سینما همیشه جذابیت داشته و دارد و از آنجا که همه اقشار و سنین آن را دنبال میکنند و به آن علاقهمندند، شاید بشود گفت همگانیترین هنر است. هیچ خانهای نیست که در آن فیلم و سریال دنبال و دیده نشود. این «دیده شدن» باعث شده که بازیگران سینما و تلوزیون خیلی بیشتر از دیگر هنرمندان شناخته شوند، به شهرت و بعضی به محبوبیت برسند.
به همین نسبت «عشق سینما» هم بیش از دیگر هنرها دل برده و عاشق سینه چاک داشته و دارد. اما این هنر همیشه به روی عاشقانش لبخند نمیزند، وارد شدن به دنیای سینما کار آسانی نیست و ماندگار شدن در آن، مرد رَه میطلبد. سعید ولیزاده از هنرمندان عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون است.
او از بازیگری شروع کرده و مدتی است به کارگردانی روی آورده است. علاوه بر اینها تجربه کار در بخشهای دیگر، از جمله دوبلاژ را هم در کارنامه خود دارد. در این مصاحبه هم از زندگی هنریاش پرسیدیم و هم از تجربیاتی که در این سالها به دست آورده است؛ تجربیاتی که خواندنش میتواند کمک یا راهنمایی باشد برای کسانی که میخواهند وارد این عرصه شوند.
- از چند سالگی بازیگری را شروع کردید؟
من سال ۵۹ در شهر مشهد به دنیا آمدم و تئاتر را از سال ۶۸، یعنی وقتی دانشآموز ابتدایی بودم با استاد برومند شروع کردم. بعد از آن برای اثری سینمایی به کارگردانی آقای سعید سهیلی، به نام «آن دست ها» از من تست گرفتند و تایید شدم. مرحوم استاد کمال علوی و جمعی از قدیمیها و درجه یکهای هنر در آن کار شرکت داشتند، دو روزی رفتم و دیگر نرفتم...
- میان کار صحنه را ترک کردید؟
راستش سختم آمد و فرار کردم! این شد که بعدش تبدیل شدم به سیاهی لشکر. خلاصهاش اینکه در اولین مواجههام با سینما فرار کردم. برایم در آن سالها، سینما، بازی بود و وقتی دیدم سینما جدیتر از این حرفهاست، جا خالی دادم و رفتم. یادم میآید که جواد علیزاده (دستیار کارگردان) با پدرم تماس گرفت و من دوباره برگشتم. پدرم به من گفتند به قولی که دادی احترام بگذار. جالب اینکه این فیلم را همین چند وقت قبل برای اولین بار دیدم. حدودا ۲۰ فریم از من در تدوین نهایی استفاده شده بود.
- در ادامه چه کردید؟
در دوران دبیرستان در کاری به کارگردانی استاد سعید تشکری بازی کردم. همچنان تئاتر برایم ادامه داشت. تا دوران خدمت سربازی. در دوران سربازیام هم برای همخدمتیها بازی میکردم. در سال ۷۲ در یک اثر سینمایی دیگر بازی کردم که البته کار نهایی نشد.
در جُنگ جوان مراکز استانها هم بازی کردم. جمال جاودانی و اشکان ضیایی و آقای کامل (از هنرمندان بزرگتر) با من در آن جُنگ همبازی بودند. بعد از این مرحله گذرم به دانشگاه افتاد و همزمان در کار تصویر و تئاتر بودم و جوایزی هم از جمله جشنواره فجر منطقهای گرفتم. این بود که اعتماد به نفسم بالا رفت.
- با این اعتماد به نفس بالا ماجرا به کجا رسید؟
هیچی! با این اعتماد به نفس کاذبی که به من دست داده بود رفتم به تهران. با خودم گفتم من هرجا که بازی میکنم جایزه میگیرم پس چرا نروم به پایتخت فیلمسازی ایران؟ در دومین یا سومین روزی که در تهران بودم و سر میزدم به دفترهای فیلمسازی که مشغول پیش تولید بودند، صادق هاتفی (کارگردان سینما و تئاتر که الان در آمریکا مقیم است) من را دید و با من قرارداد بست و نقشی اصلی به من داد.
در سریالی به نام «قدرت» که نگاهی افسانهوار به تاریخ ایران را روایت میکرد و ضبط آن هشت ماه به طول انجامید، بازی کردم. در همین سریال، به عنوان مشاور گویشِ خراسانی هم کار کردم و از همین جا بود که وارد فضای دوبله و صداگذاری شدم.
- دوبله را در کجا انجام میدادید و با چه استادانی همراه بودید؟
حدود پنج ماه در واحد دوبلاژ جام جم کار کردم. استادان بزرگی مثل آقایان مقامی و عرفانی را درک کردم. پیش استاد طهماسب هم شاگردی کردم.
- شما از بازیگران به اصطلاح چشم رنگی هستید، میگویند افرادی که این ویژگی را دارند راه کار برایشان باز است. درست است؟ این ویژگی چقدر باعث موفقیت شما شد؟
این چشم و مو باید به قصه بخورد وگرنه کسی در سینما به خاطر رنگ چشم و مویش به کار دعوت نمیشود. اتفاقا این مساله شبیه ترمز برای من بود. اگر چهرهام شبیه بقیه بود، مطمئنا پیشنهادهای بیشتری دریافت میکردم. بعد از ماجرای همکاری در دوبله و آن سریال هشت ماهه، پیشنهاد خوبی دریافت نکردم. برای همین فصل دیگری در سینما برای من شروع شد.
- فصل خزان؟
نه مقصودم آشنایی و همکاری با دیگر بخشهای سینما جدا از بازیگری و دوبلاژ است که پیش از این تجربه کرده بودم؛ دستیاری صحنه، اجرای دکور و. با مقداری ارفاق میشود گفت که همهی مشاغل سینما را کم و بیش تجربه کردم.
- برگردیم به کارهای شاخصتان در سینما.
واقعا نمیدانم کدام کار سینمایی یا تئاتری که بازی کردم را باید شاخص بدانم. «کبوتر با کبوتر» به کارگردانی دکتر خزایی در سال ۸۹ را بیشتر دوست دارم. «شهری که هرگز نمیخوابد» را هم که آقای آخوندپور در سال ۹۰ کارگردانی کرده بود را میتوانم نام ببرم. «حیرانی» با علی عظیمزاده و «شرفناز» به کارگردانی حسن نجفی هم بود. ولی هنوز هیچکدام از این کارها اکران نشدهاند.
- اکران نشدند؟ چرا بیشترین و بهترین کارهایی که نام میبرید اکران نشده است؟
بدشانسی!
- از بهترین تئاترهای که کار کردید؟
خیلی وقت است که از تئاتر دور شدم. راستش همین تازگیها بود که دلم برای تئاتر تنگ شده بود و از کیوان صباغ (کارگردان) خواستم نقشی کوچک در تئاتر اخیرش (صد سال تنهایی) به من بدهد که یک جلسه تمرین بیایم و دو جلسه مرخصی باشم. ایشان هم به من نقشی مختصر داد که البته مجبور بودم به واسطه دیالوگها در همه جلسات تمرین حضور داشته باشم.
- معتقدید کسی که میخواهد وارد سینما شود باید از تئاتر شروع کند؟
نه، ربطی به هم ندارد. مثل رانندگی موتور و دوچرخه (بدون اینکه بخواهم بگویم در این مثالم، سینما موتور است یا دوچرخه) که البته اصول واحدی هم دارد و هر دو هم رانندگی است، ولی در واقع رانندگی موتور و دوچرخه جدا از هم است و هرکدام مسائل خودش را دارد.
- کسی که در رشتههای حاشیهای سینما کار میکند و میخواهد به بازیگری برسد احتمالا کار سادهای را در پیش نخواهد داشت، شما این سیر را چگونه گذراندید؟
کار به این شکل است که وقتی در سینما کاری را انجام میدهی، مارکی به آدم چسبیده میشود. برگشتن دوباره به بازیگری بسیار سخت است. علیرغم اینکه بعضی فکر میکنند که به واسطه کارهای مختلف در سینما، دوستان بیشتری پیدا میکنیم، اما واقعیت این است که همچین خبرهایی در سینما نیست.
اگر آدم را به عنوان دستیار صحنه یا دستیار کارگردان بشناسند، خیلی سخت خواهد بود که دوباره به کار بازیگری برگردد. من برای اینکه بتوانم دوباره به بازیگری برگردم به سیم آخر زدم! گفتم که دیگر هیچ کاری در سینما جز بازیگری قبول نمیکنم و واقعا هم کار دیگری را انجام ندادم. از زمانی که این تصمیم را گرفتم به مشهد برگشتم و جالب اینکه بازیگری بیشتر به دنبال من آمد تا من به دنبال بازیگری.
- الان در سینما چه میکنید؟
دو فیلمنامه بلند در درست نگارش دارم. چند کار سینمایی هم کارگردانی کردهام که میتوانم به عنوان نمونه به «سهسال و سه ماه و دو روز» با همکاری داوود رحمانی اشاره کنم که جوایز متعددی را به دست آورده است. این فیلم روایتی ذهنی از ۲۴ ساعتِ آخر عمر یک اعدامی است.
- پس هم مینویسید و هم بازی میکنید و هم بنا بر آنچه شنیدم به کارگردانی مشغولید؟
راستش فعلا بازی نمیکنم و در حال فیلمسازی هستم. وقتی فیلم میسازم حس میکنم که کارگردانی جاهطلبیهای درونی مرا بیشتر ارضا میکند.
- چه تجربههای ویژهای در تئاتر داشتید که دوست دارید با تئاتر اولیها در میان بگذارید؟
اول از همه اینکه از حاشیه دوری کنند. اینکه فلانی الان چه میکند و بهمانی به آن دیگری چه گفت و چه کرد، حرفهای خالهزنکی است و جلوی پیشرفت فرد را میگیرد. باید بازیگر به شفافی بداند که در چه فضایی زیست میکند و اقتضائات کارش را درک کند.
برای خود من سالها طول کشید که باور کنم بازیگرم. راستش از لفظ بازیگری شرم داشتم. مدتها طول کشید که خودم را هنرمند بدانم. الان هم گاهی شک میکنم. اما وقتی میبینم در شبکههای مجازی خیلی راحت، افرادی خود را نویسنده، عکاس، کارگردان و... مینامند، تعجب میکنم. چرا که عقبهی هر یک از این عناوین را بزرگان متعددی شامل میشدند. اینکه آدم بخواهد خودش را هم عنوان آنها بداند سخت است.
- مواردی که فرمودید کلی و البته درست بود. سوال دقیقم درباره نکات شما برای کسانی است که اختصاصا میخواهند وارد تئاتر شوند.
هنرمند باید در همان اول کار شعور و بصیرتی داشته باشد که به واسطه آن بفهمد که با چه کسی دارد همکاری میکند. خیلی از تئاترهایی که کار میشود نه به سواد هنری بازیگر اضافه میکند و نه به تجربه او و نه پلی میتواند بشود که بازیگر را به مرحله بالاتری برساند.
کسی که در صفر ماجرای تئاتر است بهتر است برود و از تجربه بزرگترها استفاده کند. حتی اگر شده برود و پشت صحنه برای بزرگترها سینی چای دور بدهد. چای دادن سرِ کار کسی که خروجی کارهایش ممتاز است ارجح است به اینکه در کاری بی نام و نشان حتی رُل اول داشته باشیم.
- چه تجربههایی برای تازه واردهای سینما دارید؟
باید نگاه دزدی داشته باشند! با احترام به همه کسانی که در مشهد تدریس سینما دارند باید عرض کنم که در مشهد سینما به مقداری که لازم است به صورت تخصصی آموزش داده نمیشود. چراکه خود مدرس آنچنان آغشته به سینما نشده است. مگر در مشهد سالانه چند فیلم ساخته میشود؟ گاهی هیچ.
مشهد از منظر سینمایی برخلاف تئاتر خیلی ضعیف است. تجربه شخصی من میگوید سینما علمِ عمل است. رفتن به کلاس کسی که صرفا یک سری موارد را طوطیوار حفظ کرده و منتقل میکند فایدهای ندارد. چرا که کلی نکات به فرد تحمیل میشود که در عمل هیچ کدام سر صحنه به کار نمیآید.
برای همین در مورد سوال شما عرض میکنم که تا میتوانند بروند پشت صحنه، و روند اجرایی کار را با دقت ببینند. من به عواملی که پشت صحنه فیلمهایم همکاری میکنند میگویم سرصحنه من نیا که صرفا همان کاری که وظیفهات هست را انجام بدهی و بروی، بیا و ببین همهی عوامل گروه چه میکنند. میگویم ببین که چگونه پازلِ عوامل مختلف کنار هم چیده میشود تا سرآخر به خروجی برسیم. مقصودم از «نگاهِ دزد» همین است که توضیح دادم.
- شما در این مصاحبه از اصطلاح «نگاه دزد» استفاده کردید و در مصاحبهای دیگر بازیگری را به کشتی گرفتن تشبیه کرده بودید. آیا سینما این قدر خشن است؟
بله. شاید دلیلش این باشد که خودم به صورت خودکفا در سینما بودم. به شیوه گریمکردن تا بستن سیستم نور و صدا دقت کردم. الان که فیلم میسازم اختیارات هر کسی را در صحنه میدانم. این رفتار اعتماد به نفس من را بالا میبرد و قابلیتهای هر بخش را بیشتر نشانم میدهد.
این شیوه حتی برای کسی که صرفا دوست دارد بازیگر بشود و بازیگر بماند هم مفید است. کسی که جزییات مسائل را میداند قطعا بهتر میداند که چگونه جلوی لنز از خودش تصویر بدهد.
- سطح سینمای امروز مشهد و ایران چه اندازه است؟
در بخش سینمای انیمشین و یا مستند که اطلاع چندانی ندارم، اما درباره سینمای داستانمحور باید بگویم که وضع ساخت آثار سینمایی در مشهد (و نه ایران) با کمال شرمندگی افتضاح است! در دورههایی البته بهتر بوده است، اما متاسفانه الان در رکود هستیم. شاید یکی از دلایلی که من به ساخت سینمایی روی آوردم و از بازیگری دور شدم همین رکود بوده است. مگر چند فیلم در مشهد ساخته میشود که دست من را هم بگیرند
و ببرند سر صحنه؟!
- و نکته آخر؟
آخر سر باید غرغر کنیم که فایدهای هم ندارد. آدم به امید زنده است.