
پنج نسل جواهرسازی؛ از دربار قاجار تا مغازه خیابان ارگ
راسته خیابان ارگ را که بگیری، نرسیده به خیابان جنت در میان مغازهها و پاساژهای پرزرق و برق، اگر دقت کنید مغازهای با ویترین و نمایی قدیمی دیده میشود که کمتر به چشم رهگذران میآید، جواهری زنیت. آنچه ما را بر آن داشت تا به سراغ مالک این جواهرفروشی برویم، سبقه خاندان وی بود در این حرفه و مهمتر از آن، اطلاعات ناخوانده و نانوشتهای که وی از دیروز محلات ارگ و جنت در یاد دارد.
از عباس شیخالاسلامفاضل میگویم، پنجمین نسل از خاندان جواهرچی. کسی که جد بزرگش در دربار قاجار سازنده کمربندهای جواهرنشان بود و پدرش یکی از دانشمندان و سرآمدان عصر خود و به همین واسطه این خاندان از سوی بزرگان و عالمان شهر به لقب «شیخالاسلام فاضل» مفتخر شده است.
جواهرسازی جد بزرگم در دربار قاجار
شروع صحبتمان با عباس شیخالاسلام فاضل به خاندانش برمیگردد و شروع حرفهای که وی بیش از نیم قرن بهعنوان پنجمین نسل از خاندان جواهرچی آن را دنبال میکند: خاندان جواهرچی اصالتا مشهدیاند، اما خانوادهام به واسطه شغل پدرم چند سالی ساکن تهران شدند و من همانجا به دنیا آمدم، تنها اولاد ذکور خانواده هستم.
چهار سالم تمام نشده بود که به مشهد آمدیم و در محله سرشور کوچه میربلوک که به بلبل معروف بود، ساکن شدیم. پدرم، هم در کار سنگهای قیمتی بودند، هم روحانی و اهل درس و حوزه.
ایشان حجرهای نداشت. در قم با آقای فروغی که ریاست موزه حضرت معصومه (س) را هم عهدهدار بودند، شراکت داشتند. در مشهد هم با پسرعموی خودشان کار میکردند. پدر، استاد سنگهای قیمتی بودند.
هنری که از پدربزرگم حاجکریم جواهرچی به ایشان ارث رسیده بود. پدر پدربزرگم، حاج عبدالوهاب، نیز در کار جواهر و سنگهای قیمتی بودند. از حرفهای مادربزرگ پدریام شنیده بودم که جدبزرگم در دربار قاجار برای درباریان و شاهان قاجار کمربند طلا و جواهر درست میکرده است.
همراه با پدر در مراسم ترحیم ایشان
عباسآقا بیشتر دوست دارد یاد و خاطره پدر را زنده کند. از او بگوید و بزرگی و مقامش در آن روزگار را یادآور شود. بر همین اساس ادامه میدهد: پدرم بهواقع یکی از دانشمندان زمان خود بودند و علاقهمند به علوم دینی. ایشان به چند زبان از جمله عربی، عبری و اردو تسلط داشتند و تنها روحانیای بودند که در آن زمان به زبان انگلیسی تسلط داشتند و صحبت میکردند.
ایشان هنر سنگهای قیمتی، چون عقیق، فیروزه و ... را به کشورهای آسیایمیانه برده و تجارت میکردند. مدت دو سالونیم در شبهقاره هند بودند. چرخ فیروزهای داشتند که آن را به آنجا برده بودند و این هنر را در آنجا عرضه میکردند. البته به واسطه سبقه دینی و روحانی بودنشان بین علمای کشورهای دیگر شناخته شده بودند و تقریبا علمای رتبه اول، همه پدرم را میشناختند.
او در ادامه خاطرهای درهمینباره تعریف میکند: سال ۱۳۴۷ سفری به همراه پدرم به نجفاشرف داشتم. خاطرم هست در صبح اولین روز اسکان، موقع برگشت از حرم حضرتعلی (ع) متوجه نگاههای سنگین طلاب به پدرم شدم. آن زمان آیتا... خویی در مدرسه هندیهای نجف کلاس داشتند. به مدرسه که رسیدیم تازه متوجه آن نگاهها شدیم.
عکسهایی از پدرم که بر در و دیوار مدرسه نصب شده بود و مراسم ترحیمی که برای ایشان در حال برگزاری بود. ظاهرا خبر فوت پدرم در آنجا شایع و مجلس بزرگداشتی در مسجد هندیها برای ایشان تدارک دیده شده بود. بالاخره پدرم آن روز در مراسم ترحیم خودشان حاضر شدند و با حضور ایشان حال و هوایی خاص در مجلس به وجود آمد.
افتخارم شاگردی استاد میرخانیِ خوشنویس است
این کاسب قدیمی محله ارگ در ادامه بیان خاطرات خود از پدر، ادامه میدهد: هر روز بعدازظهر یک ساعت به در مغازه آقای صرافزاده معروف به «کلبمهدی» بازار زرگرها میرفتند. طرف عصر در صحن نو، فقه و اصول و مکاسب تدریس میکردند.
پنجونیم تا ششونیم هم به بست بالاخیابان حجره آقای برهان که از شاگردان آقای نخودکی بود، میرفتند. برنامه هر روز صبحشان هم رفتن به حرم و مطالعه در اتاق مکاسبی، رئیس وقت کتابخانه آستانقدس، بود. طرف غروب هم برای مطالعه به کتابخانه مسجدگوهرشاد میرفتند. دیگر هنر ذاتی پدرم، خطشناسی بود.
هر قرآنِ خطیای که مقابل ایشان میگذاشتند حتی اگر بدون امضا بود، نوع خط را تشخیص میدادند که خط احمد نیریزی است یا غبار یا یاقوت مستعصمی. ایشان سالها کارشناس افتخاری کتب خطی آستان قدس بودند. بهترین عقیقها و فیروزههای خطی هم در آن روزگار از آنِ پدرم بود.
این هنر را امروز من از ایشان به ارث بردهام، با این تفاوت که دورههای آموزش خط را پیش اساتیدی، چون موسوی و حسین میرخانی پشتسرگذاشتهام. استاد میرخوانی، سرآمد همه اساتید خط هستند که تنها قرآن نگارش شده به خط نستعلیق، به ایشان تعلق دارد و یکی از افتخاراتم شاگردیِ نزد ایشان است.
یکی از ویژگیهای بارز این کاسب قدیمی، ذهن پویا و اطلاعات عمومی زیاد وی است. او دراینباره بیان میکند: با اینکه همیشه در مدرسه جزو شاگردان ممتاز بودم و علاقه زیادی هم به تاریخ و موضوعات تاریخی داشتم، اما از همان بچگی در سفرهایی که با پدرم به شهرها و کشورهای مختلف میرفتم، سیروسیاحت و تجربهآموزی را بهخصوص تابستانها و در سفرهای خارجی بیشتر دوست داشتم، برای همین با آنکه در تحصیل موفق بودم، آن را ادامه ندادم و برای تجارت سنگهای قیمتی با پدرم از این شهر به آن شهر سفر میکردم.
البته من از سرِ علاقهای که به این حرفه داشتم از همان دوران نوجوانی کار را با شاگردی نزد برخی دوستان پدرم شروع کرده بودم. پدرم اعتقاد داشتند پسری که بخواهد کنار دست پدرش هنری را یاد بگیرد، چیزی دستگیرش نمیشود. روی همین عقیده من را گذاشتند مغازه پسرعمویشان، حاجحسینآقا جواهرچی، از جواهرفروشان بنام بازار زرگرهای آن زمان.
آن هم وقتی ۱۳-۱۲ سال بیشتر نداشتم. بعدها به خیابان ارگ نزد حاج حسنآقا جلیلیان، حاجمحمودآقا جواهری و آقای جعفریجواهری در گالری فیروزه خیابان ارگ رفتم و شاگردی کردم.
"ارگ" محله جواهرفروشان شهر
سال ۱۳۶۲ بود و من ۲۶ ساله و تازه داماد که با پولی که در این سالها پسانداز کرده بودم، همچنین کمک پدر، مغازهای به مبلغ ۵ میلیون تومان خریدم. آن زمان طلا گرمی ۱۸۰ تومان بود. اگر بخواهیم ارزش مغازه را با ارزش طلا در آن زمان مقایسه کنیم میشد ۲۸ کیلوگرم طلا.
بعد ۱۱سال شاگردی برای خودم استادی شده بودم، اما باز هم برای گرفتن مجوز نیاز به حضور در آزمون داشتم. آن زمان کسی که میخواست طلا یا جواهرفروشی بزند حتما باید در آزمونی که از سوی اتحادیه برگزار میشد، شرکت میکرد. کسی هم که در حرفه دیگری بود، حق نداشت تغییر شغل دهد و طلافروشی بزند.
جواهرفروشی یک آزمون داشت، طلافروشی یک آزمون. درست مثل دکترای عمومی و تخصصی. خاطرم هست زمانی برادرزاده رئیس صنف طلافروشان وقت خواست زعفران فروشیاش را به جواهرفروشی تبدیل کند، اما عمویش به او مجوز نداد. مثل الان نبود که هرکسی ۱۰۰ تومان سرمایه به دستش میرسد، طلافروشی باز کند.
یکی از موضوعاتی که شاید خیلی از مردم مشهد ندانند این است که در گذشته نه چندان دور خیابان ارگ که از چهارطبقه تا ابتدای کوچه سینما آسیاست، راسته کار جواهرفروشها و خیابان خسروی تا چهارراه خسروی راسته کار طلافروشان بود. اما الان دیگر این طور نیست، خیلی از جواهرفروشان از این محله رفتهاند و این خیابان بورس ساعتفروشی و طلافروشی شده است. امروز از جواهرفروشان قدیمی در این خیابان یکی من و دیگر جواهرفروشی مدالیان هنوز دایر است.
ارگ را دریابید
حاجعباس شیخالاسلام فاضل با بیش از نیم قرن تجربه در امر جواهر و سنگهای قیمتی این روزها در کنار امیر یکی از دو پسرش، هنوز چراغ مغازهاش را روشن نگه داشته است. او که معتقد است هر کاری باید به کاردان سپرده شود، در کنار تمام توصیهها به خریداران جواهر و سنگهای قیمتی که مجالی برای انعکاس آنها نیست به عنوان یک شهروند دلسوز و کاسب کهنهکار محله امام خمینی (ره) یک توصیه هم به مسئولان شهری و بهخصوص شهردار مشهد دارد.
او میگوید: ارگ یکی از محلات قدیمی شهر مشهد به شمار میرود، کاش بناها و ساختمانهایی که هویتبخش این محله است و برای خیلی از مشهدیها نوستالژیک و پر از خاطره است، حفظ شود. بناهایی، چون ساختمان هتلپارس ارگ، ساختمان منسوجات یکتا که با معماری زیبا، در صورت بازسازی و مرمت، حس و حال خوبی به این خیابان و محلات اطرافش داده است.
* این گزارش سه شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۷ در شماره ۲۹۵ شهرآرامحله منطقه ۸ چاپ شده است.