سختی روزگار، چینوچروکهای زیادی را بر چهرههای آفتابسوختهشان باقی گذاشته است. چهرهها همه خسته است و نشان از گرد پیری بر سرورویشان دارد، اما در پشت تمام این ماجراها، قصه دلدادگی و عاشقی و ارادت به حضرت رضا (ع) موج میزند.
مقابل تابلوی بزرگی که روی آن اذن دخول نوشته شده، ایستادهاند و آرامآرام دعای ورود به حرم را زمزمه میکنند. زلال چشمانشان وسعت بیانتهای صحنهای حرم را میکاود. دستانشان در جستجوی پنجره فولاد است تا کولهباری از التماس دعای همه کسانی که با اشک چشم آنها را بدرقه کردند، پشت پنجره فولاد اداکنند. نگاهشان به گنبد طلایی دوخته شده. چیزی زیر لب زمزمه میکنند و پس از کمی توقف، ادای احترام میکنند و بهآرامی وارد صحن میشوند که صدای ملکوتی اذان از بلندگوهای صحن مطهر، فضا را عطرآگین میکند. هستند هنوز کسانی که با وجود عمر زیادشان، حتی یکبار هم طعم شیرین زیارت را نچشیدهاند و حالا یکی از بزرگترین آرزوهایشان، زیارت و پابوسی امام هشتمشان است.
ابراهیمی و همسرش، مسئولیت تیم نوزدهنفرهای را بهعهده دارند که از شهرستان ارسنجان استان فارس به مشهد آمدهاند. او میگوید: از شهرستان محرومی در استان فارس آمدهایم که هزارو ۲۰۰ کیلومتر تا مشهد فاصله دارد. خانوادههای زیادی را میشناسم که آرزوی یکبار زیارت امامرضا (ع) را دارند، اما قادر به سفر نیستند. خوشبختانه چندوقتی است که خیران مشهدی، بانی این کار خیر شدهاند و عاشقان زیارت امامرضا (ع) را از نقاط محروم به مشهد دعوت میکنند و در نهایت احترام از آنها پذیرایی میکنند.
تلاش برای دیدن لبخند اشتیاق زیارتاولیها آنقدر شیرین و دلانگیز است که در وصف نمیگنجد. تقریبا از همه جای ایران هموطنانی را که سالها در آرزوی زیارت ماندهاند، برای زیارت به مشهد میآورند. گروه خیرانی که دوست دارند بینامونشان باقی بمانند.
سال گذشته، پس از بازگشت از سفر حج، بهشکرانه حضور در حج ابراهیمی و بهمنظور تداوم آثار حج در زندگی روزمره، تصمیم میگیرند که نعمت همسایگی حضرت شمس الشموس (ع) شامل حالشان بشود و بر حسب وظیفهای که بر خود واجب میدانند، با ایجاد تشکلی، به یاری کسانی میروند که تابهحال به زیارت امام رئوف نائل نشدهاند. باشد که ذخیره آخرتشان شود.
هزینههای این امر خیر بر اساس تعهد ماهیانه خیران که بر اساس توان خود مشخص کردهاند، تامین میشود. آنها تاکنون سه گروه از سالمندان مشتاق حضرت را پذیرا بودهاند. یک گروه ۴۲ نفری زائران از شهرستان گتوند استان خوزستان، یک گروه ۴۵نفری از شهرستان ارسنجان استان فارس و همچنین یک گروه ۱۹ نفره دیگر از شهرستان ارسنجان استان فارس بوده است.
در زمان حضور، برای این زائران، بستهای از خدمات فرهنگی از اولین زیارت، کلاس احکام ضروری، آداب زیارت، بهرهمندی از برنامههای آستان قدس رضوی... تا زیارت وداع تدارک دیده شده است و درنهایت با تقدیم یک قطعه عکس از خودشان با نماد گنبد و بارگاه بهعنوان یادگار و زنده نگهداشتن خاطره مشهد، راهی دیارشان میشوند. برپایه این طرح، با همکاری کمیته امداد امامخمینی (ره) و بهزیستی، زمینه تشرف سالمندان بالای ۶٠سال به حرم منور رضوی فراهم میآید و این افراد پس از زیارت و بعد از سهچهار روز اقامت در شهر مشهد، به محل زندگیشان مراجعت میکنند. من به حالوروز این زیارتاولیها غبطه میخورم. وقتی با آنها به حرم میروم، آن قدر عاشقانه اشک میریزند و عارفانه نجوا میکنند که من شرمنده خلوصشان میشوم و از همینجا برای تمام عاشقانی که تاکنون نتوانستهاند به زیارت امام مهربانیها بیایند، از ته دل دعا میکنم تا این دیدار، قسمت و روزیشان شود.
غلام امیری هشتادوچهارساله درحالیکه بهشدت وزن خود را بر روی عصایش انداخته و به آن تکیه داده است، سرمست از شوق زیارت میگوید: زیارت خیلی خوب بود. خدا قبول کند! از امامرضا (ع) آرزوی سلامتی کردم. من ۴ پسر و ۲ دختر و ۲۱ نوه دارم.
اولینبار است که در طول عمر هشتادوچهارسالهام توانستهام حرم حضرت را زیارت کنم. با قدم گذاشتن در این حریم قدسی، احساس کردم که با این فضا آشنایم. گویی در تمام این هشتادواندی سال، بارهاوبارها به زیارت آمدهام. توان حرکت ندارم و انگار قلبم جلوتر از من روانه حرم شده است.
پیرمرد اینها را که میگوید، چشمش برق میزند. انگار که همهچیز الان جلوی چشمانش است. اینجا همه، دلشان را به آقای مهربانی دادهاند. اشکهای این پیرمرد خستهدل، آرامآرام از روی گونههای خستهاش میریزد و او با دستهای لرزان و بیرمقش غبار از چهره آفتابسوختهاش میگیرد.
هنوز باورش نمیشود که پا در قطعهای از بهشت گذاشته است. در تمام سالهای زندگیاش به دلیل فقر و تنگدستی، توان سفر به مشهد را نداشته است. خودش میگوید: همیشه در دل آرزوی زیارت امامرضا (ع) را داشتم. گاهی تلاش میکردم راهی سفر شوم، اما بهدلیل هزینههایش نمیتوانستم به پابوسی آقا بیایم.
او ادامه میدهد: این آرزو با من بود تا اینکه سرانجام به حقیقت رسید و از با همکاری و کمک مردم خیر مشهد و کمیته امداد ارسنجان استان فارس به زیارت حضرت رضا (ع) دعوت شدم. باور نمیکردم که دعوتنامه امامرضا (ع) برای من هم آمده باشد. خدا را شکر میکنم که پس از این همه سال چشمانم به نور زیارت امامرضا (ع) روشن شد. خدا را شکر که به آرزویم رسیدم. اینجا باران رحمت باریده است.ای کاش زودتر از اینها میتوانستیم به زیارت بیاییم، اما خداراشکر این آخر عمری حداقل توانستم برای یکبار هم که شده، به حرمش بیایم.
صفر جاویدی هفتادویکساله از توابع ارسنجان نیز صحبتهای خود را با همخوانی مدیحهای درباره حضرت مهدی (عج) همراه سایر دوستانش، آغاز میکند؛ مهدی بیا، مهدی بیا،ای صاحب اصلی بیا!ای مهدی صاحبالزمان،ای وارث پیغمبران، مهدی بیا، مهدی بیا!ای مالک هر دو جهان،ای صاحب عصر و زمان،ای نایب پیغمبران، مهدی بیا، مهدی بیا!
بعد از اتمام مداحیاش، میگوید: خدا خواست که امامرضا (ع)، ما را طلب کردند. دعا کردم برای سلامتی آقا امامزمانم و برای مریضان و خانوادهام و از امامرضا خواستم که دوباره ما را طلب کرده و زیارت حرمش را روزیمان کند. دل کندن از اینجا سخت است.
فضای روحانی و معنوی این حرم، دل هر زائری را چنگ میزند؛ هر گوشه از این فضا را که مینگریم، دلی پر از عشق به امامرضا (ع) میتپد. ما زائراولیهای خسته از راه، با حضور در این صحنوسرا امیدمان را به کرم آقا گره زدهایم و سجده شکر بهجا میآوریم از اینکه ما را طلب کرده است. ادامه میدهد: از آقا خواستهام این آخرین سفرمان به مشهد نباشد.
عزیزقلی رحیمی، شصتوهفتساله نیز که برای اولینبار است چشمش به گنبد طلایی حرم آقا افتاده، درباره حس درونی خود هنگام اولین تشرف به حرم آقا امامرضا (ع) میگوید: «خیلی خوشحال بودم؛ بیشتر از این خوشحال بودم که آقا مرا خواسته و طلبیده؛ نمیدانم توفیق زیارت مجدد را پیدا میکنم یا نه؟
حس عجیبی است که نمیتوانم آن را توصیف کنم. وقتی چشمم به گنبد و گلدسته آقا افتاد، انگار همه غمها را فراموش کردم. در تمام طول مسیر با خودم کلنجار میرفتم که وقتی چشمم به گنبد افتاد، کدام خواستهام را از آقا طلب کنم؛ چون شنیده بودم که دعای مسافر وقتی که اولینبار چشمش به گنبد میافتد، مستجاب میشود، اما من در آن موقع انگار از همه گرفتاریها رها شدم و احساس سبکی به من دست داد. در آن لحظه تنها دعایم این بود که بچههایم همیشه سالم و سلامت باشند. آرزومندم که زنده باشم و بتوانم سال دیگر هم به حرم آقا مشرف بشوم.
حسوحال این زیارتاولیها آن هم در سنینی که اصلا تصورش را نمیکنی که برای اولینبار است پا در این حریم ملکوتی گذاشتهاند، وصفناشدنی است و در قلم و کاغذ نمیگنجد. درویشعلی زارع نیز برای اولینبار است که به مشهد آمده. او ۶۰ سال دارد.
با نگاهی از شوق میگوید: آرزویم دیدن حرم حضرت رضا (ع) بود که خداراشکر به آن رسیدم. او اولینبار که به این حرم قدم گذاشته و چشمش به ضریح مطهر امام مهربانیها افتاده، حسوحال عجیبی داشته، میگوید: آن لحظه اشک شوق از چشمانم جاری شد؛ چراکه برای آمدن به اینجا دلم پر میزد و لحظهشماری میکردم. هرکسی در حرم امامرضا (ع) احساس آرامش میکند. ما موقع گرفتاری و مشکلات نیاز به پناهگاه داریم و چه پناهگاهی بهتر از حرم امامرضا (ع)؟
پیرمرد، نفس عمیقی میکشد. سرش را بالا میآورد و نگاهی به گنبد و گلدستههایی که از نورگیر سقف دیده میشود، انداخته و اشک در چشمانش حلقه میزند. بهمن اسماعیلی با اینکه ۸۶ سال از عمرش را پشت سر گذاشته، همچنان پرشور و هیجان است. با اینکه بهگفته خودش بیسواد است و خواندن و نوشتن نمیداند، شعرهای زیادی را در وصف ائمه سروده، حتی خستگی راهی که در تمام این ۲۳ ساعت با اتوبوس به سمت مشهد آمده است، نتوانسته بر او فائق آید.
از شوق زیارت امامرضا (ع) روی پاهایش بند نبوده و چشم از جاده برنداشته. وقتی که نزدیکتر شده و چشمش برای اولینبار به گنبد و گلدستههای حرم امامرضا (ع) میافتد، دیگر از خدا چیزی نمیخواهد و بهگفته خودش به آرزویش رسیده است.
به صحن جمهوری که رسید، همهچیز یادش رفت. دوست داشت تمام صحنها را بگردد. همه صحنها، رواقها، تمام درها، کاشیها، تمام محرابها، دالانها، اما یکراست رفت سمت سقاخانه. کبوترهای روی سقاخانه برایش یک معنی خوب داشت و هرجا که میرفت، رنگ تازهای میدید؛ «فکر نمیکردم در طول عمرم، زیارت نصیبم شود، اما وقتی خودش بخواهد، همهچیز را درست میکند.»
عوض شهابی، نیز ۷۹ سال دارد و در این ۷۹ سال، همیشه در دل آرزوی سفر به مشهد را داشته است. میگوید: از زمان کودکی ام زیاد یادم نمیآید، اما همیشه عشق به امامرضا (ع) را در دل داشتم. زمانی هم که ازدواج کردم و درگیر زندگی و بچهداری شدم، بضاعت مالی نداشتم تا بتوانم به مشهد سفر کنم. روی زمین، کشاورزی و از این راه امرارمعاش میکنم.
چند روز پیش با کمک خیران و از طریق دعوتنامه کمیته امداد به من خبر دادند که قرار است به زیارت امامرضا (ع) برویم. باورم نمیشد. خوشحال شدم و کلی گریه کردم. از بچگی منتظر این سفر بودم. وقتی چشمم به گنبد افتاد، بلند گریه کردم و گفتم آقا! خیلی سخت بود، اما بالاخره آمدم به پابوسیات.
حسین جوکار نیز که متولد ۱۳۳۳ است، با دستان خالی، اما دلی پرعشق به زیارت حرم آمده است. میگوید: پولش را نداشتم. خیلی تلاش کردم برای آمدن، بهطوریکه شب و روز در انتظار دیدن ضریح حرمش بودم تا اینکه چند روز گذشته از طریق یکی از همسایهها خبردار شدم که قرار است با تعدادی از همولایتیهایم به زیارت مشهد بیاییم.
پاهایم دیگر سست شده بود و توان حرکت نداشت. به اندازه کافی از خدا عمر گرفتهام. بعد از این زیارت، دیگر هیچ آرزویی ندارم. همیشه گنبد و بارگاه امامرضا (ع) را در تلویزیون میدیدم و هربار که این صحنهها را میدیدم، گریهام میگرفت و میگفتم آقا! کی قسمتم میشود به زیارتت بیایم؟ وقتی خبردار شدم که باید به مشهد برویم، گریه میکردم و میگفتم: قربانت بروم امامرضا (ع)، بالاخره من را طلب کردی!
* این گزارش چهارشنبه، ۱۵ اردیبهشت ۹۵ در شماره ۱۹۴ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است