کد خبر: ۵۷۹۱
۰۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۰

آبِ قنات «رکن‌آباد»، رنگ و روی مردم را باز می‌کرد

حسن دهشیری صاحب گرمابه‌‌های قدیمی «کارون» و «الماس» می‌گوید: آب مصرفی گرمابه الماس از قناب رکن‌آباد بود و به دلیل گوارایی و کیفیت خوبش طرفداران بسیاری داشت.

به قول حاجی دهشیری، ۷۲ مدل آدم به گرمابه‌ها رفت و آمد می‌کردند و این مکان‌های عمومی، پاتوق اجتماعی مردم محله شده بود و ماجرا‌های گوناگونی در آن روی می‌داد. ماجرا‌هایی که خوب و بد آن با درایت حمام‌داران که افرادی بااعتبار اجتماعی بالا بین مردم بودند، مدیریت می‌شد.

حسن دهشیری هم یکی از همان حمام‌داران با اعتبار  است که از دهه ۴۰، با دوحمام الماس در ۵ راه ابومسلم و کارون در بولوار کلاهدوز خدمات بسیاری به مردم ارائه داد و خاطرات زیادی از حمام‌های او به جای مانده است.

شاید خیلی از پزشکان امروز مشهد، همان دانشجویانی بودند که از تلفنِ گرمابه کارون برای ارتباط با خانواده‌های خود در شهرستان استفاده می‌کردند؛ و شاید خیلی از مردم، گربه شیطانی را در یاد داشته باشند که در همین گرمابه کارون، برای سرگرم‌کردن مردم، موش می‌گرفت و بین مراجعه‌کنندگان ول می‌کرد.

خیلی‌ها هم در خاطر دارند که آب مصرفی گرمابه الماس از قناب رکن‌آباد بود و به دلیل گوارایی و کیفیت خوبش طرفداران بسیاری داشت. حاجی دهشیری در سن ۸۱ سالگی با همان روی باز خود که حتما در خاطر خیلی‌ها باقی مانده، پذیرای ما می‌شود و از خاطرات این دوحمام برایمان می‌گوید.  

 

معماری حمام الماس شبیه خانه‌های یزد بود

حاجی دهشیری و برادرانش در سال ۱۳۴۲، حمام الماس را در ۵ راه ابومسلم از فردی به نام محمد نادعلی یزدی می‌خرند.  حاجی  برای ما تعریف می‌کند: «۸ سالی از ساخت این حمام  می‌گذشت و معماری آن شبیه به معماری‌های شهر یزد بود.

حمام  الماس ۲ هزار مترمربع وسعت داشت. ۸ پله می‌خورد و پایین می‌رفت تا به ۱۱ دستگاه اتاق‌های نمره‌اش می‌رسید. خزینه هم داشت که پیش از اینکه ما حمام را بخریم، اداره بهداشت آن را بسته بود.».

اما آن‌ها بعد از خریدن حمام  آن را بازسازی می‌کنند. کف حمام را بالا می‌آورند. ۷ دستگاه نمره به آن اضافه می‌کنند و بخش عمومی مردانه و زنانه را به راه می‌اندازند.

به‌قول حاجی: «می‌خواستیم مد روز شود و مردم راحت‌تر رفت و آمد کنند.» این حمام در سال ۱۳۷۱ تخریب می‌شود. اما ۷ سال بعد از بازسازی حمام الماس، یعنی در سال ۱۳۴۹، گرمابه کارون را می‌خرند که حدفاصل کلاهدوز ۱۲ و ۱۴ قرار گرفته است و هنوز هم در این محل باقی و البته قرار بر تخریب آن است.

گرمابه کارون یک پله از سطح خیابان بالا می‌رفت. ۷۵۰ متر زیربنا داشت و ۱۸ دستگاه نمره با یک‌بخش حمام عمومی ویژه خانم‌ها داشت.»  

 

آبِ قنات «رکن‌آباد»، رنگ و روی مردم را باز می‌کر

 

نمره‌دارانمان چشم‌پاک بودند

صحبت بعدی صاحب حمام کارون و الماس، درباره چشم‌پاک‌بودن نمره‌داران و کارگران گرمابه‌ها و اهمیت این موضوع است. به گفته حاجی دهشیری، اگر گرمابه‌ای زیاد بین مردم و زائران معرفی می‌شد، به دلیل کارگران چشم پاکش بود تا خانواده‌ها با خیال راحت زن و فرزندان خود را به حمام بفرستند.

کارگران و نمره‌داران حاجی این ویژگی را داشته‌اند و به دلیل همین موضوع، وظیفه دیگری را نیز به خوبی به انجام می‌رساندند.

آقای دهشیری برای ما تعریف می‌کند: دانشجویان یکی از اقشار مهمی بودند که از حمام استفاده می‌کردند. ما هم سعی می‌کردیم هوای آن‌ها را داشته باشیم. مثلا اجازه می‌دادیم از تلفن حمام برای تماس با خانواده‌هایشان استفاده کنند.

اسم نمره‌دان حمام کارون، قنبر بود و خیلی چشم پاک. او دانشجویان را از سر خیابان صدا می‌کرد و به آن‌ها اطلاع می‌داد که خانواده‌هایشان پشت خط هستند.

از ساعت ۹ شب به بعد هم به دلیل ارزانی قیمت تلفن، دانشجویان به حمام می‌آمدند و با خانواده‌های خود تماس می‌گرفتند. آن زمان در مشهد تلفن‌خانه کم بود و از این محله خیلی دور.  

 

بعد از حمام، بدنشان چشمه‌چشمه می‌شد

صحبت از تلفن که می‌شود حاجی به یاد نوبت‌های تلفنی گرمابه الماس و استفاده بزرگان شهر از آن می‌افتد و می‌گوید: تمام بزرگان مشهد به حمام الماس می‌آمدند؛ تیمسار اشکان رئیس کل ژاندارمری، بازپرس حیدریان، آقای شهرستانی هم می‌آمد. برخی از این آقایون در محله بهشت و احمدآباد زندگی می‌کردند.

دلیل دیگر استقبال از حمام الماس، آب قنات رکن‌آباد بود که مصرفی این گرمابه بود و به‌دلیل کیفیت خوبش، رنگ و روی مردم را باز می‌کرد. حاجی در اینجا اصطلاح جالبی به کار می‌برد.

می‌گوید: «مردم بعد از حمام‌کردن، بدنشان چشمه چشمه می‌شد.» و خودش توضیح می‌دهد:  «یعنی منافذ پوستشان اینقدر تمیز می‌شد که انگارچشمه‌های بدنشان باز و دیده می‌شد.» 

 

حمام‌داری برکت دارد

گویا صنف حمامی آدم‌های باهوشی بوده‌اند. حاجی در‌این‌باره می‌گوید: از صبح تا شب ۷۲ گروه آدم به گرمابه رفت و آمد می‌کردند و ما مانند بازپرس شده بودیم و همه را با یک نگاه می‌شناختیم.

از در که وارد می‌شدند، می‌فهمیدم چه‌کسی هستند و چکاره. مثلا خانمی ساک بردست می‌آمد، اگر هنگام رفتن، همان دستش که ساک بود، پایین‌تر آمده بود، می‌فهمیدیم که در حمام لباس شسته شده است. در حالی که این کار ممنوع بود.

منتها خیلی به مردم سخت نمی‌گرفتیم. برای همین بود که پدرم همیشه می‌گفت حمام‌داری برکت دارد و کاری بی‌غش است. چون در حمام مردم با پرداخت مثلا یک تومان ممکن است خودشان را با یک یا دو سطل آب بشورند؛ بنابراین حمامی هیچ‌وقت مدیون مشتری نمی‌شود و پدرم درآمد این کار  را با برکت می‌دانست.  

 

آبِ قنات «رکن‌آباد»، رنگ و روی مردم را باز می‌کر

 

ترویج مذهب روی تابلوی سردر حمام‌ها

اما بشنوید از تابلوی سردرِ گرمابه‌های قدیم.  به‌گفته حاجی دهشیری روی این تابلوها دو شرکت نوشابه کوکاکولا و پپسی تبلیغات می‌کردند. او می‌گوید: معروف بود که نوشابه پپسی مال بهایی‌هاست. بنابراین قشر مذهبی برای تقابل با این موضوع روی خیلی از تابلوهای سردر حمام‌ها،  جمله‌ای مربوط به  امام زمان(عج) در کنار عکس نوشابه کوکاکولا می‌نوشتند.

 

جیپم را همه می‌شناختند

حاجی می‌گوید: جیپی داشتم که بیشتر دانشجویان با آن راننده شدند؛ جیپ آمریکایی سبز. این جیپ بین مردم شناخته شده بود و اگر رستوران یا مهمانی می‌رفتیم، کافی بود جیپ را ببینند.

آن وقت خودشان را مهمان می‌کردند. می‌گفتند «حسن‌ آقا این‌جاست. برویم که ناهار ما را هم حساب می‌کند» بنابراین همیشه جیپ را چند خیابان از محل مورد نظرم دورتر پارک می‌کردم.

یک‌بار هم یکی از دوستانم به من گفت تو را دیدم که با جیپت،  مجسمه شاه را، در میدان تقی‌آباد زمین انداختی. گویا جیپی شبیه خودروی من بوده که با زنجیر،  مجسمه شاه را زمین انداخته  و این آقا مرا با او اشتباه گرفته بود. تا مدتی منتظر بودم که ساواک مرا بگیرد.

 

همسایه‌ها به من شک کرده بودند

عادت داشتم  نیمه شب، وسط روز یا آخر شب به حمام سر می‌زدم. سرزده می‌رفتم تا اوضاع در کنترلم باشد. هر چقدر هم که کارگر‌ها خوب می‌بودند، بازهم باید حواسم می‌بود.

از طرفی برای کنترل مخزن آب هم می‌رفتم تا یک وقتی سر نرود و برای همسایه‌ها دردسری درست نشود.  ما در حدود سال ۱۳۵۵ در محله رضاشهر ساکن بودیم.

نزدیک به انقلاب بود و در این محله مردم انقلابی زندگی می‌کردند و خانه‌های تیمی هم زیاد بود. یکی از همسایگان ما به این رفت و آمد‌های شبانه من شک کرده بود و حتی دنبالم راه افتاده بود تا ببیند کجا می‌روم. هنوز با آن همسایه 
دوست هستیم.  

 

گفتم صدام موشک زد

تازه حمام را گازکشی کرده بودیم. یک آقای کشتی‌گیر تهرانی آمد و داخل یکی از نمره‌ها رفت. در اتاق دیگر هم، یک خانم با چهارپنج‌ تا بچه بودند.

آن روز حمام به‌نسبت خلوت بود. ناگهان صدای انفجار از اتاق کشتی‌گیر بلند شد و خودش سراسیمه و بدون لباس از اتاق بیرون آمد. به دلیل یک نقص فنی در گازکشی‌ها رخت‌کن او منفجر شده بود. 
برق را به‌سرعت کشیدم.

روی بدن کشتی‌گیر حوله‌ای انداختم و به او گفتم: «آی بر پدر صدام لعنت که موشک زد.»  سیگاری هم روشن کردم و به دستش دادم. مجبور بودیم برای حفظ آبروی حمام و اعتبارمان پیش مشتری‌ها با شوخی و خنده ماجرا را جمع کنیم. 

 

گربه‌ای که سر مردم را گرم می‌کرد

مردم در سالن انتظار حمام تا رسیدن نوبتشان خیلی غر می‌زدند و ما مجبور بودیم یک‌طوری سرشان را گرم کنیم؛ بنابراین در حمام الماس و در فضای سالن که بزرگ بود ۱۰ تا ۲۰ تا کفتر سفید را بین گلدان‌های بزرگ فیلتوس رها کرده بودیم.

در گرمابه کارون هم گربه‌ای داشتیم که در همین حمام بزرگ شده و شر و شیطون بود. وقتی حمام شلوغ بود، یک موش را می‌گرفت و وارد سالن می‌شد.

موش را بین مردم ول می‌کرد و جیغ و داد خانم‌ها و بچه‌ها بلند می‌شد. بعد هم می‌دوید و موش را می‌گرفت. یک ساعتی با همین کار سرِ مردم را گرم می‌کرد. اسم آن گربه شیطون، ملوس بود.  

دمپایی‌های لنگه به لنگه: دمپایی‌ها را لنگه به لنگه می‌گذاشتیم تا کسی آن‌ها را نبرد. اگر هم دمپایی‌ها جفت بود، سر آن را می‌بریدیم.

بلیت حمام: از ۴ قران و یک تومان شروع شد تا رسید به ۵۰۰ تومان و الان هم یک ساعت استفاده از حمام نمره، ۱۰ هزار تومان است.

خانم‌های وسواسی: دختر خانمی به حمام ما می‌آمد که به چشم خواهری بسیار زیبارو بود. اما بنده خدا وسواس داشت. وقتی می‌خواست از درِ حمام بیرون برود، می‌گفت هیچ کسی از جایش تکان نخورد که می‌خواهم رد شوم. دستانش را هم بالا می‌گرفت و از حمام خارج می‌شد. اگر به او می‌گفتی ۲۰ هزار تومان هم باید برای حمام بدهی قبول می‌کرد.

لگن مسی: دوتا لگن مسی کوچک و بزرگ در حمام بود. سالی یک تا دوبار می‌دادیم سفیدشان می‌کردند. لگن‌های مسی مانند الان طرفدار نداشت و کسی آن‌ها را با خود نمی‌برد.  

چراغ سبز و قرمز: پلاکی کوچک، سرِ میخ اتاق‌های حمام نمره قرار داشت که اگر خانمی داخل حمام می‌رفت، پلاک را می‌چرخانند تا سمت زنانه دیده شود. درباره آقایان هم همینطور بود. به‌جز پلاک با لامپِ سردرِ حمام هم حضور افراد مشخص می‌شد. برای خانم‌ها چراغ قرمز و برای آقایون چراغ سبز روشن می‌شد.

 

* این گزارش شنبه ۲۰  آبان  ۹۶ در  شماره ۲۶۸ شهرآرا محله منطقه یک چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44