم نقش میبست. با این انیمیشنها زندگی میکردم.»
اما روزی در کمال ناباوری میبیند که نم روی دیوار را درست کردهاند و او دیگر نمیتواند با ذهن خلاقش انیمیشن بسازد. این اتفاق سبب نمیشود که او دست از تخیلش بردارد بلکه آن را در همه مکانها بیشتر و قویتر از قبل دنبال میکند.
نم روی دیوار را به شکل انیمیشن میدیدم، البته هر بار که آن را میدیدم تصویر و داستانی جدید در ذهنم نقش میبست. با این انیمیشنها زندگی میکردم
غلامرضا از هر فرصتی برای به تصویر کشیدن آنچه در ذهنش داشته استفاده میکرده و آنچه به یادش میآید اینطور بازگو میکند: «با آنکه در مشهد ساکن بودیم، گاهی به تربت میرفتیم، از خانه تا مزرعه که میرفتم در بین مزرعههای گندم خود را در قالب نقشهای یک داستان میدیدم و در ذهنم بود که معلم و سایر همکلاسیهایم به طور همزمان (آنلاین) در حال تماشایم هستند. به همین دلیل سعی میکردم که بهترین بازیام را داشته باشم.»
او در آنزمان که هنوز کسی به آنلاین بودن فکر نمیکرد و حتی تصوری از آن نداشته، به حضور در فضای آنلاین فکر کرده و خودش را در آن دیده است.
به گفته خلیلی، او هنر نقاشی و طراحی را از داییاش به ارث برده است. این را لابهلای صحبتهایش مطرح کرد و به آن روزهایی اشاره میکند که رفتن به خانه دایی و در کنار او نشستن برایش بزرگترین دلخوشی بوده است. میگوید: «یک دایی دارم که معلم است و در کنار کارش نقاشی و طراحی هم انجام میداد. چشم انتظار پنجشنبه و جمعه بودم که به خانه دایی برویم و از او طراحی یاد بگیرم.»
او با آموزشهایی که از داییاش دیده و خلاقیت ذاتیای که داشته یک سر و گردن از همه همکلاسیها که هیچ، از کل مدرسه بالاتر بوده است. این استاد نقاشی و طراحی بیان میکند: «کارم از همه بچههای همسن و سالم بهتر بود. سرکلاس هنر بچهها میخواستند که برایشان نقاشی کنم. این را به چشم یک فرصت و تمرین بیشتر میدیدم نگاه نمیکردم که کار اضافهای است.»
او از طرحها و انیمیشنهایی که در سالهای دانشآموزی کشیده چند نمونه دارد. در میان آنها یکی از همه خاصتر است و خاطره زیبایی را در ذهنش تداعی میکند. او موضوع را مطرح میکند و با لبخندی ادامه میدهد: «در آن سالها اگر خاطرتان باشد در برنامه کودک، نقاشی بچهها را نشان میدادند. به همین منظور نقاشیای کشیدم و از داییام خواستم آن را برایم پست کند. سالها گذشت و چند سال قبل که برای کمک به اسبابکشی داییام رفته بودم در بین وسایلش نامهای به زمین افتاد. هنگامی که برداشتم دیدم همان نقاشی که قرار بوده به صدا و سیما برسد پست نشده است. از اینکه نامه پست نشده بود خوشحال شدم و آن را نگه داشتم.»
بعد از آمدنش به مشهد در محلهای نزدیک حرم امام رضا(ع)ساکن میشوند اما بعد از مدتی به بولوار جلال آل احمد نقل مکان میکنند. با وجود اینکه هنر جزو جداییناپذیر زندگیاش در این سالها بوده برای انتخاب رشته در دبیرستان رشته علوم انسانی را انتخاب میکند. در اینباره توضیح میدهد: «آن زمان هنرستان و حتی خواندن هنر معنایی نداشت البته در این زمینه هنرستانی هم نبود. به همین دلیل رشته علوم انسانی را انتخاب کردم.»
او از تغییر محلهشان به خوبی یاد میکند و میگوید: «این جابهجایی سبب شد تا با هنرمندان بسیاری در زمینه کاریام آشنا شوم. حتی با برخی هنرمندان کشوری از طریق نامه در ارتباط بودم.»
خلیلی در همین سالهای دبیرستان با طراحی چهرهای از امام راحل به اردوهای دانشآموزان کشوری در رامسر دعوت میشود و در آنجا با سایر دانشآموزان هنرمند آشنا میشود و کار هنر و نقاشی را جدیتر از قبل دنبال میکند.
در دوره دبیرستان درسی به نام «طرحکار» وجود داشت که بر اساس آن دانشآموزان باید شغلی را انتخاب میکردند و یک روز در هفته را مشغول به آن کار میشدند. خلیلی برای این درس تابلوسازی را انتخاب میکند. او میگوید: «حرفه تابلوسازی را که به نسبت نزدیکتر به کار نقاشی بود انتخاب کردم. از طریق همین درس با «حسن گلستانی» نامی آشنا شدم که او هم نقاشی میکرد اما کارهای او تزیینی بود و این را نمیخواستم. با این حال راه آشنایی با بزرگانی همچون حسن صباغیان برایم باز شد.»
خلیلی برای کنکور سال 67آماده میشود. تصمیم میگیرد که برای کنکور هنر هم شانسش را امتحان کند اما امان از اتفاقهایی که مسیر زندگی را تغییر میدهند. این نقاش برجسته از آن روزها اینگونه یاد میکند:«در آن زمان هنر، کنکور جدایی داشت. برای اینکه با روش تست زدن آشنا شوم در کنکور علوم انسانی هم شرکت کردم. آن دوران کنکور دو مرحله داشت، صبح سرجلسه حالم خوب بود، اما بعدازظهر سردرد بدی داشتم به حدی که نمیخواستم سرجلسه حاضر شوم. سردرد تأثیر خودش را گذاشت و رتبه بعدازظهرم خوب نشد. با این حال مجاز شدم، دوستانم در حال تعیین رشته بودند و به آنها گفتم برایم انتخاب رشته کنند. هنگامی که جوابها آمد دیدم رشته دینی و عربی تربیت معلم هاشمینژاد مشهد قبول شدهام.»
برای اینکه به سربازی اعزام نشود کاردانی دینی و عربی را ثبتنام میکند اما روح خلیلی مالامال از عشق به نقاشی و طراحی است. این هنرمند به دنبال فرصتی بوده تا بتواند به خواستهاش برسد.
هرچند انتخاب رشته مطابق با میلش نبوده اما در دانشگاه تربیت معلم ثبتنام میکند. شاید هر کدام از ما بودیم با خودمان حساب و کتاب میکردیم که تقدیرمان این بود که معلم دینی و عربی بشویم و دست از هنر برمیداشتیم اما خلیلی به این راحتیها از آرزویش دست نمیکشد و به دنبال فرصتی حتی در تربیت معلم بوده تا بتواند به آرزویش جامه عمل بپوشاند. هنگامی که از آن روزها یاد میکند میتوان شور و هیجان را از چشمانش خواند. میگوید: «کلاسهای فوق برنامه داشتیم. به خواست چند نفر از دانشجویان کلاس هنر هم گذاشته شد. برای استادی که به ما درس بدهد به اداره کل آموزش و پرورش رفتم و درخواست دادم که استاد صباغیان بیاید.»
بدین ترتیب او موقعیت را به نفع خودش تغییر میدهد و زیر نظر استادی حرفهای کار را شروع میکند. توضیح میدهد: «60نفر در آن کلاس ثبتنام کردند، اما در آخر چهار نفر باقی ماندیم که تا به امروز کار نقاشی را ادامه دادهایم.»
بالأخره خلیلی به آنچه در ذهن و فکرش داشت میرسد. با آنکه دانشجوی دینی و عربی بوده، اما خیلی کم سرکلاس حضور داشته است. او میگوید: «همه میدانستند که ما چند نفر در کلاسهای دینی و عربی حاضر نبودیم.»
باوجوداین نمرههای خوبی را در درسهایش میگرفته است. با یادآوری آن روزها برایم اینگونه تعریف میکند: «بیشتر به دنبال نقاشی و طراحی بودم با این حال زمان امتحان نمرههای خوبی میگرفتم. تنها مطالعهام شب امتحان بود و آنقدر وقتی برای خواندن نمیگذاشتم.» او این سالها در مسابقههای دانشجویی استان اول و تابستان سال 68 هم در کشور اول میشود.
هنگامی که او در مسابقههای نقاشی و طراحی مقام کشوری به دست میآورد برای گرفتن جایزهاش به اصفهان میرود و این مسافرت راه تازهای را روبهرویش باز میکند. او میگوید:«اصفهان که رفتم با دانشکده هنر آنجا آشنا شدم، با دانشجویان آنجا ارتباط گرفتم. در آن دوران درسم در حال تمام شدن بود و قصد داشتم برای کنکور هنر خودم را آماده کنم. با دیدن این دانشکده و دانشجویانش تصمیمم را به طور قطعی برای شرکت در کنکور هنر گرفتم. سال 69 دانشکده هنر تهران قبول شدم و ثبتنام کردم.»
خلیلی با قبولی در رشته هنر به تهران میرود، دانشکده به او میگوید میتواند در واحد هنر دانشکده اصفهان که زیر نظر تهران فعالیت میکند درسش را ادامه بدهد.
خلیلی برای شروع تحصیلش یک مانع داشته و آن هم اینکه او تعهد یک ساله تدریس به تربیت معلم شهید هاشمینژاد را داشته است. به همین دلیل برای یک سال به یکی از روستاهای تربتجام میرود. این یک سال تدریس برای او جزو خاطره انگیزترین روزهای زندگیاش میشود. خلیلی میگوید:« روستای محروم و دورافتادهای بود، اما مردمان دوستداشتنی و دانشآموزان بااستعدادی داشت. از چند روستا آنطرفتر دانشآموزان برای درس خواندن به این مدرسه میآمدند. در آنجا همه درسها را تدریس میکردم. برای بعدازظهرها هم کلاس فوقالعاده طراحی و نقاشی گذاشته بودم. باورتان نمیشود چه استقبال خوبی از کلاس کردند.»
او اشاره میکند که هنوز هم با برخی از آن دانشآموزان در ارتباط است و گاهی از طریق تلفن جویای حال هم میشوند. او در این دوران وقتهای بیکاریاش را به عکاسی از طبیعت میگذراند.
با تمام شدن سال، خلیلی کولهبارش را جمع میکند و به سمت اصفهان حرکت میکند. این استاد نقاشی میگوید:«سال 70 وارد دانشکده اصفهان شدم. دانشکدهای که از قبل هم با آن آشنا بودم. طبق موظفیام 12ساعت درس میدادم و 12ساعت درس میخواندم. به همین دلیل به اداره آموزش و پرورش اصفهان مراجعه کردم و گفتم که در زمینه نقاشی و طراحی سالهاست کار کردهام. درخواست کردم که در اداره هنر آنجا به عنوان کارشناس هنری مشغول به کار بشوم. آنها هم مرا به اداره هنریشان در کنار زایندهرود فرستادند. در آنجا بزرگان هنری اصفهان گرد هم جمع شده بودند. وارد خانه قدیمی باصفایی شدم و خودم را معرفی کردم. یکی از آنها گفت میتوانی طرحی از صورتم بکشی؟ با کاغذ و مدادی که در اختیارم قرار دادند طرح را کشیدم، گفتند میتوانی طرحی از حیاط بکشی؟ آن را هم انجام دادم.»
در آنجا با طراحیای که میکند او را به عنوان کارشناس هنری میپذیرند.
«کارشناس فرهنگی و هنری اداره کل آموزش و پرورش اصفهان» این عنوانی است که خلیلی با آن در اصفهان شروع به خدمت میکند. او توضیح میدهد: «داور مسابقههایی بودم که در دوران دانشآموزی در آن شرکت میکردم، حس خوبی بود. همچنین مدیر فستیوال فرهنگی و هنری اصفهان، کارهای هنری و طراحی بیلبوردهای شهرداری و سایر ارگانها را هم در دست داشتم. به عبارتی میتوانم بگویم همه کارها و اتفاقهای هنری آن زمان شهر را مدیریت میکردم.»
او سه سال در اصفهان با همین عناوین کار کرده و بعد از گرفتن مدرک کارشناسی راهی مشهد میشود. علاوه بر این در آن زمان به عنوان مدرس کلاسهای هنر ضمن خدمت هم فعالیت داشته است.
داور مسابقههایی بودم که در دوران دانشآموزی در آن شرکت میکردم، حس خوبی بود
بعد از برگشت به مشهد، یک سال در ناحیه یک آموزش و پرورش مشغول به تدریس میشود. با سابقه فعالیتهایی که داشته از سوی آموزش و پرورش به عنوان نیروی تربیت معلم به تربیت مدرس شهید هاشمینژاد فرستاده میشود. این استاد نقاشی به فکر ادامه تحصیل در مقطع ارشد بوده به همین دلیل رشته انیمیشن را انتخاب میکند. او توضیح میدهد: «با دانشجویان ارشد نقاشی در ارتباط بودم دیدم چیز بیشتری از آنچه یاد دارم نمیتواند به من اضافه کند. تحقیق کردم دیدم آنچه دنبالش هستم در رشته انیمیشن خلاصه شده، یعنی همزمان نقاشی و طراحی، کارگردانی، موسیقی و...را در خود جای داده است به همین دلیل برای ادامه تحصیل این رشته را انتخاب کردم.»
به طور قطع یکی از مواردی که روی انتخابش تأثیرگزار بوده تهمایههای ذهنش در کودکی و آن انیمیشنسازی روی دیوار بوده است.
یکی از فعالیتهایی که این استاد نقاشی داشته تلاش برای پایهگذاری دانشکده هنر نیشابور، دانشکده فردوس و خانه هنرمندان بهار است. او در این باره میگوید:«دانشگاه فردوسی میخواست دانشکده هنرش را در نیشابور فعال کند، به این دلیل این شهر را انتخاب میکردند که از نظر هنری و ادبی و همچنین سابقه تاریخی قدمت زیادی دارد. سال 76بود که برای راهاندازی این دانشکده به اتفاق سایر همکاران اقدام کردیم. همچنین هنر را در دانشکده فردوس پایهگذاری کردم.»
این نقاش برجسته به همراه سه تن از دوستانش گروهی هنری را به نام 4تاش پایهگذاری کردهاند که بسیاری از اتفاقهای هنری شهر در این گروه رقم میخورد. او میگوید: «ما چهار دوست به دلیل ارتباط کاری زیادی که با یکدیگر داریم این گروه را تأسیس کردیم. تاش هم همان اثر اولیه قلم نقاشی روی بوم است. هر کدام از ما در آتلیه شخصی خودش فعالیت دارد اما دور هم جمع میشویم و درباره هنر و اتفاقهای هنری شهر صحبت و تبادل نظر میکنیم.»
خلیلی این روزها سی و دومین سال خدمتش را در دانشکده فرهنگیان(تربیت معلم شهید هاشمینژاد) میگذراند. او در سالهای تدریسش رابطه بسیار دوستانهای با دانشجویان یا دانشآموزانش داشته و دارد به حدی که با گذشت سالها هنوز با آنها در ارتباط بوده و جویای احوالشان است.
او از اینکه تدریس را انتخاب کرده خوشحال است و میگوید: «هنگامی که میبینم شاگردانم هر کدام در شهری از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب، از استادان و هنرمندان معروف و مشهور هستند احساس رضایت میکنم و از آنچه در طول این سالها انجام دادهام افتخار میکنم. رد پای کارها و آموزشهایم را در سراسر کشور میبینم و این باعث میشود تا ثابت کنم ما انسانها لازم نیست در شهر خودمان فقط تأثیرگذار باشیم؛ بلکه هنرمان میتواند این تاثیرگذاری را در هر شهر حتی کیلومترها دورتر از زادگاهمان داشته باشد.»
صحبت از تأثیرگذاری هنرش که میشود پرسشمان از او درباره تأثیرگذاری روی خانوادهاش را مطرح میکنیم و او در پاسخ میخندد و سرش را پایین میاندازد و با احساس رضایتمندی ادامه میدهد: «فرزند اول خانواده هستم. برادرانم همه به تأثیر از راهی که انتخاب کردهام و استعدادی که داشتهاند در زمینه هنری قدم گذاشتهاند و خدا را شکر افراد موفق و مشهوری در زمینه نقاشی و هنر هستند. همسرم با اینکه هنر نخوانده و مدرک تحصیلیاش در زمینه دیگری است، اما مشوق کارهایم و حامیام بوده و هست. دو دختر دارم که هر دو در زمینه هنری فعالیت دارند و یکی از آنها رشته عکاسی را در اصفهان میخواند و دیگری در کنار درسش آواز کار میکند. دردسرتان ندهم هنگامی که خانودهام دور هم جمع میشویم حدود 20نفر هنری هستیم که در زمینههای مختلف فعالیت داریم.»
آنچه سببساز موفقیت خلیلی شده عشق و علاقه به کارش است. این را خودش هم تأکید میکند و توضیح میدهد:«اگر ما کاری که انتخاب میکنیم همراه با عشق و علاقه نباشد نمیتوانیم به درستی انجامش بدهیم. در غیراین صورت کار خستهکننده و کسالتبار است. کارم را دوست داشتم و با علاقه آن را انجام دادهام و همین سبب آرامشم شد.»
او حسرت برگشت به گذشته و انتخاب راه جدیدی را ندارد و میگوید:«کارم را با میل و رغبت انتخاب کردم و به همین دلیل هیچگاه حسرت گذشته و انتخاب مسیر دیگری را نمیخورم. اگر دوباره به گذشته برگردم باز هم همین شغل و راه زندگی را انتخاب میکنم.»