کد خبر: ۵۰۴۶
۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۶

موزه "شه لافتی" خانه خاطرات پهلوانان ایران است

آنچه که بیش از هر چیز زندگی «پهلوان رستم» را خاص کرده، علاقه او به جمع آوری اشیای خاص است. «موزه آیین‌های پهلوانی شه لافتی» نتیجه این علاقه اوست که ۶۰ سال به طول انجامیده است.

«علی‌اکبر قاسمی» مشهور به پهلوان رستم جزو معدود «کهنه‌سواران» حال حاضر ایران است. بیش از نیم قرن مرشدی و نقالی، ورزشکاری، پرده‌خوانی، اَدهم‌خوانی، کارگردانی و علاوه بر این‌ها فرزند پهلوانی بلند آوازه بودن، امروز او را شایسته این لقب کرده است.

پهلوان رستم، فرزند «باباقدرت» را امروز نه فقط اهالی چهاربرج و مشهد که بسیاری از مردم دنیا می‌شناسند و از او دعوت می‌کنند تا نقل شاهنامه و پهلوانی‌هایش را با صدای زیبا و رسایش بخواند. علاوه بر نقالی، گرد‌آوری و ساخت «موزه آیین‌های پهلوانی شه لافتی»، علی‌اکبر قاسمی را به چهره‌ای خاص در کشورمان تبدیل کرده است.

 

۱۶ سال بزرگتر از شناسنامه!

سه‌جلد شناسنامه‌اش نشان می‌دهد متولد اول شهریور ۱۳۳۷ است اما خودش می‌گوید متولد ۱۳۲۱ است. کمتر بودن سن شناسنامه‌اش به یاغی شدن پدرش علیه رضاشاه برمی‌گردد و اینکه حدود ۱۶ سال به او اجازه گرفتن شناسنامه ندادند تا تکلیف پدرش روشن شود.

دلیل درگیری پدرش با رضاشاه هم انقلاب سفید و اصلاحات ارضی و از دست رفتن حدود دو سوم املاک باباقدرت است که نتیجه‌اش می‌شود ۱۲ سال زندان و ۴ سال تبعید پدرش به تربت حیدریه؛ و تازه بعد از آزادی پدر است که علی اکبر به فکر رفتن به مدرسه و گرفتن شناسنامه می‌افتد.  

 

موزه

کشتارگاه شغل مورد علاقه من بود

۶‌کلاس در مکتب درس خواند، اما بزرگتر بودن نسبت به سایر بچه‌ها و شیطنت‌های گاه و بیگاه، پایش را با طعم فلک آشنا کرد و باعث شد از درس و مکتب پا به فرار بگذارد.

بعد از ترک تحصیل، شغل‌های مختلفی را تجربه کرد. دامداری و بعد از آن کشاورزی، از جمله شغل‌هایی است که علی‌اکبر نوجوان تجربه می‌کند. دستی هم در بنایی و گچ‌کاری دارد. اما بعد از آن به همراه پدر در کشتارگاه مشغول به کار می‌شود و این همان کار مورد اوست.چرا که نیاز به زور بازو دارد و علی‌اکبر جوان در این کار به خوبی می‌تواند خودش را اثبات کند.

می‌گوید: «روزی با موتور به سمت کشتارگاه می‌آمدم. گاوی وحشی شده بود و هیچ کس نمی‌توانست او را رام کند. من از پشت موتور پایین پریدم و یک مشت زدم به پیشانی گاو، همانجا زمین خورد و توانستیم او را بگیریم.»

 

خاص‌ترین بخش زندگی پهلوان رستم

اما آنچه که بیش از هر چیز زندگی «پهلوان رستم» را خاص کرده، علاقه او به جمع آوری اشیای خاص است. «موزه آیین‌های پهلوانی شه لافتی» نتیجه این علاقه اوست که ۶۰ سال به طول انجامیده است. جمع‌آوری این همه شیء قیمتی و قدیمی، علاوه بر سرمایه، هوش وانرژی و عزم و اراده فراوانی را می‌طلبد که بی‌شک این‌ها همه در وجود پهلوان رستم جمع است.

 

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج

 

بابا‌قدرت، بابایی که قدرت همه ماست

پسر پهلوان «قدرت‌الله قاسمی» معروف به «باباقدرت» بودن یکی از امتیاز‌های زندگی پهلوان رستم است. او در یاد از پدر خود می‌گوید: «پدر و پدربزرگم هر دو علاوه بر پهلوانی، عیّار و دستگیر هم بودند. عیّار به پهلوانان صاحب‌منشی می‌گفتند که سلسله مراتب را گذرانده بودند.

عیّار‌ها با هوش و درایتی که داشتند از حریم دین و اسلام محافظت می‌کردند. به عنوان مثال در زمان‌های قدیم وقتی فردی می‌خواست به سفر برود، از آنجا که معمولاً سفر‌ها چند ماهی به طول می‌انجامید و به علاوه خطرات زیادی هم در کمین مسافران بود، زن و فرزند خود را دست عیّار‌ها می‌سپرد تا اگر گرسنه ماندند یا فردی به آن‌ها ظلم کرد، از آن‌ها محافظت کنند.

دستگیر هم به فردی می‌گفتند که به دیگران کمک می‌کند. پدر و پدربزرگم همیشه به زیردستان به ویژه هنگام عروسی کمک می‌کردند. قهوه‌خانه پدرم همیشه پاتوق پهلوانان و پاسگاه و دادگاه محله بود.»

پهلوان رستم با اشاره به ماجرای تقسیم ارضی و تبعید پدرش می‌گوید: «پدرم ارباب و تاجر پوست بود و دباغ‌خانه و ملک و املاک فراوانی داشت. اما زمان تقسیم ارضی رژیم شاه ملک و املاکش را گرفت و او را به زندان انداخت. اما پدرم آن‌قدر جَنَم داشت که دوباره از صفر شروع کند. او در کدکن با مادرم آشنا شد و با هم زندگی را ساختند.»

 

از خانه توکلی‌ها تا چناران و چهاربرج

زمانی که علی‌اکبر به دنیا می‌آید، باباقدرت ساکن خانه توکلی‌ها در خیابان عسکریه است. پهلوان رستم می‌گوید: «خانه ما حالا تبدیل به موزه شده است.» او با اشاره به ماجرای آمدن سیل و از بین رفتن اسنادشان می‌گوید: «بعد از آمدن سیل و از بین رفتن بسیاری از اسنادمان، پدرم هرآنچه ملک و املاک در شهر برایش مانده بود،  فروخت و چند زمین در چناران خرید.

به همین خاطر من در نوجوانی روی زمین‌های پدرم کشاورزی می‌کردم. بعد از مدتی که کارمند کشتارگاه شده بودم چهاربرج را به این دلیل که بین مشهد و چناران قرار داشت و می‌توانستم به هر دو کارم برسم، انتخاب کردم و از آن به بعد ساکن آنجا شدم.»

 

تعداد بازدید : 47


سوال و جواب با پهلوان رستم

- از کی متوجه شدید می‌توانید نقال شوید؟

من بیش از ۵۰‌سال است که با ضرب زورخانه و نقالی و پرده‌خوانی بزرگ شدم. در قهوه‌خانه پدرم می‌نشستم و نقل‌های نقالان را به خاطر می‌سپردم. بیشتر فنون نقالی را از مرحوم «صادق علی‌شاه» یاد گرفتم. آن زمان کودک بودم و درست نمی‌توانستم مانند مرحوم علی‌شاه نقالی کنم، اما تمام حرکاتش را یاد گرفته بودم. چرخش چوب، کف زدن و ژست گرفتن را با علاقه برای پدرم اجرا می‌کردم.  

 

- شما همه شاهنامه را حفظ هستید؟

حفظ نیستم، اما کاملاً به شاهنامه تسلط دارم و هر زمان بخواهم بخشی را اجرا کنم، به مجرد یک مرور کوتاه، نقلش می‌کنم.

 

- تا به حال شده بخشی از داستانی را فراموش کنید؟

بله؛ پیش می‌آید. گاهی انسان مغزش هنگ می‌کند، اما نقال حرفه‌ای، نقالی است که بتواند پوشش دهد.

 

- مخاطبان متوجه نشده‌اند؟
چرا؛ ممکن است باسوادتر‌ها فهمیده و حتی لبخندی هم زده باشند، اما معمولاً کسی به روی خودش نمی‌آورد و به حساب تُپُق می‌گذارد.

 

- آیا نقال‌ها هم به داستان‌ها بزرگنمایی و اغراق می‌افزایند؟

بله؛ یک نقال باید به داستان شاخ و برگ و آب و لعاب بدهد. از قدیم گفته‌اند «جوون به لباس، خونه به پلاس» یعنی اگر یک جوان لباس کهنه و اوراق بپوشد، مانند پیر می‌شود و اگر یک خانه اسباب و وسیله مناسب نداشته باشد، به چشم نمی‌آید.

 

- در حال حاضر چند نقال خوب در کشور داریم؟
راستش را بخواهید نقال خوب اصلاً نداریم. خوبش مرشد ترابی بود که او هم مُرد. ضرب‌گیر و مرشد داریم و برخی هم خوب نقل می‌کنند، اما هیچ‌کدام نقال نیستند. نقال ماهر که بین‌المللی می‌شود کسی است که اَدهم‌خوانی را بداند، از آن گذشته خودش هم پهلوان باشد و پهلوان پرورش دهد، نوچه (شاگرد) داشته باشد. این خصوصیات را در حال حاضر تنها پهلوان رستم دارد.  

 

- شما شاگرد دارید؟
به چند نفری آموزش مرشدی داده‌ام. پسرم هم یکی از شاگردانم است که به او ضرب گرفتن و پهلوانی را آموختم. اما به‌طور‌کل باید فرد علاقه‌مند باشد و بخواهد تا به او آموزش دهم. متأسفانه تا‌کنون فردی را چنان علاقه‌مند نیافته ام که وقت و انرژی‌ام را برای آموزش به او بگذارم.  

 

- فکر نمی‌کنید یکی از دلایل اینکه علاقه‌مند  به نقالی کم شده، کم شدن قهوه‌خانه‌ها و مکان‌های اجرا و بالطبع درآمد این کار باشد؟

البته این امر هم می‌تواند تأثیرگذار باشد، ولی اگر کسی بخواهد هنوز هم زورخانه، قهوه‌خانه و حتی رستوران سنتی به آن اندازه  وجود دارد که بتوان از این راه درآمد کسب کرد. ولی به عقیده بنده این‌ها بهانه است و تهاجم فرهنگی کار خودش را کرده. جوانان ما امروز بیشتر از آنکه سمت ورزش بروند با قلیان میوه‌ای عجین شده‌اند. پهلوانان امروز هم که بیشتر با هورمون خودشان را می‌سازند.

 

- موزه و زورخانه شما چقدر مراجعه‌کننده دارد؟
در حال حاضر زورخانه اینجا به گرمی دایر است و شب‌های فرد پذیرای پهلوانان سراسر کشور است. به علاوه افراد زیادی هم از سایر کشور‌ها برای بازدید این اشیای قدیمی می‌آیند. مثلاً همین دیشب یک گروه ۲۰‌نفره از یونان آمده بودند.

 

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج

 

موزه‌ای که تاریخ مستند شهرمان است

تاکنون بار‌ها مسیر بولوار شاهنامه را پیموده‌ام، اما نه‌تن‌ها تابلوی «موزه آیین‌های پهلوانی شه لافتی طابران توس» را ندیده، بلکه نامش را هم نشنیده بودم. با این اوصاف وقتی که با پهلوان رستم صحبت کردم و قرار مصاحبه گذاشتم، فکرش را هم نمی‌کردم که با چنین مکانی روبه‌رو شوم.

اینجا نه‌تن‌ها یک زورخانه و یک موزه، بلکه تاریخ مستند شهر و کشورمان است. ماجرای پهلوان‌پنبه که دست راستش قدرت بلند کردن یک شتر را داشت، ماجرای فرد مستی که منبر یک روضه‌خوان شد و با شنیدن روضه او توبه کرد، ماجرای شتری که از کشتارگاه به حرم حضرت رضا (ع) پناه برد و بسیاری دیگر از این‌ها، برای ما که تنها نقلش را شنیده‌ایم، فقط ماجرا و افسانه است، اما برای این موزه، سندی از تاریخ شهر و پهلوانی‌ها و مردانگی‌های مردمانش است. تمام این‌ها را پهلوان‌رستم صاحب این مجموعه، با تکیه بر اسناد موجود نقل می‌کند.

 

کارم این شد که در قهوه‌خانه بنشینم و گوش کنم

«علی‌اکبر قاسمی» مشهور به «پهلوان‌رستم» راز جمع‌آوری این مجموعه غنی را، دقت در گوش سپردن به صحبت‌ها عنوان می‌کند و می‌گوید: «قهوه‌خانه‌های قدیم تنها قهوه‌خانه نبود، بلکه هم‌زمان دادگاه و پاسگاه هم بود. هر‌کسی با دیگری دعوا و نزاع داشت، به قهوه‌خانه می‌آمد. هر‌کس را می‌خواستند تنبیه و تشویق کنند، به قهوه‌خانه می‌آوردند.

پهلوانان و عیاران حاضر در قهوه‌خانه وساطت می‌کردند، سبیل و ریش گرو می‌گذاشتند، خط دماغ می‌کشیدند و به دعوا‌ها خاتمه می‌دادند. علاوه بر این‌ها قهوه‌خانه‌ها بنگاه معاملات هم محسوب می‌شد. هر‌کس جنسی برای فروش داشت، به آنجا می‌آمد. من که نوجوانی بیش نبودم، تنها در گوشه‌ای می‌نشستم و با دقت به صحبت‌ها گوش می‌سپردم؛ مثلا حاضران از فردی صحبت می‌کردند که تسبیحی از عاج فیل از پدرانش به ارث برده، اما قدرش را نمی‌داند.

یا می‌گفتند به فلانی کلاهی از اجدادش رسیده که قدمت زیادی دارد و  ۱۱۰‌اشرفی رویش دوخته شده و قصد کرده بفروشد. وقتی اولین‌بار این‌ها را شنیدم، آتشی در درونم شعله‌ور شد و جرقه‌ای در مغزم شکل گرفت. بعد از آن کارم این شد که در قهوه‌خانه بنشینم و گوش کنم، سپس سوژه‌ها را شناسایی کرده و راه بیفتم و آن‌ها را جمع کنم.»

 

موزه


به اندازه مو‌های سرم پول خرج کردم 

البته این همه جنس قیمتی و قدمتی تنها با گوش سپردن جمع نشده است. پول، فن بیان و حتی گاهی التماس و ناز کشیدن، از جمله راه‌هایی بوده که پهلوان‌رستم در جمع‌آوری این مجموعه بزرگ، از آن‌ها کمک گرفته است. وی در این زمینه می‌گوید: «به اندازه مو‌های سرم پول خرج کردم تا این اشیا یک‌جا جمع شد؛ البته همه هم با پول راضی نمی‌شدند.

برخی ناز می‌آوردند و می‌گفتند این مال پدرانمان است و نمی‌توانیم بفروشیم. حتی برخی‌ها هم که در قهوه‌خانه شنیده بودم چندان قدر ارثشان را نمی‌دانند، وقتی می‌دیدند کسی برای خرید آمده است، ناز می‌کردند و نمی‌فروختند. خلاصه با هرشیوه‌ای شده، راضی‌شان می‌کردم. از این موزه برایشان می‌گفتم. از اینکه قرار است تاریخ شهر مشهد یک‌جا جمع شود.

می‌گفتم شما که درنهایت می‌خواهید این را بفروشید، پس چه بهتر که جایی برود که بعد‌ها بتوانید به فرزندانتان آدرس دهید و بگویید در موزه آیین‌های پهلوانی طابران توس، تسبیح پدر من هم هست یا کلاه اجداد ما هم قرار دارد. خلاصه اینکه هر‌کس را به یک شکل راضی می‌کردم.»

 

بسی رنج بردم در این سالِ چهل‌وپنج!

۴۵‌سال عمر مفید یک انسان، مدت زمانی است که علی‌اکبر قاسمی برای جمع‌آوری این اشیا زمان گذاشته است. او با موتور «ایژ» خود سراسر ایران و ۱۷ کشور دنیا را گشته تا این موزه را به شکل امروزش بسازد. موزه «آیین‌های پهلوانی شه‌لافتی» حدود هفت‌سال پیش در محله چهاربرج واقع در شاهنامه ۶۴ افتتاح شد و هم‌اکنون با پرداخت ورودی ناچیز، بازدیدش برای عموم آزاد است.

 

تعداد بازدید : 21


از در و دیوار خاطره می‌بارد

موزه آیین‌های پهلوانی از قسمت‌های مختلفی، چون زورخانه، عیارخانه، جلوس‌خانه، خانه مادربزرگ و... تشکیل شده است که هر قسمت آن متناسب با نام خود تزیینات متفاوتی دارد.

زورخانه که بزرگ‌ترین و تاریخی‌ترین بخش این موزه را تشکیل می‌دهد، دکوراسیون منحصربه‌فردی دارد. در هر قسمت از این زورخانه، وسایل و ادوات کار به همراه عکس و نشانی از پهلوانان اصناف مختلف یافت می‌شود. پهلوانان آهنگر، باغبان، نجار، هیزم‌کش و هیزم‌شکن، بنا و کاگل‌مال و زنبیل‌کش، پهلوانان سوارکار، هنرمند و بسیاری دیگر از اقشار مختلف در جای‌جای این زورخانه با قاب و خاطره‌ای زنده‌اند.

هرکدام از این قاب‌ها و وسایل کوچک، دنیایی از خاطره در ذهن پهلوان‌رستم دارند که هنگام عبور از کنارشان، تنها چند قطره از آن‌ها را برای ما ترسیم می‌کند.
دوست دارم داستان تک‌تک این وسایل را ثبت کنم، اما آن‌قدر زیادند که می‌ترسم ثبت آن‌ها هم ۴۵‌سال به طول بینجامد، بنابراین از زورخانه خارج شده و وارد حیاط خلوتی می‌شویم که دیزی‌های سنگی در آن خودنمایی می‌کند.

بساط دیزی‌خوری، آن هم دیزی‌هایی که روی کُنده طبخ شده‌اند، در اینجا پهن است. همه‌چیز شکل کاملا سنتی خود را حفظ کرده است. خبری از میز و صندلی نیست و میهمانان روی زمین سفره پهن می‌کنند و در کنار موزه خاطرات، دیزی می‌خورند.
بعد از این قسمت وارد دالان دیگری می‌شویم که به سه‌نام شهرت دارد. فتوت‌خانه، عیارخانه و لمکده نام‌های مختلف این دالان است. این بخش یادآور مکانی است که در گذشته مراسم آیینی اعم از «اَدهم‌خوانی»، «مولودی‌خوانی» و «گلریزان» در آن برگزار می‌شده است.

جایگاه نشستن هر فردی در این عیارخانه‌ها مشخص بوده است. یک هشتی متعلق به پهلوانان است و هشتی دیگر که معروف به شاه‌نشین بوده، متعلق به سادات رضوی و علوی است که در میان مردم جایگاه ویژه‌ای داشته‌اند. به همین ترتیب سایر هشتی‌ها هم متعلق به سایر اقشار بوده است. اینجا هم‌اکنون کم از زورخانه نمی‌آورد و دورتادورش با وسایل قدیمی چیده شده است.

راهرویی که در آن بیشتر وسایل نقلیه قدیم همچون شتر تاکسی‌درمی شده، گاری‌دستی، دوچرخه‌های قدیمی، کالسکه‌ای که ۱۰۰‌سال قدمت دارد، تراکتوری که عکس آن را روی ۲۰ تومانی‌های قدیم دیده‌ایم و حتی موتور ایژ خود پهلوان، قرار دارد، ما را از تاریخ عبورومرور رد می‌کند و می‌رساند به خانه مادربزرگ.

اتاقک خانه مادربزرگ با یک کرسی و تلویزیون کوچک، بخش دیگر این موزه را به خود اختصاص می‌دهد که گرمای آن هم‌اکنون نیز  لمس‌شدنی است. بخش پایانی موزه مربوط می‌شود به جلوس‌خانه یا همان مهمان‌خانه خودمان. مبل‌های قدیمی و اتاقی که از سایر قسمت‌ها مرتب‌تر است، از جمله ویژگی‌های این بخش است.

 

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج

 

پهلوان‌پنبه افسانه نیست

همان‌طور که می‌بینید، در این عکس پهلوان‌پنبه با سندش موجود است. او که پسر پهلوان یزدی بزرگ بود، به خاطر شغلش که پنبه‌زنی بوده، به این نام شهرت یافته است. پهلوان‌پنبه به قدری بزرگ و تنومند بوده که هنگام ورود به زورخانه‌ها نمی‌توانسته خم شود و به همین خاطر سردر زورخانه را خراب می‌کرده است. دست راست این پهلوان، قدرت بلند کردن یک شتر را داشته است.

موتور دکتر شیخ که بخشی از موزه پهلوانی است

 

موتور دکتر شیخ اینجا است

دکترشیخ، پهلوان باستانی‌کار نبوده، اما مرام‌ومنش پهلوانی داشته است و به همین خاطر در این موزه جا دارد. او برای اینکه بیمارانی که پول مداوا نداشته‌اند خجالت نکشند، کاسه‌ای را دور از چشم خود قرار می‌داده و بیماران بی‌پول هم به جای سکه، سرشیشه نوشابه در کاسه می‌انداختند. پهلوان‌رستم به محض اینکه خبر تعویض موتوردکترشیخ را می‌شنود، نزد اوراقچی‌ها می‌رود و موتور وی  را  می‌خرد.

 

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج

  
مهمانداری‌های قدیم

«دوست‌گیر» نام این وسیله عجیب است. در زمان‌های گذشته پهلوانان برای نگاه داشتن مهمانانی که خاطرشان عزیز بوده، از این وسیله مدد می‌جستند. از پهلوان اصرار و از میهمان انکار! سرانجام پهلوان به بهانه‌ای، انگشت سبابه میهمان را با دوست‌گیر می‌گیرد. وقتی سر دیگر دوست‌گیر را می‌کشند، دیگر به هیچ عنوان انگشت از آن بیرون نمی‌آید، مگر اینکه میهمان رضایت به ماندن دهد.

 

شلواری برای سرما و گرم

«شلوار بَرَک» یکی دیگر از شگفتی‌های این موزه و ساخته‌های ایرانیان است. این شلوار که از جنس کُرک بز درست شده است، در سرما، گرما تولید می‌کند و در گرما، سرما. بارش برف و باران در زمستان و در نتیجه خیس‌شدن شلوار باعث می‌شده گرما تولید کند.

 

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج

 

محاسن پهلوانی

این لنگ‌ها درجات پهلوانان را مشخص می‌کرده و این شانه‌ها اندازه محاسن آن‌ها را. زمانی که پهلوانان می‌خواستند وارد گود شوند، محاسن آن‌ها توسط این شانه آزمایش می‌شد. اگر شانه در محاسن پهلوان گیر می‌کرد، نشان‌دهنده این بود که پهلوان به احکام و اصول و فروع دین آگاه است و آن‌ها را رعایت می‌کند.

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج


اولین‌های ایران 

در این موزه، بازار اولین‌ها گرم است. اولین رادیوی نفتی که وارد ایران شده، اولین رادیوی باتری‌خور، اولین رادیوی ماشین، اولین تلویزیون آهنی که در میدان شهدای مشهد بر سکو می‌گذاشتند، اولین اسکیت ساخت ایران، اولین نوشابه لیمونات که وارد ایران شد و خلاصه کلی اولین دیگر اینجا قرار گرفته است.

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج

 

قدیمی، ولی خوش‌نوا

این رادیو با این ظاهر قدیمی و آنتنی قدیمی‌تر از خودش، کماکان کار می‌کند و صدای ضربش در فضای عیارخانه می‌پیچد.

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج


مطرب دوست داشتنی

«جیکی‌جیکی ننه‌خانوم» نامی آشنا برای بسیاری از مشهدی‌های قدیم است. در این قسمت، تنبک جیکی‌جیکی روی دیوار زورخانه خودنمایی می‌کند. او که از شرف و حیثیتش برای خنداندن و شاد کردن مردم مایه می‌گذاشته و پول آن را برای کودکان یتیم خرج می‌کرده، ارزش قرار گرفتن بر دیوار زورخانه پهلوانان را دارد.

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج

 

سرورهمه پهلوانان

در قسمتی از این موزه، جایگاهی ویژه برای امام رضا (ع) که سرور تمام پهلوانان است، تعبیه شده. عکسی از ضریح حضرت در یک گوشه قرار دارد و عکسی از خود ایشان در گوشه‌ای دیگر. در وسط پوست، آهویی که ضامن آهو بودن حضرت را نشان می‌دهد، قرار گرفته است. بالای پوست آهو، نماد گلی که از گنبد ایشان سبز شده، قرار گرفته و پایین هم چند انگور که نشان از شهادت ایشان با انگور دارد.

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج

 
جایگاه نذرونیاز پهلوانان

دراین زورخانه جایگاه نذر و نیاز زورخانه است. پهلوانان روی این کنده، پنج‌شمع به اضافه یک‌شمع گرو می‌گذارند. مرادشان که حاصل شد، پنج‌شمع به علاوه آن شمع گرو را که معروف به شمع ا... است، روشن می‌کنند و ذکر ا... می‌گویند. بعد از ختم کلام‌ا...، سفره‌ای پهن می‌کنند و به سایر پهلوانان سور می‌دهند.  

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج


تشک کشتی از جنس خار

این خار‌های بزرگ و خشن روزی تشک کشتی پهلوانان بوده است. خار‌ها را کنار هم می‌چیدند و با پشت بیل، نرمشان می‌کردند. سپس رویشان خاک الک کرده و آب «پیشینگ» می‌کردند (می‌پاشیدند). بعد از آن رویشان پتویی پهن می‌کردند و کشتی می‌گرفتند. این خار‌ها به تشک کشتی، حالتی فنری می‌داد و باعث می‌شد دست و پای پهلوانان آسیب نبیند.

 

اولین لوستر ساخت ایرانیان

 این لوستر معروف به «لوستر بارانی»، اولین لوستر ساخته ایرانیان قدیم است. از کناره‌های لوستر آب به شکل باران می‌چکد و در قسمت پایانی آن، صدای رعدوبرق و باران، هوای بارانی را تداعی می‌کند.

علی اکبر قاسمی و موزه پهلوانی اش در محله چهاربرج


تراکتور روی اسکناس ۲۰ تومانی

شاید باورتان نشود، اما دیوار این موزه خراب شده و تراکتوری که عکسش را روی ۲۰ تومانی‌های قدیم دیده‌اید، وارد شده و سپس دوباره دیوار ساخته شده است. تراکتور اول سبز بوده و سپس به دلیل فرسوده شدن، پهلوان‌رستم آن را به رنگ قرمز درآورده است.

 

 

ارسال نظر