«روغنجوشی» و «حلوا»ی چراغبرات، آنقدر برای ما مشهدیها و خراسانیها خاطره ساخته است که نمیتوانیم تصور کنیم تقریبا بقیه ایرانیها در این روز و شبها، هیچ آیینی برای درگذشتگانشان برگزار نمیکنند.
در این گزارش با ما همراه شوید تا در ۱۰ دقیقه به عهد باستان سفر کنیم و ببینیم چطور خراسان، تنها میراثدار یک آیین کهن شد.
اگر گوگلمپ میتوانست یک تصویر هوایی زنده از آرامستانهای خراسان در سه روز دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم شعبان نشان دهد، بهخوبی میتوانستیم تفاوت جمعیت حاضر در این سه روز را با سایر روزهای سال مقایسه کنیم.
البته نقشه ترافیکی مسیرهای منتهی به آرامستانهای مشهد در این سه روز، میتواند بهخوبی گویای استقبال مشهدیها از این آیین قدیمی باشد.
اما این آیین زیبا که با نیمه شعبان و ولادت امامزمان (عج) گره خورده و رنگوبوی مذهبی گرفته است، ریشه در آداب و رسوم مردم ایران باستان دارد. برات کردن بر سر مزار مردگان، رسمی ایرانی و کهن است که در عهد باستان رواج داشته است.
در تقویم ایران باستان، هر ماه سی روز بود و پنج روز باقیمانده در پایان سال، «اندرگاه» نام داشت که بهاصطلاح «اندر» (ناتنی) بود و جزو هیچ ماهی محسوب نمیشد. در این پنج روز اندر، رسمورسوم، زمین تا آسمان با سایر روزهای سال فرق میکرد. حاکم شهر از تخت پایین میآمد و حکومت دراصطلاح به مردم سپرده میشد، زنها به خیابان میآمدند و مردها به داخل خانهها میرفتند.
اعتقاد به آمدن روان (روح) درگذشتگان به زمین، یکی دیگر از آیینهای این پنج روز و بهانهای برای گرامیداشت یاد مردگان بود. اجداد ما بر این باور بودند که فَرَوَهَرها (ارواح رفتگان) در این ایام، برات یا چک آزادی میگیرند تا به زمین و دیدار عزیزانشان بیایند.
به همین دلیل بر سردر هر خانه، برای مردگان مشعل و درون خانه برای آنان چراغ روشن میکردند و غذاهای لذیذ و لطیف میپختند و بر سر مزارشان میبردند. هنوز هم در بیشتر مناطق ایران (بهخصوص تهران) در آخرین شب جمعه سال شمسی به مزار مردگان میروند. اما در خراسان سه روز منتهی به نیمه شعبان، روزهای تکریم مردگان و آیین چراغبرات برگزار میشود.
با آمدن اسلام به ایران، تقویم قمری جای تقویم باستانی را گرفت. اما در تقویم قمری، اعراب بادیه هر دو یا سه سال یکبار، یک ماه را حذف میکردند تا ماههای عربی در فصلها ثابت بماند. در آن زمانها، ماه شعبانِ عربها با اسفند ما ایرانیها مطابقت داشت.
روز نیمه شعبان درمیان اهلسنت و پیش از میلاد امامزمان (عج) هم محترم بود و آن را شب قدر هم میخواندند. تلفیق «برات»، «قدر» و «عید» بودن این شب را مولانا این طور گفته است:
برات عاشقان نوکن، رسید روز برات
زکات لعل ادا کن، رسید وقت زکات
برات و قدر خیالت دو عید، چیست وصال؟
چو این و آن نبود، هست نوبت حسرات
پس اهالی خراسان، بهترین زمان برای برگزاری این جشن نیاکانی را همین روزها دیدند.
ابوریحان بیرونی هم در کتاب التفهیم درباره اهمیت شبهای برات نوشته است. اما پیشتر از همه، رودکی (فوت ۳۲۹قمری) در بیتی به شب برات یا چک (که کلمهای فارسی و معادل برات است) اینگونه اشاره کرده است:
چراغان در شب چَک آنچنان شد
که گیتی رشک هفتم آسمان شد
چون واژه چک فارسی در تلفظ عربی «صک» ادا میشد، «شب برات» جایگزین «شب چک» و از قرنهای هفتم و هشتم هجری به بعد، نام «شبهای چراغبرات» برای سه شب ۱۳ تا ۱۵شعبان در خراسان بزرگ رایج شد.
روشن کردن چراغ در مشهد، امروز دیگر رایج نیست و مشهدیها با خیرات کردن خوراکیهایی همچون «روغنجوشی»، حلوا، خرما و میوه، این سه روز به سر قبرها میروند و یاد درگذشتگان را گرامی میدارند.
اما اهالی تربتجام همچنان رسم روشن کردن چراغ را حفظ کردهاند. آنها چراغ روغنی روشن میکنند؛ به این شکل که پنبهای که به روغن زرد (حیوانی) آغشته شده است را در کف دو دستشان گلوله میکنند و با خواندن دعا، روی سنگ میگذارند تا پنبهها را شعلهور کنند.
این چراغ روغنی در ترانه فولکلور «ملاممدجان» هم آمده است:
بیا که بریم به مزار ملامحمدجان... چراغای روغنی نذر تو میتُم... که هرجا عاشق است، دردش دوا کن...
اما گستره این آیین را تا کجا میتوان دید؟
آنچه مسلم است، چراغبرات نهتنها در خراسانرضوی، شمالی و جنوبی که در خراسان بزرگ شامل بخشهایی از افغانستان و ازبکستان، نیز همچنان مرسوم است. همتباران افغانستانی ما در آجیل خیراتی این مراسم، ذرت بوداده میگذارند؛ چون معتقدند غروب این روزها باید بوی تف و بریانی از منزل درگذشتگان بلند شود.
اما محمد عجم، رایزن فرهنگی اسبق ایران در دهلی، در مقالهای، از جشن بزرگ چراغبرات در روز ۱۵شعبان در مسجد جامع دهلی هم یاد کرده و گفته است آنقدر از این مراسم استقبال میشود که نیاز به تدابیر ترافیکی دارد.
با درود بر روان پاک همه درگذشتگان!
* منبع این رشته استوری «کتاب چراغبرات» مهدی سیدی است که مفصل ریشههای این آیین را بررسی کرده است. همچنین توضیحات فاطمه شکفته، پژوهشگر فرهنگ عامه، و دکتر شکوفه اکبرزاده، استاد ادبیات اهل کابل.