کد خبر: ۶۵۵۶
۱۷ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
محمدعلی چوهدری کوچک‌ترین تصویرساز جهان اسلام است

محمدعلی چوهدری کوچک‌ترین تصویرساز جهان اسلام است

محمدعلی چوهدری، کوچک‌ترین تصویرساز جهان اسلام، ساکن محله گلدیس است. او با این سن و سال در چندین نمایشگاه گروهی نقاشی شرکت کرده است. پدر محمدعلی از شیعیان پاکستانی است و مادرش مشهدی.

مهدی زارع| محمدعلی چوهدری، متولد ۱۳۸۵ و کوچک‌ترین تصویرساز جهان اسلام، ساکن منطقه ما و محله گلدیس است. پدر محمدعلی از شیعیان پاکستانی است و مادرش مشهدی. سراغ او رفته‌ایم و از حال وهوایش پرسیده‌ایم. به زور می‌توان کشاندش پای گفتگو.

تازه کلاس پنجم است و مثل همه پسربچه‌های هم‌سن‌و‌سالش پرجنب‌وجوش و پرشروشور؛ به ویژه وقتی که با برادر کوچک‌ترش جفت می‌شود. این است که در طول گفتگو پدر و مادرش به کمک می‌آیند و توجه او را به من جلب می‌کنند. با این وجود وقتی درباره نقاشی‌هایش از او می‌پرسم با تمرکز تمام ریزه‌کاری‌هایش را برایم تشریح می‌کند.

 

تصویرسازی قرآنی

محمدعلی از سه سالگی نقاشی می‌کند و این هنرش را روی دستمال‌کاغذی‌ها، مقوا‌های بسته‌بندی، دیوار منزل و هر سطح مناسب دیگری که می‌بیند، پیاده می‌کند. اصرار او به نقاشی باعث می‌شود توجه مادرش به او معطوف شود و برایش امکانات اولیه نقاشی را تهیه کند. بعد از آن است که پدر و مادر محمدعلی تصمیم می‌گیرند برایش قصه تعریف کنند و او هم قصه‌ها را نقاشی کند. این می‌شود که از قصه‌های قرآنی شروع می‌کنند.

خودش می‌گوید: از قصه‌های قرآنی خوشم می‌آید، چون قشنگ هستند. وقتی مادر یا پدرم برایم داستان‌های قرآن را تعریف می‌کنند در ذهنم تصویر‌هایی از آن‌ها می‌کشم و بعد روی کاغذ می‌آورم. حین و بعد از تکمیل طرح هم گاهی نظر آن‌ها را می‌پرسم.

در حقیقت پدر و مادر محمدعلی دارند به او مسیر استفاده درست از هنرش را نشان می‌دهند. تا حالا تابلو‌های زیادی با محوریت داستان‌های قرآنی کشیده است. از داستان یوسف پیامبر گرفته تا داستان بت‌شکنی حضرت ابراهیم.

 

شاهنامه به روایت رنگ‌ها

محمدعلی را باید یک نقاش نمادپرداز و محتوایی دانست. موضوع دیگری که محمدعلی خیلی به آن علاقه‌مند است، شاهنامه و روایات اسطوره‌ای است. می‌گوید: شاهنامه خیلی باحال است. رستم وقتی می‌جنگد یک شمشیر دارد و سوار است. یک گرز هم دارد. اسبش هم خیلی قوی است. بعضی وقت‌ها اسبش او را نجات می‌دهد.

یکی از تابلو‌های شاهنامه‌اش را روی دیوار منزل چوهدری‌ها می‌بینم و از محمدعلی درباره‌اش می‌پرسم. می‌گوید: این ماجرای اکوان دیو است، اما در واقع همه داستان اکوان دیو را در همین تابلو کشیده‌ام. در سمت راست تابلو رستم است که سوار رخش شده و در سمت چپ، اکوان دیو و همه موجوداتی هستند که در داستان اسمشان آمده است.

محمدعلی، شمشیر رستم را به شکل غیرمتعارفی بزرگ کشیده است که مثل یک سد بین رستم و موجودات اهریمنی حایل شده است. درباره این شمشیر می‌گوید: این شمشیر را به این دلیل بزرگ کشیده‌ام که قدرت رستم را نشان دهم. رستم خیلی پرزور بوده است و همه دیو‌ها را با یک ضربه شمشیر می‌کشته است. به همین دلیل باید شمشیر خیلی بزرگی می‌داشته است.

اینکه شمشیر بزرگ نشانه قدرت است در حقیقت نوعی نمادپردازی محسوب می‌شود که جزو سخت‌ترین مراحل در کار‌های هنری است که به نظر می‌رسد محمدعلی از هم‌اکنون دارد به آن وارد می‌شود. جالب‌تر آنکه محمدعلی به جز چندجلسه کلاس در زمینه رنگ‌شناسی، هیچ استادی ندیده است و همه فعالیت‌هایش با تکیه بر دانش خودش است.

محمدعلی بیشتر هفت خان را کشیده است و همه داستان‌هایش را بلد است. می‌گوید: در خان سوم، رخش به کمک رستم آمده است و با هم اژد‌ها را کشته‌اند. رستم با آن زره ببری‌اش خیلی خوشحال است که یک اسبی مثل رخش دارد.

محمدعلی، شمشیر رستم را به شکل غیرمتعارفی بزرگ کشیده که مثل یک سد بین او و اهریمن حایل شده

 

قصه‌های ائمه

در کنار قصه‌های قرآنی و داستان‌های شاهنامه، پدر و مادر محمدعلی، داستان‌هایی هم از ائمه (ع) برای او تعریف می‌کنند و او هم برای آن‌ها تصاویری می‌کشد. همین نقاشی‌ها باعث شده است محمدعلی در جشنواره کودک و محرم هم شرکت کند و جزو برندگان جشنواره باشد. شاید بتوان معروف‌ترین تابلو‌های محمدعلی در این زمینه را، ماجرای عاشورا دانست.  

محمدعلی در این تصویر ماجرای عصر عاشورا و بعد از شهادت همه یاران اباعبدا... را تصویر کرده است. می‌گوید: آدم‌های بد که رئیسشان یزید بوده است، همه آدم‌های خوب را شهید کرده‌اند و در آخر هم بعد از آنکه سر امام حسین (ع) را قطع کرده‌اند به جایی که فرزندان امام حسین (ع) بوده‌اند، حمله کرده‌اند و خیمه‌هایشان را آتش زده‌اند. من هم آتش را کشیده‌ام و این هم سر امام حسین است که نور دارد.

یکی دیگر از نقاشی‌های محمدعلی که خودش خیلی از آن خوشش می‌آید، داستان امام رضا (ع) است. «اینجا امام رضا (ع) آهویی را که می‌رفته است پیش بچه‌هایش و شکارچی او را به دام انداخته است، نجات می‌دهد. دست امام رضا (ع)، چون که خودشان خیلی بزرگ هستند، مثل خودشان بزرگ است.»

 

کشمیر و فلسطین

اما شاید سخت‌ترین ژانری را که محمد‌علی برای نقاشی‌هایش انتخاب کرده است، ژانر جهان اسلام باشد و مسائل مهمی که با آن روبه‌رو است. محمدعلی از روی داستان‌هایی که پدرش از زادگاه خودش تعریف کرده است و از روی آنچه نسبت به دره کشمیر گفته است، یک نقاشی درباره کشمیر کشیده است.

خودش می‌گوید: کشمیر یک دره سبز است. درخت‌های بزرگ و پرشاخ و برگ، مزرعه‌های سرسبز و پرمحصول، رود‌های پرآب و کوه‌های سربه فلک کشیده، اما کشمیر در اشغال است و همین باعث شده که من در میانه این دره و این سرسبزی یک خانه بکشم که چند لکه خون رویش را گرفته است و این لکه‌های خونی که در همه جای دره گسترده شده‌اند خون اهالی کشمیر است که به دست هندی‌ها ریخته شده است و آن‌ها دربند هستند.

محمدعلی یک نقاشی هم درباره فلسطین و غزه دارد. می‌گوید: یادم نمی‌آید دقیق کی بود. چند سال قبل بود و من هنوز بچه بودم. یک روز دیدم که توی اخبار از بچه‌هایی که اسرائیل در غزه کشته است، می‌گفت. از مادرم خواستم برایم تعریف کند ماجرا چیست؟

او هم درباره این گفت که اسرائیل حمله کرده است به خانه فلسطینی‌ها و هیچ‌کس در دنیا نیست که به آن‌ها کمک کند. من تصور کردم که چقدر این اوضاع برای بچه‌های فلسطینی سخت است و آن‌ها دست به دعا برداشته‌اند و از آسمان کمک می‌خواهند. این شد که کودکی را کشیدم که از هرطرف در خطر است و دست‌هایش را به سمت آسمان دراز کرده است. دست‌های کودک آن‌قدر بلند است که به دیگر سیاره‌ها رسیده است.

 

نمایشگاه‌های مختلف

محمدعلی تاکنون در نمایشگاه‌های مختلف شرکت کرده است و لوح سپاس‌های متفاوتی گرفته است. از نمایشگاه در مراسم گرامیداشت فردوسی تا نمایشگاه به مناسبت کشمیر در کنسولگری پاکستان در مشهد. او حتی نمایشگاه مستقل هم داشته است و نمایشگاه در برج میلاد تهران یکی از این نمایشگاه‌ها است که با استقبال مناسبی مواجه شده است. حتی چندبار خواسته‌اند تابلو‌های او را بخرند که پدرش مخالفت می‌کند.

اما با این‌حال، پدر چوهدری گلایه‌ای هم دارد. می‌گوید: رسانه‌ها هر از چندگاهی نامی از محمدعلی برده‌اند و در نمایشگاه‌ها با او مصاحبه کرده‌اند اما، دریغ از کمترین توجهی از جانب مسئولان. بار‌ها شده قول‌هایی به ما داده‌اند، ولی نه تنها زده‌اند زیرش که حتی یادشان رفته است این‌چنین قولی داده‌اند. بالاخره من که یک پدر هستم برای آینده امیرعلی باید فکر کنم. گاهی به این نتیجه می‌رسم که با خانواده‌ام بروم اروپا و آینده دو فرزندم را تأمین کنم و اگر این جو مذهبی خوبی که ایران دارد، نبود قطعا این کار را می‌کردم.

مادر محمدعلی هم با ذکر خاطره‌ای می‌گوید: در یکی از نمایشگاه‌ها که گرامیداشت حکیم فردوسی بود، از محمدعلی دعوت کردند در حاشیه مراسم نمایشگاه نقاشی برگزار کند. نقاشی‌های او به دلیل سن کمش با استقبال خوبی مواجه شد و مسئولان تصمیم گرفتند که از او تقدیر کنند.

من هم گفتم: اگر می‌خواهید تقدیر کنید، یک شاهنامه هم به او بدهید و ما خودمان هزینه‌اش را تقبل می‌کنیم. گفتند: حتما. اما وقتی مراسم پایانی برگزار شد، حتی اسمی از محمدعلی نبردند. ما همه منتظر بودیم که دعوتش کنند و به او جایزه بدهند، ولی دریغ از حتی یک اسم بردن خشک و خالی.



* این گزارش چهارشنبه، ۱۶ اسفند ۹۶ در شماره ۲۸۴ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44