۳۰ سال قبل چهار خانواده از بیرجند همه اسباب و اثاثیه خود را جمع میکنند و برای زندگی راهی مشهد میشوند. آنها در مشهد محلهای را پایه گذاری کردند که حالا عباس آباد نام دارد و حوالی بولوار میامی است.
این چهار خانواده یک وجه مشترک هم داشتند؛ و آن داشتن یک پسر به نام عباس بود. طبق توافق این چهار خانواده نام محلهای که آنها برای زندگی انتخاب کرده بودند عباس آباد شد و به گفته آقای صبوری، او سال هاست در این محله مشغول کار خیر به مردم است و عباسها هنوز زنده هستند.
وقتی به کارگاه جوش کاری آقای صبوری رسیدم با دو سررسید از راه رسید و با استناد به همان مستندات سر رسیدهایش به پرسش هایم پاسخ داد.
حبیبالله صبوری هستم، متولد ۱۳۴۴ در روستای «کریمآباد» مشهد. خانوادۀ ما ۱۸۰ سال است که در این منطقه سابقۀ زندگی دارند. پدربزرگ من و پدرم همینجا زندگی کردهاند و پدر من اینجا داروغه بوده است.
من از ابتدای تشکیل شورای اجتماعی محلات افتخار همکاری بهعنوان نمایندۀ کسبۀ محل را با این شورا داشتهام. من در محلۀ «عباسآباد» کارگاه دروپنجرهسازی دارم و به مردم هم خدمت میکنم.
از سال ۱۳۶۷ در اینجا جوشکاری میکنم. در کنار کارم کارهای خیریه هم انجام میدهم. این کارها شامل چهار بخش است: کارهای خیریهای که مربوط به معیشت است، کارهای خیریهای که مربوط به فعالیتهای مذهبی است، کارهای خیریهای که مربوط به کار فرهنگی است و کارهای خیریهای که مربوط به کارهای خدماتی است.
درزمینۀ معیشت ما به آنهایی که نیازمند خوراک و ارزاق هستند توجه داریم. هرروز صبح کارتهای نان را دربین افراد نیازمند توزیع میکنیم. هرکسی که این کارتها را به نانوایی محل ببرد نانوایی به او هزار تومان نان رایگان میدهد. همچنین هفتهای دو بار هم تخممرغ بین نیازمندان توزیع میکنیم. اوایل خودم یک مقدار تخممرغ تهیه و بین مردم نیازمند توزیع میکردم.
وقتی نیت شما در کار خیر صاف باشد خدا خودش شما را یاری میکند. چند روز بعد یک خیّر که مرغداری داشت آمد و حالا طبق توافق ما هفتهای دو بار به ما چند کارتن تخممرغ میدهد که ما آنها را بین نیازمندان توزیع میکنیم.
ما نزدیک به پنجاه خانوادۀ تحت پوشش داریم که آنها را در سه طبقه دستهبندی کردهایم و طبق همین طبقهبندی به آنها کمک میکنیم. نیازمندان را ازطریق فامیل و آشنایان شناسایی و به ایشان کمک میکنیم.
من، حتی اگر بفهمم یک خانواده در یک شهر دیگر گرسنه است، همۀ تلاش خود را میکنم که به آنها کمک کنم. نمیتوانم این را بپذیرم که کسی گرسنه باشد.
ما در همین مغازه «دیوار مهربانی» هم برگزار میکنیم. همین چند روز قبل چهل ژاکت بین بچهها توزیع کردیم. من سه سال عضو هیئتامنای مسجد «امیرالمؤمنین» در «عباسآباد ۷» بودم.
سعی کردیم در این مدت بخشهایی از مسجد مثل آشپزخانه را بازسازی کنیم. بعد از مدتی بزرگان محل مسئولیت ساخت مسجد «حضرت ابوالفضل» در «عباسآباد ۱۹» را به من دادند.
ظاهراً یک خیّری آمده بود و ۶۰۰ متر زمین را وقف ساخت مسجد کرده بود. بعد از اینکه زمین مسجد را تحویل گرفتیم آن را هموار کردیم؛ بعد موکت پهن کردیم و برای مدتها روی همان موکت زیر آسمان نماز جماعت برگزار میکردیم، تا اینکه محرم و صفر نزدیک شد و مردم میخواستند عزاداری کنند.
هوا هم سرد شده بود و نمیتوانستیم زن و بچۀ مردم را در هوای سرد بدون امکانات رها کنیم. آمدیم نزدیک به ۲۰۰ متر را داربست زدیم و روی آن چادر کشیدیم.
بعد از اینکه محرم و صفر تمام شد با شهرداری هماهنگ کردیم و اجازۀ احداث یک فضای موقت را در ۱۳۰متر زیربنا گرفتیم.
در شرایطی که پول نداشتیم با همکاری مردم ۱۳۰ متر فضا را بهصورت یک سالن در محل زمین مسجد احداث کردیم. بعد از این همانجا نماز جماعت برگزار شد و ما برنامههای فرهنگی را هم برگزار کردیم.
وقتی در یک محله مسجد باشد پای بچهها به مسجد باز میشود و وقتی بچهای مسجدی شود مطمئن باشید دیگر راه کج نمیرود. خوشبختانه حالا ۵۰۰ متر زمین دیگر به مسجد اضافه کردهایم. برای خرید چک دادهایم.
برای اینکه بتوانیم چکهای زمین مسجد را پاس کنیم زمین مسجد را متری ۲۰۰ هزار تومان میفروشیم. این زمینها از نیم متر فروخته میشود تا هرچقدر که مؤمنان بخواهند. این طرح از خود من بود. حالا چهار ماه است ازهمینطریق چکهای زمین مسجد را پاس میکنیم.
بهنظر من کاری که برای خدا باشد بیجواب نمیماند. وقتی شما با خدا معامله میکنید خدا جواب شما را نقد میدهد. در مسجد نیازی نیست کار کنید؛ کار را خدا میکند؛ شما فقط بهانه هستید. باور کنید ۲۵ تا کارگر و استادکار بنا اینجا کار میکردند. یکبار یکی از گچکارهای محل آمد و گفت: «من میخواهم برای شادی روح مادرم بخشی از دیوار مسجد را گچ کنم.».
یکبار یکی از همکارانم آمد و گفت: «چهکار میکنید؟». گفتم: «مسجد محله را میسازیم.». سریع رفت لباس پوشید و با کارگرانش آمد کمک ما. برنامۀ ما برای مسجد حضرت «ابوالفضل (ع)» این است که آنجا حوزۀ علمیه درست کنیم. این روزها هم دارم درِ مسجد را در کارگاه جوشکاری میسازم.
ما اولین ستاد ازدواج آسان را به نام «ستاد ازدواج آسان محلۀ مهدیآباد» در مشهد تشکیل دادیم. در این ستاد سعی میکنیم شرایط ازدواج ساده را برای زوجهای جوان فراهم کنیم. همچنین با خیران هماهنگ میکنیم که برای دخترخانمهایی که جهیزیه ندارند شرایط تهیۀ جهیزیه فراهم شود.
سه سال است که این کار را شروع کردهایم. شهردار قبلی مشهد ۱۱ نفر از اعضای این ستاد را بهدلیل این کار خیر به کربلا فرستاد. شرایط اقتصادی مردم این منطقه ضعیف است؛ بههمیندلیل نمیتوانند به سفر و تفریح بروند؛ برایهمین ما در هماهنگی با شهرداری منطقه ۵ آنها را همراه با خانوادههایشان به مناطق تفریحی میبریم و از آنان پذیرایی میکنیم.
زمستان امسال بهدلیل بارش زیاد برف منتظر دوستان شهرداری نماندیم و هممحلیها را بسیج کردیم تا کوچهها و خیابانهای محله را تمیز کنند. قبلا مردم زبالهها را در خیابان میگذاشتند.
به شهرداری گفتیم و سه تا باکس گذاشتیم که زبالهها جمعآوری شود. در اقدامی دیگر سرعتگیرهایی را در طول خیابان اصلی نصب کردیم و حالا کسی نمیتواند تکچرخ بزند. من همیشه به بچههایم میگویم: «تاجاییکه چشمتان میبیند و میتوانید به کسی کمک کنید باید وظیفۀ خود را انجام بدهید، چون شما درقبال همنوعان خود مسئول هستید.».
یک گله هم از دوستان شهرداری دارم. کارمندان شهرداری با اربابرجوع رفتار نامناسبی دارند. ما نباید با همه مثل متهم و مجرم برخورد کنیم. افرادی که به شهرداری مراجعه میکنند همه بزرگان و معتمدین محل هستند و برای حل مشکل مردم پیش آنها میروند.
وظیفۀ من است که نوکری مردم را بکنم. این صندلیها به هیچکس وفا نکرده است؛ درنتیجه ما باید سعی کنیم از خود نام خوبی برجا بگذاریم. ناگفته نماند که شهرداری منطقه ۵ کارهای زیادی برای محلۀ «عباسآباد» انجام داده است.
البته باید کارهای بیشتری هم انجام دهد. خیابان «عباسآباد» شاهراه اصلی چند روستاست و ما دوست داریم فضای این خیابان ترمیم شود. پیادهروهای اینجا نیاز به بازسازی جدی دارند، چون معلولان مشکلات زیادی در اینجا دارند.
درختان این خیابان را من خودم خریدم و کاشتم. آبیاری آن را هم با کمک مردم انجام میدهیم. امیدوارم شهرداری در زیباسازی این خیابان ما را یاری کند.
من انرژی خود را برای انجامدادن کار خیر از خدا میگیرم. همسر من هم در انجامدادن کار خیر همکار من است؛ زمانیکه من در خانه نباشم او تخممرغها را بین مردم توزیع میکند. مهمترین آرزوی من این است که عاقبتبهخیر شوم.
این روزها همۀ دغدغۀ من فصل بازگشایی مدارس شده است. امیدوارم تا زمان بازگشایی مدرسه بتوانم کاری برای بچههای نیازمند انجام بدهم. من هرسال در آستانۀ مدرسه در مغازه برای بچهها آرایشگاه رایگان راه میاندازم و آرایشگرهایی که بهدعوت من میآیند موهای آنها را رایگان اصلاح میکنند.
وقتی میفهمم که بچهای از مدرسه مانده است خیلی ناراحت میشوم و همۀ تلاش خودم را میکنم که هیچ بچهای از تحصیل بازنماند. من هرچه سنم بالاتر رفت عقلم کاملتر شد و این مهمترین دلیلِ وقتی است که برای انجامدادن کار خیر میگذارم.
وقتی کسی برای انجامدادن کار خیر میآید من راههای مختلفی برای کمککردن پیش پای او قرار میدهم تا کار خیر را بهثمر برسانیم؛ درواقع من کاری میکنم که خیّر باز هم پیش ما بیاید.
* این گزارش دوشنبه ۱۳ شهریور ۹۶ در شمـاره ۲۵۹ شهرآرامحله منطقه ۵ چاپ شده است.