در کوچه پس کوچههای رضائیه به دنبال نشانی خانواده طلوعیان میگردم. خانواده طلوعیان از ابتدا مؤسس و مسئول هیئت عزاداران حسین مظلوم (ع) بودند. قبل از ساخت مسجد معروف امام رضا (ع) در رضائیه. این خانواده همگی وقف خدمت به عزاداران امام حسین (ع) هستند. مادرشان هشتاد سال سن دارد و از روی تختی که به سبب ضعف پاهایش روی آن نشسته کارهای هیئت را رتق و فتق میکند.
گفت و گوی امروزمان با مو سپید هیئت عزاداران حسین مظلوم (ع)، «حسین طلوعیان» است. فرزند علی محمد طلوعیان، مؤسس هیئت و همچنین مادرش «افتخار کوره پز قزوینی» که کنیز کهنسال آقا اباعبدا... (ع) است. کسی که محرم امسال عزادار خواهرش هم هست، غم فوت خواهرش را تحمل میکند، ولی برای عزاداری آقا اباعبدا... (ع) کم نمیگذارد.
در خانهشان را میزنم و خودم را معرفی میکنم. من را به داخل خانهشان که شبیه حسینیه است، راهنمایی میکند. مادر حسین آقا با صلابت روی تخت وسط پذیرایی نشسته و گوش به زنگ تلفنی است که کنارش قرار دادهاند. گوشهای مینشینم و گفتگو را شروع میکنم. حسین آقا از تاریخچه هیئت میگوید: «هیئت عزاداران حسین مظلوم (ع) قبل از سال ۱۳۴۰ سابقه خدمت در این محل را دارد.
از قدیمیترین هیئتهای این محله است. پدرم علی محمد طلوعیان، سرپرست اول هیئت و از بنیانگذاران مسجد، هم بوده است. از سال ۶۶ تا سال ۱۳۸۴ هم برادرم جعفر طلوعیان سرپرستی را به عهده داشت و تا الان هم که من در خدمت عزاداران آقا هستم».
حسین آقا از گذشته و دودمان خانوادگیاش میگوید: «زمانی که پدرم ساکن اینجا یعنی محله رضائیه میشود، فقط حدود ۱۵ تا ۲۰ خانوار اینجا زندگی میکردند. خانهها تکتک بود. پدرم قبل از انقلاب بولوار سازمان آب زمین خرید و به مادرم گفت برویم آنجا منطقهاش بهتر است که مادرم موافقت نکرد و همینجا ماند. عاشق اینجاست. پدرم اصالتا تربتی بود.
هفت سالگی از تربت به مشهد آمدند و بعد از ازدواج ساکن این محله شد. پدرم دوندگی زیادی برای مسجد انجام داد. آن زمان استاندار، باتمان قلیچ، بود. زمینی به وسعت ۲۰۰ متر دادند که صیغه مسجد را هم برایش خواندهاند. وقتی صیغه خوانده میشود در همان محدوده میتوانید نماز برگزار کنید.
زمین آن قسمت پاک است. الان زمین مسجد امام رضا (ع) ۸۰۰ متر است و نماز جماعت در همان قسمت ۲۰۰ متر برگزار میشود. اوایل که زمین مسجد را گرفته بودند و هنوز ساخته نشده بود با چادرهای برزنتی دور تا دور زمین را میبستند و زنانه و مردانه را جدا میکردند».
حسین آقا از پدرش میگوید: «پدرم کارمند دارایی و از بنیانگذاران مسجد امام رضا (ع) رضائیه بود. مسجد را کمکم ساختند. پدر تکبر نداشت. مینشست دم درکفشها را جفت میکرد، کارهای مختلفی انجام میداد. میگفت: «باید عاشق باشی. شما معنی بعضی کلمات را نمیفهمید تا عاشق نشوید نمیفهمید.»
به خود امام حسین (ع) ارادت خاصی داشت. ۲ سال هیئت حسین مظلوم را با همین چادرهای ماشین برپا کردهایم. با سیم بوکسل چادرها را نصب کردهایم یک قسمت مردانه و یک قسمت زنانه. جمعیتی بود که شرکت میکرد. از سر خیابان تا ۵۰ دیگ شله هم برای پذیرایی زدیم، ولی الان طوری شده که امسال را به احتمال زیاد قورمهسبزی میدهیم.
یکی از اهالی قدیمی محله، خاطرهای از پدرم نقل و تعریف میکند که یکسال شب عاشورا پای دیگها بوده و دیگها کاملا جوش بوده است، میگوید: «داشت قلقل میکرد و ما هم کپچه میزدیم. حاج آقا علی محمد طلوعیان آمد و صحبت میکردیم که حاج آقا گفت: پسرجان باید عاشق باشی، میدونی عاشق یعنی چی؟ گفتم نه نمیدونم.
حاجی بهم گفت نگاه کن و دستش را تا بالای آرنج داخل دیگ کرد و شروع کرد به هم زدن و گفت، باید عشق باشه. اصلا آتیش چیه. بعد هم گفته مدیون منی اینو تا زندهام به کسی بگی».
حاج آقا طلوعیان سخنش گرم وگیرا شده است و در ادامه خاطره میگوید: «واقعا هم باید عاشق باشی و اگر این عشق را بفهمی و تجربه کنی خیلی از مسائلت حل میشود. خیلیها باورشان نمیشود. پدرم بد و بیراه و حرفهای پشت سر را نمیشنید. میگفت به خاطر امام حسین (ع) کار میکنم. حرفهای دیگران مهم نیست.»
«پدرم شب وفات حضرت رسول (ص) در سوریه سکته کرد، کسانی که در کشور خارجی سکته میکنند و کارشان به بیمارستان میکشد، سریع دفن میکنند. مادر با دوندگی که میکند جنازه را از آنجا تحویل میگیرد. ۱۲ شب سکته و پنج صبح تمام میکند. روز وفات امام رضا (ع) در مشهد تشییع و در حرم به خاک سپرده شد.
اینها نمیتواند بی دلیل باشد. جمعیتی شرکت کرده بودند که نمیتوانم توصیف کنم. آنها به حرفشان به واقع اعتقاد و اعتماد داشتند. میگفتند امام حسین (ع) خودش کارگشاست و همه چیز جور میشود. هر چقدر که خودشان میتوانستند هزینه میکردند بقیه آن را هم سایر مردم میرساندند. با اینکه اکثر مردم وضع مالی خوبی نداشتند، ولی همیشه جور میشد.
مبلغ کمک مهم نیست؛ اعتقاد و باور مهم است. برادرم هم دنباله رو پدر بود، ولی هیچکداممان مثل پدر نبودیم. ایشان یک چیز دیگر بود با تمام وجود حرف میزد. کلامش را در تکتک اعضای بدنش میدیدید. ۷ سالگی از بیرجند بیرون آمده بود و روی پای خودش ایستاده بود.
تو طبرسی مغازه میوه فروشی داشتیم. اول محرم هر سال میگفت: «بابا از فردا درگیر مراسم و هیئتم نمیرسم بیام دنبال کارها اگر میتوانید مغازه را خودتان بچرخانید... بسما.. اگر نمیتونید در را ببندید.»
اول محرم همه چیز تعطیل بود تا به مراسم برسند. برادرم راننده اتوبوس بود. خود من هم مغازه داشتم. دور حرم که خراب شد بعد هم سنم بالاتر رفت سکته کردم و الان هم خانهنشین شدم.
حسین آقا خیلی فروتنانه میگوید: مادرش همه کاره است، واقعا هم حاج خانم پای کار هیئت ایستاده است. حسین آقا میگوید: «همه کاره هیئت ما مادرم است، از همان زمان که با پدرم وصلت کرد همه کارهای هیئت را انجام میداده است. از حمایت مالی تا تهیه مواد اولیه غذا و ترشی، سبزی، نان و شربتی که تهیه میشود، خودش پیگیر است.
ما خیلی وقتها کم میآوریم، ولی مادر باعث دلگرمی ما میشوند. زمانی که جوانتر بودند و مشکل جسمی نداشتند. ترشی، شوری و سبزی پای سفره با خودشان بود. آبگوشت را برای شبها درست میکرد. الانم با اینکه امسال کتفشان هم شکسته، مدیریت میکنند تا چیزی کم و کسر نباشد. پذیرایی شبها و جمع و جور خانه با خودشان بود.
مادر خودش کنیز امام حسین (ع) است. متولد ۱۳۱۷ است و ۸۰ سال دارد. پدر متولد ۱۳۰۷ بودند. چهار دختر و دو پسر دارند. پدر سال ۱۳۶۶ فوت کردند.۶۰ ساله بودندکه دارفانی را وداع گفتند.»
حسین آقا از هزینههای هیئت هم اینگونه میگوید: «خیلی وقتها ما کم میآوریم، زندگیها سخت شده، ولی پدر و مادر عشقشان برگزاری همین مراسم بوده و هست. به جز دهه اول محرم، سه شب قدر را هم مجلس داریم. این سه شب را هم حاج خانم حمایت میکند. درسته که بعد از پدر، من و برادرم کارها را دنبال میکردیم، ولی مدیریت اصلی با مادرم بوده و هست.
متأسفانه ۲ سال است به دلیل هزینههای بالا نمیتوانیم شله بدهیم. حاج خانم عشقش به همین است که بعد از مراسم هر سال دوباره شروع کند به جمع و جور کردن مراسم سال بعد. دوباره شروع میکند به تهیه و آمادهسازی، ترشی، شوری، مربا، صبحانه، ناهار و شام مراسم بعد. هر کس هم میهمان خانهاش میشود اینجا را خانه خودش میداند و راحت است.
ازکمکهای مردمی بگیر تا کمکهای بچههای هیئت خودمان همه هست. مثلا الان دو سالی میشود که آقای احمد صادقی، مسئولیت آشپزی هیئت، را قبول کرده است. پارسال به دلیل هزینهها قیمه دادیم. الان هم داریم برنامهریزی میکنیم برای قورمه سبزی. نمیخواهیم شله بیکیفیت دست مردم بدهیم.»
حسین آقا از برگزاری مراسم عزاداری و پذیرایی هر ساله محرم نیز اینگونه یاد میکند: «هر سال دهه اول تمام مراسم با هیئت ما بود. خاطرم هست که یکسال هم هیئت را در جبهه برپا کردیم. سال ۶۲ و ۶۳ هم ۵۰ دیگ شله را در مناطق مختلف جبهه برپا کردیم و حدود ۴۰ هزار نفر را شله دادیم.
هر شب پذیرایی از عزاداران در هیئت تا ظهر عاشورا ادامه دارد. غذا هم از قدیم آبگوشت بوده است. بعد از مراسم عزاداری در مسجد مردم برای صرف شام به منزل ما در نزدیکی مسجد میآیند، ولی برای ظهر عاشورا هرسال شله داشتیم، ظهر عاشورا بعد از اینکه هیئتهای کمکی از عزاداری در بازار برمیگردند هر هیئت غذایش را میگیرد و میرود، بقیه غذا را هم در محل توزیع میکنیم.
روز عاشورا دیگها را برپا میکنیم. کل هیئتهای رضاییه سهم شله روز عاشورا را بعد از مراسم از ما میگیرند. بیش از سه هزار نفر اعضای هیئت را غذا میدهیم. رسم بر این است که هیئتها از اول محرم به کمک هم میروند. در حسینآباد روزی که هیئتها به بازار میروند ما کمک دست آنها هستیم.
باز روز عاشورا که ما به بازار میرویم آنها کمک دست ما هستند. عاشورا بالای دو سه هزار نفر میهمان داریم. اینجا حتی شده که تا ۵۰ دیگه شله هم زدهایم هر دیگ ۸۰۰ نفر. یعنی ۴۰ هزار نفر.»
حسین آقا درباره ماجرای زمین مسجد امام رضا (ع) هم میگوید: «۲۰۰ متر از زمین را مسجد ساختیم و بعد هم زمین خالی کنارش را با چادر، پارچه و قالی میبستیم. زمستان و تابستان هم فرق نداشت. اوایل که گاز نبود با چوب شله درست میکردیم. زمستان با کامیون از بیابان چوب جمع میکردند، کنده خیس را زیر دیگ شله میگذاشتند بعد آتیش میزدند و چه دودی میکرد.
نمیشد نفس کشید، ولی دوست داشتند و با تحمل سختی کار را به سرانجام میرساندند. پدرم عجیب به امام حسین (ع) ارادت داشت. میگفت امام (ع) کار راه انداز و گرهگشا هستند. هیچ وقت گره در زندگی کسی که برای امام حسین (ع) کار میکند، نمیافتد.»
«رضائیه ۲۷ هیئت دارد شاید هم بیشتر. رسم بر این است که وقتی هیئتی قدیمی وجود دارد، هیئت تازه تأسیس اجازه میگیرد که یا اسم ما را هم اضافه کنید یا اجازه بدهید هیئت جدیدی ایجاد کنیم. معمولا برای جذب نیروی جدید اجازه تأسیس هیئت میدهند. از دیگر هیئتهای قدیمی رضائیه؛ حسینیه پنج باب الحوائج آقای زمانیان است. حاج آقای سیرجانی هیئت پنج باب الحوائج را افتتاح کرد و بعد هم مسئولیت را به دست زمانیان داد.»
حسین آقا از علمها و رسومشان میگوید، منظورش از بازار پایین خیابان و بازار اطراف حرم است. «قدیمیترین عَلَم مشهد عَلَم "شاه حسین" است که ساخته دست خودش هم بود و سه تا پنج نفر هم عَلَمکش داشت الان در موزه امام رضا (ع) است.
هیئت شاه حسین سمت تلگرد بود. راننده بود از همه جای ایران وسایل و تزئینات علم را جمع میکرد و اینجا درستش کرد. ما عَلَم را بازار نمیبریم مشکلاتش زیاد است. عَلَمها هم که به بازار میروند سلسله مراتب دارد. عَلَم جدیدتر در برابر عَلَم قدیمیتر میایستد و احترام میگذارد و سر را خم میکند.
در پایان همه عَلَمها در برابر حرم آقا علی بن موسی الرضا (ع) احترام میکنند و سرشان را خم میکنند. سلسله مراتب را هم مسئول هیئت قدیمی همان محله مشخص میکند. اجازهنامه هم داریم. این را صاحب مجلسی که آن روز مسئول است مدیریت میکند. ظهر عاشورا ما در بازار هستیم و اینکار را برای محله خودمان انجام میدهیم سایر محلات هم به همین شکل است.»
حسین آقا برنامه عزاداریشان را اینطور توصیف میکند: «معمولا از ساعت هفت عصر برنامه ما با زیارت عاشورا شروع میشود بعد سینهزنی و مداحی داریم. بسته به استقبال مردم منبریها را بیشتر میکنیم. بعد هم که صرف شام است. مداحمان حاج آقا زارع زاده و میرزا محمد طوسی است که از قدیمیهای هیئت هستند. به جز ایام محرم هر هفته شبهای سهشنبه خانههای اعضای هیئت جلسه قرآن خوانی که بسته به مناسبتها برنامههای مختلف اضافه میشود.
شام یا ناهار را تقبل میکنند خیلی وقتها هزینه را میدهند، ولی مجلس در منزل ما برگزار میشود. هیئت فقط برای آقایان برنامه دارد. گهگاهی که خانمها میآیند پیش حاج خانم در طبقه بالا مینشینند. سه تا دختر دارم که همهشان در هیئت کمک میکنند. همه فامیل خودمان هستند؛ خواهرها و برادر و بچهها همه تحصیل کردهاند، ولی همه هم کمک میکنند.
هیئت جوان زیاد داشت، ولی یکی از جوانان چند سال پیش قصد کرد هیئت جوانان راه بیندازد. تا آن موقع ۸۰ سینه زن جوان و قبراق داشتیم، ولی بعد آن بیشتر سن بالاها بودند. آن هیئت هم پا نگرفت. بعضیها برگشتند، ولی خیلیها رفتند. تو هیئتها زور بازو و ضرب سینه زدن مهم است و ابهت دارد.
هیئتهایی که الان دارند پا میگیرند آن خالصیت قدیم را ندارد. با آن عشق نیست، اینها لقلق زبان است. هیئتهای حالا با این سیستمهای صوتی، بعضی حرکات اصلا قدیمی نبود سرمنشأ آن را نمیدانم. ما زیارت عاشورا میخوانیم، بعد هم دو یا سه مداح روایت عاشورا را میخوانند.»
ز حسین آقا میپرسم پیر غلام یعنی چه، میگوید: «پیرغلام به کسی میگویند که موی سر ورویش در این راه سفید شده باشد. برخوردها و گذشتهایش را میگویند، توهین را نمیبینند باعث جذب افراد میشود. مهمترین نشانهاش فروتنی است، گذشت است. هیچ چیز را برای خود نمیبیند اصلا خودی وجود ندارد.
هر چه هست برای دیگران است. هموارکننده راه هم ائمه (ع) هستند. دعا آنجایی مستجاب میشود که آدمهای زیادی دست به دعا میشوند. صداها در هم گم میشود. خداوند هم این صداها را میشنود و دعا برآورده میشود. منیتی وجود ندارد. کسانی که به خاطر خدا از همه چیزشان میگذرند و میگویند مجلس برای ائمه است ما هیچ کارهایم.
بالا و پایین در مراسمشان نیست، هرکس از در وارد میشود جایی که پیدا میکند مینشیند. در مجلس امام حسین (ع) نباید بگی کی کجا بنشیند. سینه زنی و رفتن به حرم مطهر (ع) مهمترین مراسم مشهدیهاست. وقتی شما صاحب مجلس هستید. همه برای عرض سلام خدمت شما میرسند. برای این ایام هم صاحب مجلسمان آقا علی بن موسی الرضا (ع) است.
برای عرض تسلیت خدمتشان میرسیم. تمام پناهگاه ما حرم خودشان است. تمام امیدمان اینجا است، با عشق و علاقه هم میرویم. قدم به قدمی که برمیداریم رضای خداوند در آن است. وظیفه انسانی ما در رضای خداوند است. ما مدیون آقا هستیم. غیر از این نیست، غیر از اینجا کجا رویم.»
به سراغ مادر میرویم، میگوید: «فکرکردم آمدید به ما چیزی بدهید» به شوخی میگوییم چه بدهیم؟ با لبخند میگوید: «اسکناس» میگوییم: چقدر؟ میگوید: «زیاد، اگر زیاد بدهید شله میدهیم و گرنه پلو.»
همسایه قدیمیشان آقای ابراهیم پالیزیان میگوید: «شله را خدا بیامرزد، امسال از پس پلو هم بربیایم شاهکار کردیم.»
مادر میگوید: «سخت است به خاطر هزینهها. همین آبگوشت شبها خودش کلی هزینه دارد. زیرزمین پر میشود، ولی دوست دارم و عاشق امام حسین (ع) هستم. برای آخرتم میکنم، از این دنیا خیری نمیبینم. میگویم چهار نفر بخورند و سیر شوند و دعای خیر کنند برای آخرتم. دارا و ندار هم ندارد. در برای همه عزاداران حسین (ع) باز است.
خودم هر هفته تو خونه جلسه قرآن دارم و در مسجد هم میگویم نماز قضا میخوانند. برای سلامتی پسر و فرزندانم این کارها را میکنم. دخترهایم همه مدیر هستند و همسرانشان مهندس و سرهنگ بازنشستهاند.»
مادر از ابتدای برپایی هیئت میگوید: «همه کارها را خودم و حاجآقا انجام میدادیم. بعضی وقتها به حاجی میگفتم نکن، ولی حاج طلوع میگفت: «ذخیره آخرتمان میشود خانم». سالی یکی دوبار مکه و کربلا میرفتیم. بچههایش را عروس و داماد کرد. خدا رحمتش کند. تا من هم زنده باشم پرچم و چراغ هیئت رو روشن نگه میدارم و برفراز.
بعدشم خدا میداند. همه اینها را خدا خودش جور میکند. کیف پر پول، هیئت برپا، سفره و جلسه قرآن خودم هم برپاست.» حسینآقا بعد از صحبت مادرش میگوید: «تا خدا هست بر سلطان مپیچ/گر خدا برگشت صد سلطان به هیچ»
مادر حسین آقا درباره خاطرات سفره دیگچهاش میگوید: «خانمی بود که دخترش ۷ سال بود بچه نکرده بود. خواب دیده بود جعبه شکلات اینجا بیاورد دخترش بچه میآورد. نذرش را که آورد دخترش باردار شد. اینها همه به عقیدهتان برمیگردد. خیلیها از این هیئت، خانه، بچه، خودرو و سلامتی گرفتند.»
حسین هم میگوید: «آقای مستأجری بود و مالی کمکی نداشت. اجازه خواست ظرفهای هیئت را بشوید. هر شب کارش همین بود. سال بعد خانه و خودرو داشت. سال بعد آمد و دوباره ظرفها را شست. باید عقیدهات به حسین (ع) باشد. آن قدر از راههای دور میآیند. از اهواز، اصفهان، شیراز و شمال میهمان داریم.»
مادر میگوید: «ده شب آخر هم خودم سفره دارم. میوه میدهم، روضه خوانی هم هست. روز آخرم دیگچه میدهم. به حاجی خدا بیامرز میگفتم ده شب اول نذر تو، ده شب آخرم نذر من. هیئت راه افتاد. من هم سفرهام را برپا کردم. همه هم نذر میگیرند. جهاز هم درست میکنم و تا الان هم ۴ تا دختر نیازمند را عروس کردم و جهاز دادم. خدا برای همه درست کند.
هر کس به حد وسعش به هیئت کمک میکند. خود من هزینه هیئت را از مغازه اغذیه فروشی که دارم و کمکم جمع میشود، تأمین میکنم. خدا را شکر میکنم. به امید خدا تا زندهام مجلس امام حسین (ع) را میگیرم. با خدا باش پادشاهی کن. خدا آدم را درمانده و ذلیل نمیکند.»
* این گزارش دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۷ در شماره ۳۰۸ شهرآرامحله منطقه ۵ چاپ شده است.