هرسال در این گوشه از شهر، در محلاتی که درست پایین پای امام رضا(ع) قرار دارند، مراسم ماه محرم رنگ و بوی بیشتری دارد و پررنگتر از دیگر نقاط برگزار میشود. هم با وجود ویروس کرونا و محدودیتهایی که برای عزاداریها به وجود آورد مردم این منطقه از تک و تا نیفتادند و با رعایت پروتکلهای بهداشتی از همان روز اول محرم، منطقه را سیاهپوش کردند و به پیشواز رفتند. سری زدیم به شهرک شهید بهشتی. ناحیهای که هرسال محرم شاهد برگزاری متفاوتترین و پرشورترین نوع عزاداری در منطقه6 بوده است. جایی که عزاداریهایش بوی آتش و دود و قهوه تلخ عربی میدهد و نوای حزین عربیاش هم تمام شهرک را پر کرده و میکند.
هنوز وارد شهرک نشدهام که نوای نوحه عربی را از دور میشنوم. نوحه عربی جزو لاینفک روزهای محرم در شهرک شهید بهشتی است که از هر سوی آن شنیده میشود. نوحه عربی که میشنوم از اتاقکی کوچک است در ابتدای شهرک. یک آژانس مسافربری کوچک که حالا با پارچههای سیاه پوشیده شده و حال و هوای شهرک را محرمی کرده است. بانیان اینکار هم تاکسیرانان عربزبان همین شهرک هستند که میگویند هر سال پیش از محرم با سیاهپوشکردن محل کار خود و پخش نوای حزین به پیشواز محرم میروند. حالا هنگام تهیه این گزارش پنج شب از برپایی ایستگاهشان که بیشتر جنبه فرهنگی دارد، میگذرد و تا آخر دهه هم این بساط ادامه دارد.
طول شهرک را طی میکنم و دورتر که میشوم صدای نوحه عربی دیگری به گوش میرسد. کم کم بوی دود و آتش هم مشامم را پر میکند. پاتیلهای آتش را رو به روی ایستگاههای صلواتی وسط شهرک میبینم که آتش درونشان زبانه میکشد و مردم آنها را روبهروی ایستگاههای صلواتی برپا کردهاند. 9تا ایستگاه حالا اینجا برپا شده است که از همه سالها تعدادش کمتر است.
با این حال شور و حال محرم هنوز هم پررنگتر از همیشه اینجا احساس میشود. شلوغترین ایستگاه ایستگاهی است که چند تا شاطر روبه روی آن روی تختهها خمیر را ورز میدهند و بعد توی یک دیگ مخصوص میپزند و همراه با کباب عربی به دست مردم میدهند و نهایت تلاش خود را دارند که تمیز و بهداشتی این نذریها را دست مردم بدهند. این شاطرها شاطرهای قدیمی خود شهرک هستند که میگویند هر سال نذر نان و کباب دارند. روی بنر آویزان به ایستگاه بر رعایت ماسک تأکید شده است و همه ماسک زندهاند و خادمانی سفیدپوش از خود ساکنان شهرک هم دائما این طرف و آن طرف میروند و ماده ضدعفونی روی دست این و آن میزنند تا تجمعی نشود.
جلوتر که میروم میبینم بساط توزیع خوراکیهای دیگر هم به راه است. ایستگاهی ساندویچ فلافل پخش میکند و ایستگاهی هم سمبوسههای بستهبندی شده را. چند نفر هم روی پاتیلهای آتش آبجوش گذاشتهاند و چای به دست مردم میدهند. رو به روی همه این ایستگاهها هم شلوغ است و مردم که بیشترشان ماسک دارند، از این ایستگاه به آن ایستگاه میروند.
به انتهای شهرک که میرسم به یک میز طویل پر از دلههای مسی قهوه که نمادین به ترتیب کنار هم چیده شدهاند برمیخورم. دلههای قدیمی بزرگ و کوچک که چشم هر بینندهای را به سمت خود میکشند و عابران هم میآیند کنار این دلهها عکس میگیرند.
اسم و نشانی صاحب این دلهها را میپرسم که به برادران موسوی میرسم. آنها هر سال در حسینیه الزهرا(س) در انتهای شهرک مراسم عزاداری برگزار میکنند. برادران موسوی هرسال از شب اول محرم اینجا مراسم دارند تا شب آخر.
میگویند رسم است که هر سال مردم این دلههای مسی قدیمی را از گوشه و کنار خانههایشان برمیدارند و روی این میز میچینند و بعد توی همین دلهها هم به مردم قهوه میدهند.
هیئتهای خانگی دیگری هم اینسو و آنسوی شهرک به چشم میخورند. هیئتهایی که امسال خانگی نیستند و توی کوچه فرش پهن کردهاند یا با فاصله صندلی گذاشتهاند و مسئول تمام این ایستگاه و هیئتها مردمی هستند که با تمام محدودیتها امسال هم پرشورتر از همیشه عزاداری محرم را برگزار کردهاند و تمام سعیشان این بود که هم بهداشت را رعایت کنند و هم باشکوه عزاداری سید و سالار شهیدان را به پا کنند.