خیابان توحید، هنوز هم بوی تاریخ محله و خاطرات قدیم را دارد،داستان تخریب باغها و جایگزینی آن با برجها و ساختمانهای شیک و بزرگ امروزی، قصه دیروز و امروز نیست. قصه آدمهایی شده که قرار است در کنار این ساختمانها و بدون هیچ هارمونی با هم زندگی کنند.
هنوز هم برخی از دیوارهای باقیمانده و ساختمانهای قدیمی را میتوانی در کوچه پس کوچههای خیابان توحید در محله صاحبالزمان (عج) ببینی. زمانی که پا در کوچههای این خیابان که به تازگی نیز اسم و رسم جدید یافتهاند، میگذاری، هنوز بقایای باقیمانده از درختان دیروز باغهاو خانهها آن هم به صورت خشکیده نمایان است!
درختانی بلند و کهنسال که قامتشان نشان از قدمت و عمر طولانیشان دارد. هنوز هم زمانی که در این کوچهها قدم میگذاری میتوانی صدای گنجشکهایی که سرمستانه آواز سر دادهاند را بشنوی.
ترافیک و همهمه خیابان توحید را که پشت سر میگذاری، کوچههای قدیمی و خانههای ننهقمری و درهای کوبهای و چوبی یک لنگهای را میبینی که انگار تاریخ شهر را نمایان میکنند.
نبش یک کوچه قدیمی،پیرمردی را میبینم که سنگینیاش را بر عصایش انداخته است و رفتوآمد مردم را به تماشا نشسته و به یاد گذشته محله، به فکر فرو رفته است.
شاید کمتر کسی بداند که این پیرمرد دوست داشتنی، گذشتههای محله را از بر و مالک قدیمیترین خانه اینجاست. خانهای که دستکم به اندازه عمر او ۸۵سال قدمت دارد و چه بسا بیش از یک قرن. قدیمیهای محله هر وقت دلتنگ گذشته میشوند، سری به او و خانهاش میزنند که خیابان توحید را برایشان همان «کوچه زردی» گذشته تداعی میکند.
دلاوری که از همان اول ساخت این خانهها، در این محله مانده است و هنوز هم هست. پیرمردی که حالا کمر خمیده شده است و تنهایی روز و شبش را در این کوچه ها سرمیکند.همسرش نیز سالهاست که از کنار او کوچ کرده است و فرزندانش نیز سروسامان گرفتهاند و به خانه خود رفتهاند.
در خانهاش باز است، هر از گاهی صورتش را از آفتاب عقب میکشد تا بیشتر من را ببیند و من گلهای بنفش کف حیاط کوچکش را میبینم که زیبایی خانهاش را دوچندان کرده است.
معلوم میشود پیرمرد از همان سال۴۰ که این محله ساخته شده و دور و اطرافش همه زمینهای کشاورزی بوده، اینجاست.دلاوری میگوید:چند خانه در میان انبوهی از زمینهای کشاورزی محصور شده بودکه خانه من نیز جزوش بود.
هنوز هم این خانهها در هجوم ساخت و سازهای جدید بیخیال همه چیز،به حیات شهری خود ادامه میدهند و هنوز هم برقرارند .میگوید: تنها چند خانه بود و یک مسجد قدیمی که از قدیم به نام مسجد جعفری آن را میشناسند.
مسجدی که به گفته او حدود یک قرن قدمت دارد. در زمانهای نه چندان دور این مسجد پاتوق بسیاری از اهالی بود.این مسجد افراد و انقلابیون زیادی را در خود پرورش داده است که خیلی از آنها دیگر باقی نماندهاند. افرادی مانند شیخاحمد کافی، واعظ معروف مشهدی و پیش از آن پدرش بهدلیل اقامت در کوچهزردی، نمازهایشان را در همین مسجد اقامه میکردهاند».
خاطرات زیادی از این مسجد در ذهن دارم اما پیر و فرتوتم و عاجز از گفتن آنها.جوانتر که بودیم با هم محلهایهای هم سن و سالم،در مناسبتها و برنامههای فرهنگی که این مسجد داشت، حضور فعالی داشتیم.پای منبر بزرگان مینشستیم و از روزگارمان لذت میبردیم.خانه ای با صدسال قدمت!
در ادامه گشت و گذارم در کوچه زردی در حالی که در کوچههای نه چندان عریض و نه چندان طولانی قدم میزنم، به منزل حاج عباس مرتضایی، یکی از قدیمیهای این محله میروم، ابتدای کوچه با پلاکارد آبی رنگ نوشته شده؛ کوچه شهیدعلیرضا امینی نغندر.
خانه درست نبش کوچه قرار دارد با آجرهای رنگو رو رفته قدیمی قزاقی و پنجرههای مشبک آبی رنگ و درهای چوبی. پلاک جدید و قدیم خانه یکی است و ثابت میکند اینجا از نخستین خانههای محله بوده است؛ اهالی میگویند، اینجا قدیمیترین خانه محله است که بیش از صد سال از قدمت آن میگذرد. خانهای با دیوارهای سیمانی و لبههای چیندار.
حاج عباس، پیرمرد مسنی است که ۸۸سال سن دارد، در همین خیابان توحید۶ زندگی و همین جا ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده است،آن هم زمانی که دور و بر خانهاش چند زمین کشاورزی و باغی همیشه خودنمایی میکرده است و فقط تعداد انگشتشماری ساختمان بوده و اطراف تا چشم کار میکرد باغ میوه و زمین کشاورزی بود.
حاج عباس به خوبی خاطرات چند دهه قبل خود را به یاد میآورد و برای ما تعریف میکند. او میگوید: حدود ۷۰، ۸۰ سال قبل زمانی که این خانه در محله وجود داشت، خانه ما سقف تیر چوبی و دیوار کاهگلی داشت. خانه ابتدا متعلق به بختیاری بود.
از ملاکان و زمینداران آن زمان که زمینهای زیادی در این محله داشت. ما ملک را از او خریدیم. خانههایی که او میساخت همگی بزرگ بود. خودش میگفت خانههای بزرگ به درد آدمهای عیالوار و زندگی چند خانواده یکجا میخورد ، آن زمان همه اهالی با هم فامیل بودند.
هیچ غریبهای میان آنها نبود.خدا خیرش دهد ما از زندگی در اینجا راضی بودیم،به ویژه حالا که میبینم بچههایمان،زندگیشان در آپارتمانهاو چهاردیواریهای تنگ و باریک محصورشده،دلم برایشان میگیرد.
او ساکنان قدیمی کوچه را خوب به یاد میآورد، یکی یکی نامهایشان را به زبان میآورد «انتهای کوچه خانه حسن آقا قرار داشت. کمی آن طرفتر خانه سالارخان بود و... رود باریکی نیز در اینجا روان بود آن هم به دلیل اینکه در اطراف خانهها مزارع و باغ ودرختهای میوه و باغهای توت وگردو بود. آن زمان این محله بیشتر شبیه یک روستای سرسبز و آباد بود.
اهالی روی زمینهای کشاورزی کار میکردند. غروبها که میشد، سر کوچه فرش وگلیمی پهن میکردیم ، دور هم مینشستیم و با هم گپ میزدیم.صدای اذان که شنیده میشد همه با هم راهی مسجد جعفری میشدیم و ادای فریضه میکردیم».
او ادامه میدهد: آن زمان کوچهها حرمت داشت و زنان همسایه با یکدیگر نیز مثل خواهر بودند.آن زمان اصلا خانهها قفل و بندی نداشت به طوریکه در خانه ما همیشه باز بود و با همسایهها به راحتی رفت و آمد میکردیم. شبهای تابستان گاهی روی ایوان خانه یا پشتبام خانهها مینشستیم،اول حیاط بعد آنجا را آب و جارو میزدیم تا برای شب خنک شود.
اگر در آنجا میخواستیم بخوابیم، حتما پشهبند میبستیم و همه اهل خانه روی پشتبام میخوابیدیم. اگر پشتبامها دید داشت فقط مردها بام خواب بودند و زنها در خانه.آن زمان که مثل امروز انواع کولرها و سیستم سرمایشی وجود نداشت ،دل هایمان هم مثل هوایمان گرم بود ،اما در کنار هم به خوشی سر میکردیم.
این را که میگوید، با وزیدن نسیمی،بوی کاهگل سراسر محله را پر میکند، انگار دوباره عطر آن روزها هم برای من و هم برای حاج عباس تداعی شده است. خانههای قدیمی و کاهگلی آدم را میبرد به روزگاری که این محله هنوز به این اندازه وسعت نداشت.
خانههای ننه قمری خیابان توحید با دوحیاط در شمال و جنوب و اتاقهایی در بالا و پایین. معماری خانهها از رسم خاصی بهره برده که امروز در ساختمانهای جدید کمرنگ شده است؛ طراحی بر مبنای نیازها، سبک زندگی و اصالت فرهنگی ساکنان. حاج عباس رشته افکارم را پاره میکند و میگوید: در یک خانه شاید بیش از ۵ و ۶خانواده زندگی میکردند.
هر صبح که میشد همه خانمهای خانه در یک آشپزخانه مرکزی که در وسط حیاط بود،رخت و ظرف و ظروفشان را میآوردند و ساعت هادر کنار هم مینشستند و آنها را میشستند.
اید به نوعی پاتوق خانمهای محله آنجا بود! آن زمان در خانهها یخچال نبود و اهالی گوشت را روی قلابهایی از سقف ایوان آویزان میکردند تا خنک بماند.
او ادامه میدهد: بیشتر خانههای قدیم این محله دو حیاط داشتند، شمالی و جنوبی. چون خانهها میان باغها واقع شده بود و وسعت زیادی داشت. خانهها حتماً ایوان و زیرزمین داشت. در قدیمیترین خانه محله، درهای چوبی دیده میشد که برای وارد شدن به زیرزمین باید سرمان را خم میکردیم تا از در چوبی و چند پلکان کوتاه و پیچ در پیچ بگذریم.
در حیاط شمالی دو اتاق در پایین، یک آشپزخانه در طبقه بالا وسه اتاق قرار داشت. در حیاط جنوبی هم حوض و دو اتاق در بالا و پایین بود.حوضهای کوچکی که شاید به نوعی محل بازی بچههانیز در اطراف این حوض بود. درخت توت نیز یکی از معدود درختانی بود که حتما در هر خانهای دیده میشد.
زمانی که فصل برداشت توت میشد،همه اهالی و ساکنان خانه چادری در زیر درخت میگرفتند و یکی بالا میرفت و به اصطلاح توت میتکاند.به اندازه نیاز میخوردیم و اضافههای آن را خانم های خانه شیره توت درست میکردند و برای زمستان آن را با برف میخوردیم.
حاج عباس در ادامه آهی میکشد و میگوید: همه زندگیمان خوب پیش میرفت تا اینکه باغ ها تبدیل به خانه و خانههای ننه قمری نیز تفکیک و به خانههای کوچکتر تقسیم شدند.روزی که ساختمانسازی در محله رونق گرفت. همان سالها قدیمیترین خانههای محله هم بازسازی شد.
سقفهای تیر چوبی جای خود را به سقفهای آهنی داد اما هنوز هم برخی از خانهها پیکره بنا و اصل معماری خود را حفظ کردهاند اما دیگر نشانی از آدمهای این خانهها نمییابی! چندسالی است که ساختمانسازی در محله به اوج خودش رسیده است.
دیگر از باغها نشانهای باقی نمانده، اهالی قدیمی همه از کوچه رفتند. خانهها تبدیل به آپارتمان شدند! گرمابههاکه پاتوق دیدار اهالی بود تخریب شد. دلم برای آن روزها تنگ شده برای آن محله و باغها. برای همین دست به ترکیب خانهام نمیزنم. اینجا بوی تاریخ محله و خاطرات قدیم را دارد برای من.
آب و هوای خوش و وفور نعمت محصولات کشاورزی سالهای پیش،امروز کار دست مناطق زیبا و سرسبز قدیمی شهر داده،آب و هوایی که باعث شد پای خوشنشینان را به این محله بازکند و در عوض آنها نسیم خوش هوا و همدلی و صمیمیت اهالی را از این محله گرفتند.
به جای آن آجر و سیمان در قالب بناهای ناهمگون منطقهای مسکونی با رنگ و لعاب روستا و شهر پدید آمد. خانههای قدیمی خیابان توحید چندسالی است که زیر تیغ لودر میرود و از بیخ و بن خراب میشود، ساختمانهایی که همانند قارچ دورتادور شهر سبز میشوند و روزبه روز هم بر تعداد آنها افزوده میشود، آپارتمانهایی که سر به فلک میکشند و چنبره بر خانههای قدیمی میاندازند و آنها را تخریب میکنند .
* این گزارش شنبه ۹ دی ۹۶ در شماره شمـاره ۲۷۴ شهرآرا محله منطقه یک به چاپ رسیده است.