شاید اگر بیمارستان منتصریهای در کار نبود که نام شاهزاده منتصرالملک را زنده نگه دارد، از او اکنون همین نام هم باقی نمانده بود. به روایت اسناد، از این مرد نیکوکار فقط اسناد وقفی برجای مانده است که نشان میدهد او برای بهبود وضعیت جامعه و جهانی که در آن زیسته، گام برداشته است.
اینکه این مرد قاجاری چه خلقیات یا عاداتی داشته است، چگونه روزگار گذرانده و احوال و افکارش برچه اساس بوده است، از آن رقم دادههایی است که میان هزارتوی زمان، جا مانده و به ما نرسیده است.
درباره او میتوان گفت وی نخستین رئیس انجمن بلدیه تاریخ خراسان، نخستین شهردار مشهد، یکی از واقفان بزرگ دوره معاصر در این دیار و بنیانگذار بیمارستان وقفی منتصریه است. امروز بهمناسبت روزی که منتصرالملک، نخستین رئیس بلدیه شهر مشهد شد، بهسراغ این شخصیت رفتهایم تا از او بنویسیم.
شاهزاده حاجمحمدحسنمیرزا منتصرالملک، فرزند شاهزاده جعفرقلیمیرزا بود که در اوایل دوره مشروطه، مهر مشروطهخواهی بر سوابق او زده شد. او از ملاکان و اشخاص برجسته مشهد در اواخر دوره قاجار است که حدود سالهای ۱۲۵۰ تا ۱۲۶۰ خورشیدی در این شهر چشم به روی دنیا گشود؛ البته بعضی تاریخنگاران، زادگاه وی را کاشمر و تهران ثبت کرده اند.
او از ملاکان بسیار ثروتمند خراسان در عصر ناصری و مظفری بود که بهعنوان یکی از اشراف متمول پرنفوذ و قدرتمند، مالک دهها پارچه آبادی و زمین، ملک، باغ و مستغلات بسیار وسیع در ترشیز (کاشمر، خلیلآباد، بردسکن)، تربتحیدریه، زاوه و مهولات بوده است. غلامحسین افضلالملک از قریهای در منطقه زاوه در تربتحیدریه یاد میکند که چهارده زوج گاو، در آن زراعت میکردهاند و میوههایی ازقبیل توت و زردآلو در آنجا به عمل میآمده است.
البته از شرح حال و زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست و از این بیشتر نمیتوان درباره وی سخن گفت. این شاهزاده قاجاری در اول محرم سال ۱۳۳۱ قمری در مشهد درگذشت و در حرم مطهر امامرضا (ع) در پایینپای مبارک به خاک سپرده شد.
قبل از مشروطیت، بلدیهای در کار نبود که بخواهد اوضاع شهر را رسیدگی کند. داروغه یا بیگلربیگی با مسئولیتی مشابه بلدیه به امور اصناف و تعیین نرخ نان مشغول بود. اما در نظام مدیریت جدید مشروطه، امور شهرها باید به نهادهای تخصصی سپرده میشد و به همین دلیل، انجمن بلدیه شکل گرفت. قانون بلدیه در ۲۰ ربیعالثانی سال ۱۳۲۵ قمری تصویب شد و طبق آن، هیئت بلدیه شامل انجمن و اداره بلدیه تشکیل میشد.
طبق آنچه روزنامه خورشید در ۱۱ ذیالحجه همان سال (۲۵ دی ۱۲۸۶) نوشته است، شرایط وکلا در ایران اطلاع از اوضاع مملکتی، استعداد مردم، دیانت، حسن اخلاق و اطلاع از اوضاع بلاد متمدن است. انتخابات انجمن بلدیه مشهد در ذیحجه ۱۳۲۵ هجریقمری یا ۱۲۸۶ خورشیدی برگزار شد و پس از اعلام سی نفر از منتخبان، حاجمحمدحسنمیرزا منتصرالملک بهعنوان رئیس انجمن بلدی مشهد انتخاب شد و برپایه قانون، اداره بلدیه نیز به او سپرده شد.
باتوجهبه اینکه این فرد در میان رجال مشهد به جمع سینفر راه یافته و توانسته است درمیان آنها نیز رأی نخست را از آن خود کند، میتوان فهمید که منتصرالملک دارای جایگاه و منزلت سیاسی در زمانه خودش بوده است. او با ۱۱۶ رأی، ششمین نفر انجمن بلدیه شد و سپس با اکثریت آرا بر کرسی ریاست بلدیه نشست.
روزنامه خورشید از این انتخاب ابراز امیدواری کرد و از همه این اتفاقات بوی بهبود اوضاع مشهد به مشام میرسید؛ البته این امید دیری نپایید و یک اتفاق پیشبینینشده دوباره طومار مشهد را بههم پیچید. با به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی توسط محمدعلیشاه در سال ۱۲۸۷ خورشیدی، دوره استبداد صغیر در این شهر نیز شروع شد.
دوره فعالیت بلدیه در آن زمان، چندان طولانی نبود و این نهاد تعطیل شد. از این به بعد، نزاع میان مستبدان و مشروطهخواهان در مشهد آغاز شد. شهر امنیت نداشت و درهای انجمنهای ایالتیوولایتی و تمام ادارات جدیدالتأسیس مشهد بسته شد و دوران شهرداری منتصرالملک هم به پایان رسید. در کشمکشهای میان دو گروه، مدتی را مشهد بدون حاکم ماند.
صدراعظم در تلگرافی به میرزاحبیب مجتهد و دیگر رجال مشهد نوشت: «بر حسب امر شاه، ایالت خراسان به شاهزاده نیرهالدوله گردیده و رکنالدوله احضار گشته و تا آمدن او، شاهزاده منتصرالملک از امروز نایبالایاله خراسان است».
شاهزاده منتصرالملک در این زمان، کفالت امور شهر را برعهده گرفت تا حاکم جدید از راه برسد، با این حال درباره عملکرد این شخصیت، نمیتوان قضاوت کرد؛ چون فرصتی برای نشان دادن توانمندیهای خود در این مقام پیدا نکرد.
محمدحسنمیرزا منتصرالملک به هنگام حیات خود، کاروانسرای تازهسازی را که در کوچه عباسقلیخان قرار داشته است، وقف آستانقدسرضوی میکند و در وقفنامهاش تأکید میکند که عواید موقوفه را صرف روضهخوانی در مسجد گوهرشاد، حقوق طلاب مدرسه عباسقلیخان، زوار فقیر، حقوق حفاظ مقبره واقف و پدرش، جعفرقلیمیرزا و همچنین روشنایی و تعمیرات جزئی مسجد واقف در محله معروف به پاچنار کنند.
وقفنامه کاروانسرا درمیان اسناد وجود دارد. در توضیح وقف آمده است: «تمامی کل یک باب کاروانسرای ملکی متصرفی فی جدیدالبنای خود را با جمیع دکاکین متعلق به آن واقع در مشهد مقدس در پایینخیابان، کوچه مشهور به عباسقلیخان -یک حدش میرود به محله سرحوضان، یک حد دیگر به محله عیدگاه- با جمیع حجرات و اسطبل و ابواب و پنجره و هرآنچه به آن تعلق دارد، بدون استثنا جمعا ۴۵۰ تومان میشود».
درباره مسجد وقفی هم میتوان دریافت که این مسجد در پشت اسطبل و عمارت بیرونی واقف در کوچه محله پاچنار و روبهروی قراولخانه است که باید ۱۰ تومان در سال برای حصیر و روشنایی و تعمیرات جزئی آن صرف شود.
این وقفنامه در سه نسخه و در ماه ربیعالثانی سال ۱۳۲۰ قمری تنظیم شده و مهر منتصرالملک پای آن نشسته است؛ البته بر طبق وقفنامه، تولیت این وقف با برادران واقف و سپس با اولاد ذکور آنهاست و در صورت نبود آنها، تولیت به آستانقدسرضوی میرسد.
ردونشان این مسجد در نقشه دالمج که در سال ۱۲۸۶ قمری ترسیم شده است، هم پیدا میشود و میتوان نتیجه گرفت که این بنا جزو نخستین وقفهای مرحوم منتصرالملک و از بناهای قابل اعتنا در آن زمان بوده است.
اوضاع مشهد در دهه ۱۲۹۰ خورشیدی بد است و با گرفتار شدن ایران در جنگ جهانی و شروع قحطی بزرگ، بدتر هم میشود. در این میانه، بیماریهای واگیردار و مرضهای مختلف نیز باد پاییزی شده است که یکییکی مردم را از درخت زندگی میتکاند.
همین است که ساخت یک مرکز درمانی در ذهن محمدحسنمیرزا که از خیران شهر است، جای میگیرد، اما بهدلایلی که فقط خودش میداند، یک روز تصمیم میگیرد هرچه دارد و ندارد، به نام همسرش سند بزند و او را مأمور ساخت یک مرکز درمانی در مشهد کند.
پس از تعطیلی بلدیه در دوران استبداد صغیر، منتصرالملک پنج پارچه از املاک خود (جعفرآباد، مستصلی، ریوند، همتآباد و فتحآباد) در جلگهرخ را به همسرش، بانو رابعهخانم احترامالسلطنه، واگذار میکند و ازآنجاکه فرزندی هم نداشته است که میراثدارش باشد، شرط میکند بانو از عین مال خود، مریضخانهای در هر نقطه از شهر مشهد که خودش صلاح میداند، تأسیس کند و معادل مخارج ساختمان و اثاثیه بیمارستان را هم بپردازد. محمدحسنمیرزا در سال ۱۲۹۲ خورشیدی از دنیا میرود و رابعه میماند و عهدی که میان آنها بود.
بانو هم البته قولوقرار از یاد نمیبرد؛ پس از مرگ همسرش دستبهکار میشود و در همان سال، سه مزرعه فتحآباد و مستصلی و ریوند را میفروشد تا با پولش بیمارستان بسازد. احترامالسلطنه ابتدا تصمیم میگیرد یک زمین در حاشیه بالاخیابان بخرد و وقفش را در این محله اجرایی کند، ولی مناسب نبودن اراضی بالاخیابان، سبب میشود او یک قطعه زمین از اراضی پشت باغ ملی را بخرد.
در اسناد حدود این زمین را چنین ذکر کردهاند: «از جانبی به باغ ملی و از حدی به اراضی ورثه حاجیمحمدرضا سرایدار و از جانبی خیابان دروازهجنت و از حدی به منزل میرمختار».
بانو در ادامه، با باقیمانده پول فروش زمین که حدودش را در وقفنامه ۳ هزارو ۵۰۰ ذرع (حدود ۳ هزارو ۶۴۰ مترمربع) نوشتهاند، سه پارچه مزرعه میسازد و تجهیز میکند. احترامالسلطنه افزونبر آنچه منتصرالملک به او میدهد، قسمتی از اموال خودش را نیز برای مخارج مریضخانه میبخشد و پس از ساخت بیمارستان نیز خود، نام منتصریه را بر آن مینهد تا هم علاقهاش را به همسرش ثابت کند و هم یاد منتصرالملک را زنده نگه دارد.
ناگفته نماند که ساخت مریضخانه، چندسالی زمان میبرد تااینکه در اواخر قرن سیزدهم خورشیدی، خبر افتتاح دومین بیمارستان مشهد در همه بلاد میپیچد. تولیت این وقف نیز در سالهای بعد به آستانقدس واگذار میشود.
* این گزارش یکشنبه ۱۳ اسفندماه ۱۴۰۲ در شماره ۴۱۷۰ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.