همیشه به این فکر میکنم که قرار است روزهای بازنشستگی من چگونه بگذرد؟ احتمالا در یک گوشۀ دنج از خانهای که بعد از سالها روزنامهنگاری خریدهام بنشینم و همۀ فیلمهای ندیده و کتابهای نخوانده را در همان روزهای بازنشستگی میبینم و میخوانم. اصلا من میتوانم با درآمد خبرنگاری خانه بخرم؟
اما نکتۀ اصلی اینجاست که آیا بازنشستگی طوری میشود که ما میخواهیم؟ یا نه روزگار سرناسازگاری میگیرد و به ما اجازه نمیدهد، آنطور که دوست داریم زندگی کنیم.
ما خبرنگارها معمولا در طول هفته، ماه و سال به سوژههای هفتۀ پیشرو فکر میکنیم، و همینطورکه در خیابان راه میرویم فکر و ذکرمان درگیر هفتههای بعد و مطالبی است که قرار است منتشر شود.
در یکی از روزها همینطور که طبق عادت در خیابانهای منطقۀ ۵ حیران بودم و داشتم چهارچوب مطالب آن هفته را میچیدم، دیدم در یک خانه چهارطاق باز است، کمی سرم را جلو بردم دیدم بهبه، یک حیاط تقریباً بزرگ پر از گلهای آپارتمانی، همانجا به خودم گفتم که چه بازنشستگی باشکوهی شود.
اصلا فکرش را نمیکردم که این گلخانه که در وسط زندگی یکی از شهروندان ایجاد شده، نتیجۀ سالهای بازنشستگی باشد. بیشتر جستجو کردم دیدم مردم از گلدانهایی که دم در خانه یا گلخانه گذاشتهاند انتخاب میکنند، پولش را میدهند و میروند.
فهمیدم که اینجا یک گلخانه است، در قلب شلوغیهای منطقۀ ۵، گلخانۀ عدالت.
من حسن صبوریفرد هستم، ۷۷ سال سن دارم و نزدیک به سی سال در جادههای ایران و جهان رانندگی ماشینهای سنگین را انجام دادهام، درواقع من یک رانندۀ بازنشسته هستم. بعد از اینکه سال ۱۳۸۸ بازنشسته شدم، هرکاری کردم تا وقتم پُر شود، اما موفق نشدم.
مردِ بیکاری هم نبودم که بیکار بمانم و مثل دیگر همسن وسالهایم به پارک بروم تا روزگار بگذرد. من از قدیم گل و گلدان را زیاد دوست داشتم و معمولا در خانه گلدانهای مختلف گل را نگهداری میکردم، یک روز رفتم سازمان فنیحرفهای در میدان فردوسی و برای گذراندن دورۀ نگهداری از گلهای آپارتمانی ثبتنام کردم.
وقتی این دوره را گذراندم به این رشته خیلی علاقهمند شدم، و بعد از پایان دورۀ آموزشی به فکر تأسیس یک گلخانه افتادم. دورۀ فنیحرفهای تمام شد، من همچنان پروژۀ تأسیس یک گلخانه را در ذهنم پرورش میدادم تا محقق شود.
سرانجام موفق به تأسیس یک گلخانۀ کوچک در حیاط خانه شدم، و حالا وقتم آنقدر پرشده که وقت سرخاراندن ندارم، شکرخدا هم سرم گرم شده، هم کمی درآمد دارم، هم دست دو سه نفر دیگر به کار بند است و درمجموع از شرایط راضی هستم.
من سی سال راننده بودم و نگهداری از گل و گیاه برای من در این سن بازنشستگی مثل یک دارو است، انگار خاصیت درمانی داشته باشد.
صبح که از خواب بیدار میشوم تا شب در حیاط به گلها رسیدگی میکنم، وقتم حسابی پر شده است، حالا دیگر شبها راحت میخوابم. زمانی که راننده بودم به صورت ترانزیت بار به خارج از کشور میبردم و آن شغل هم جذابیتهای خاص خود را داشت، اما کار گلخانه آرامش را به من برگردانده است.
در طول این سالها که این کار را شروع کردهام، حسرت میخورم که چرا من زودتر با این کار آشنا نشدم و آن را آغاز نکردم، اگر بلافاصله بعد از بازنشستگی کار گلخانه را آغاز میکردم، الان حالم بهتر بود، نزدیک به دوسال است که حیاط خانۀ ما به یک گلخانه تبدیل شده است.
حیاط خانۀ ما ۷۰ متر است که حالا تبدیل به گلخانه شده، وقتی تصمیم گرفتم این کار را در خانه آغاز کنم، حاج خانم و بچهها نهتنها من را منصرف نکردند، بلکه تشویق هم کردند که زودتر این کار را آغاز کنم.
ما در گلخانۀ عدالت ۶۰ مدل گل داریم، که بیشتر آنها را همینجا پرورش میدهم و برخی از آنها از شمال میآید، مشتریهای من محدود به این منطقه نیستند، گاهی سفارش میدهند و خود ما گلها را برای مشتری میبریم. چهل سال است که در منطقۀ ۵ ساکن هستم، همسایهها وقتی از جلوی در خانه رد میشوند، میگویند خوشبهحالت، تو در بهشت هستی.
مردم محله هم از این اتفاق خوشحال هستند و مرتب در رابطه با گلهایی که در خانه دارند از من راهنمایی میخواهند، آنها هم خوشحال هستند که من در کنارشان میتوانم در رابطه با گل آنها راهنمایی کنم. وقتی کلاس تمام شد و من وارد این کار شدم، دیدم هر روز اطلاعات من راجعبه مشکلات گلهای آپارتمانی بیشتر و بیشتر میشود، حالا من تقریباً میدانم مشکلات اغلب گلها چیست.
همسایهها میگویند دست شما برای گلهای ما خوب است و از جاهای مختلف شهر گلهایشان را برای من میآورند.
من همۀ گلها را دوست دارم، هر گلی برای من یک ویژگی دارد، یکبار یکی از مشتریها گل خود را اینجا آورد، من مشکلش را حل کردم، بعد از شش روز آمد گل سرحال بود و آن را با خود برد، روی گلدان را با رنگ شیمیایی رنگ کرده بود، به همین خاطر گل خراب شده بود، آمد گلخانه ناراحتی کرد که شما گل من را خراب کردهای، وقتی من دلیل خرابی گلش را به او گفتم، آرام شد و معذرتخواهی کرد.
معمولا با چنین داستانهایی مواجه میشوم. گلها بیشتر به دلیل آب زیاد یا آب کم خراب میشوند، نور هم همینطور است، اگر شما به یک گل نور زیاد برسانید یا نور کم بدهید، امکان دارد خراب شود، اما بیشتر آب دلیل خرابی گل است، اگر ما بدانیم که چگونه به گلدان خود آب بدهیم، ۸۰ درصد سلامتی گل تضمین شده است.
من ۷۷ ساله هستم، بیش از ۵۰ سال است که ازدواج کردهام، ۵ بچه دارم که تحصیلکرده هستند، ما بیش از ۴۰ سال است که در منطقۀ ۵ زندگی میکنیم، فرزندان من وارد کار گلخانه نشدند، من و همسرم هستیم. توانایی گسترش اینکار را ندارم، به همین خاطر در همین سطح کار را نگه داشتهام.
همین که در این روزها سرم بند کار است و از کاری که انجام میدهم لذت میبرم، برایم کافی است. حالا به این فکر میکنم که چقدر خوب است آدم علاقهاش را پیدا کند، دنبالش را بگیرد وسعی کند آن را به کمال برساند، به نظر من مهم نیست که ما در چه سنی به دنبال علاقهمان برویم، مهم این است که آن را پیدا کنیم و برای تحققش تلاش کنیم.
مثل آقای صبوریفرد که در ۷۷ سالگی عاشقانه کارش را دوست دارد و برای بهتر انجامدادنش تلاش میکند.
* این گزارش دوشنبه ۲۲ خرداد ۹۶ در شمـاره ۲۴۸ شهرآرا محله منطقه ۵ چاپ شده است.