کد خبر: ۲۳۸۳
۳۰ دی ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

مهدی صباغی؛ همشهری ِهنرمند

مهدی صباغی با نام مستعار «فیروز» متولد‌1330 در مشهد، خاطرات بسیاری در تلویزیون، رادیو، تئاتر و سینما برایمان رقم زده است. یکی از افتخارات صباغی، این است که در چهارمین جشنواره تئاتر فجر برای بازی در نمایش «پیشنهاد» به کارگردانی جواد اردکانی، مقام نخست بازیگری را به دست آورد. در رادیو نیز او علاوه‌بر تلاش‌هایی که برای احیا و معرفی لهجه مشهدی کرد، توانمندی این را داشت که با 9‌لهجه گوناگون صحبت کند. همین موضوع، صباغی را از بسیاری از هم‌دوره‌ای‌ها و همکارانش متمایز می‌کرد. این هنرمند مشهدی 12 خرداد سال 1401 در 71 سالگی، بر اثر عوارض سکته مغزی درگذشت.

مهدی صباغی با نام مستعار «فیروز» متولد‌1330 در مشهد، خاطرات بسیاری در تلویزیون، رادیو، تئاتر و سینما برایمان رقم زده است. یکی از افتخارات صباغی، این است که در چهارمین جشنواره تئاتر فجر برای بازی در نمایش «پیشنهاد» به کارگردانی جواد اردکانی، مقام نخست بازیگری را به دست آورد.

در رادیو نیز او علاوه‌بر تلاش‌هایی که برای احیا و معرفی لهجه مشهدی کرد، توانمندی این را داشت که با 9‌لهجه گوناگون صحبت کند. همین موضوع، صباغی را از بسیاری از هم‌دوره‌ای‌ها و همکارانش متمایز می‌کرد.

بازیگری‌اش در «پلیس جوان» با نقش سرهنگ علی‌آبادی و «کافه‌ستاره» با نقش احمد را هر آدم فیلم‌بینی به خاطر دارد. «گل یخ» و «آسمان هشتم» نیز از‌جمله آثار سینمایی است که صباغی در آن‌ها توانمندی‌اش را روی پرده سینما به رخ کشید.

 این هنرمند مشهدی 12 خرداد سال 1401 در 71 سالگی، بر اثر عوارض سکته مغزی درگذشت. محمدعلی لطفی‌مقدم، جواد اردکانی، محمد الهی، علیرضا سوزنچی، رضا حسینی، مهدی یمینی، سید‌جواد اشکذری و محمد برومند، درباره جایگاه هنری صباغی سخن گفته‌اند.

خانات- مهدی صباعی و علی آزادنیا

 

هنرمند تنها نمی ماند

مهدی صباغی از آن هنرمندان تمام عیاری است که از 15 سالگی بازی در تئاتر را در مشهد آغاز کرد، در رادیو درخشید و با بازیگری در تلویزیون و سینما بین مردم شناخته شد و البته به این ها بسنده نکرد و بیش از 15 سال در کانون آموزش هنر صبا که خودش بنایش را گذاشته بود به تدریس و تربیت هنرمندان جوان کمر همت بست. به قول خودش: «من فقط بنایی نکردم عمو جان».

صباغی در روزهای پایانی زندگی پیش خواهرش طاهره خانم در خانه ای سبز در خیابان قاضی طباطبایی مشهد زندگی می کرد. خانه ای که اصالتش را حفظ کرده و آدم را می برد به آن زمان که هنوز خانه های قدیمی قربانی بلندمرتبه سازی نشده بودند.

در آخرین دیداری که با او داشتیم روی صندلی که در یک طرفش کاج مطبق و طرف دیگرش گل یوکا تصویر او را دیدنی تر می کرد نشسته بود. بالای سرش عکس مردی جوان در یک قاب چوبی کهنه بوی فقدان می داد. خیره به عکس بودم که طاهره خانم گفت: عکس شوهرم است، اوایل جنگ شهید شد، وقتی 24 ساله بودم. پس از دقیقه ای سکوت، صدای استکان های چای و تعارف میزبان، خیالم را که با تصویر بازیگری صباغی در کودکی هایم گره خورده بود به 25 دی 1400 برگرداند.

مقابل مهدی صباغی که مهربانی نخستین ویژگی نمایان اوست نشستم، سؤالات بسیاری توی سرم می چرخید که می دانستم پاسخش از حوصله او خارج است. با هم افتخاراتش را مرور کردیم، درخشش در نخستین ادوار جشنواره تئاتر فجر به خاطر نمایش های «خانات»، «بعضی ها اینجورین» و «پیشنهاد». 

گفت: در نمایش «پیشنهاد» به جای 20 نفر صحبت کردم، مرحوم عزت الله انتظامی داور جشنواره بود، بعد از اینکه تندیس بهترین بازیگر مرد را گرفتم به من گفت: تو مرد موفق این حرفه هستی، «بعضی ها اینجورین» را هم خودم نوشتم و کارگردانی کردم و داریوش ارجمند مقدمه ای برای این نمایشنامه نوشت. به سال های دور که رفت بغض صدایش را منقطع کرد و لحظه ای بعد با خنده گفت: من الان هم جوانم عمو جان، دلم جوان است.

برادرم من را تشویق کرد که به سمت هنر بروم. خودش هم زمانی بازیگر بود و بعد به سراغ درس حوزه رفت و روحانی شد، من هرچه دارم از خانواده ام دارم از همسایگی با آقا امام رضا(ع) دارم، هروقت گنبد آقا را می بینم متحول می شوم، 2 سال پیش آقا من را شفا داد توی حرم بودم و از امام رضا(ع) شفا می خواستم فهمیدم یک سمت بدنم که لمس بود حس پیدا کرده .وقتی برگشتم تهران و رفتم بیمارستان همه لباس هایم را قیچی می کردند و تبرکی می بردند.

بغض می کند و آن قدر با احساس و عاشقانه از حرم امام رضا(ع) و شفا پیداکردنش صحبت می کند که هیچ واژه ای در توان توصیفش نیست، انگار همه فکر و ذکرش شده باشد امام رضا(ع) و حرم.


تعریف کردن از خود، مردن است

مهدی صباغی، توانمندی بالایی در ادای لهجه های مختلف داشت و می گفت تسلط بر لهجه های گوناگون در رادیو به کارش می‌آمد: من می روم می پرسم و یاد می گیرم. همیشه در حال یادگرفتنم، راه اندازی کانون آموزش هنر صبا، به این خاطر بود که همه چیزهایی که بلدم را به دیگران آموزش بدهم و هم خودم از آن ها چیزی یاد بگیرم. به من می گفتند استاد، عصبانی می شدم. می گویم من کسی نیستم، دوست ندارم کسی از من تعریف کند عمو جان، تعریف کردن از خود ، مردن است».

تواضع و افتادگی ویژگی خوشرنگ صباغی بود. او در روزهای پایانی عمرشا مطالعه کتاب و روزنامه اوقات فراغتش را پر می کرد: روزنامه های شهرم را می خوانم تا ببینم چه کسی برای شهرم کاری کرده است.تلویزیون هم تماشا نمی کنم چون دیگر مثل قبل نیست، می دانی چیست عمو جان؟ هرکسی که رنگ عوض کرد رنگ روی خودش پاشید.

هر نقشی که در مخیله شما رفت و برایتان تأثیرگذار بوده را دوست دارم

وقتی از صباغی می خواهم بگوید کدام یک از نقش هایی که بازی کرده را بیشتر دوست دارد؟ یادی از فیلم «عاشق» می کند و می گوید: هر نقشی که در مخیله شما رفت و برایتان تأثیرگذار بوده را دوست دارم.

هم کلامی با مهدی صباغی، مرد نیک هنر ایران که به مشهدی بودنش افتخار می کند تجربه ای کم نظیر بود، بساط خبرنگاری را جمع و از او و خواهرش خداحافظی می کنم، آسمان ابری است اما از باریدن خودداری می کند. آن روز چقدر حال آسمان شبیه حال صباغی بود وقتی این شعر را موقع خداحافظی می خواند:
«هرکس دنبال ربایه مرده شورش بُبُرن
هرکس حرفاش مایه خطایه مرده شورش بُبُرن
هرکس پشت مردم حرف نیش دار مِزِنه مرده شورش بُبُرن».

 

احیاگر لهجه مشهدی

سید جواد اشکذری، منتقد و کارگردان تئاتر
او را با صدایش می‌شناسند. مردی با صدای دلنشین. حرف که می‌زد، قند توی دل آدم آب می‌شد. مردی که سخنانش، هویت سیال شهرمان بود، در هر جای ایران. او سخن می‌گفت و ما افتخار می‌کردیم. به گذشته و جاده پر‌فراز‌و‌نشیب هنر مشهد که خیره می‌شویم، او را با داستان صدایش می‌شناسیم در‌کنار تمام تصاویرش، صدای خاطره‌انگیز هویت مشهدالرضا(ع). اما داستان از آنجا آغاز می‌شود که دلش لرزید. صدایش لرزید. همان روز که سبیل پشت لبش سبز نشده، به‌سمت آموزش تئاتر آمد؛ با عشق. 15سالش بود که دلبری‌هایش با صحنه آغاز شد. 

چند سال بیشتر از حضورش در مرکز تئاتر نگذشته بود، که توانست نامش را به‌عنوان ستاره صحنه معرفی کند. بیان شیوا و حس عمیق به نقش، او را خیلی سریع به یک بازیگر درخشان در صحنه و تصویر هنر مشهد تبدیل کرد.

دهه‌های‌60 و 70 در مشهد بود اما در بسیاری از آثار تصویری تلویزیون و سینمای کشور هنرنمایی می‌کرد. او مانند بسیاری از بزرگان هنر مشهد، آثار بسیاری به یادگار گذاشت اما آنچه نام مرد داستان ما را در تاریخ هنر شهرمان جلوه‌گر و متمایز از دیگران می‌کرد، اصرارش به احیای لهجه شهرش بود. او میزبان رادیوی شهرش شد و صدایش مهمان خانه‌هایمان، با همان لهجه صمیمی و دوست‌داشتنی‌اش. 

ما عاشق‌تر و دل‌بسته‌تر به شهرمان می‌شدیم. انگار مأمور شده بود تا فرهنگ عشق به امام‌رضا(ع) را با لهجه مشهدی در گوشمان زمزمه کند. رادیو‌مشهد را با او و رضا رضاپور بیشتر می‌شناختند؛ دو اسطوره احیاگر لهجه مشهدی. او هر‌جا بود، شخصیت و هویت یک کاراکتر درجه‌یک هنر مشهد را حفظ و همواره خود را بچه مشهدالرضا(ع) معرفی می‌کرد.

بیش از دو دهه داستان زندگی‌اش را در تهران نوشت اما باز هم رادیو‌نمایش تهران پر از نام مشهد بود و یک مرد پر از تجربه. هنوز هم از نمایش‌های رادیو گرفته تا آثار سینمایی و تلویزیونی بخواهند نامی از مشهد بیاورند، به‌طورحتم کاراکتری برای او با لهجه مشهدی می‌نویسند. او در همه آثارش پذیرفته بود که با لهجه‌اش با پروژه‌های هنری کشور قرارداد ببندد، هم آن‌هایی که در مشهد بودند و نیز آثاری که در هر جای کشور از او به یادگار می‌ماند.

داستان مهدی صباغی، داستان ناگفته‌هایی است که باید شنید. داستان هویت تئاتر، تلویزیون، سینما و رادیوی شهری پرآوازه چون مشهد است. داستان حاجی‌فیروز شهر ماست که پلان‌پلان و سکانس‌سکانس‌های زندگی او پر از عشق و معرفت است. پر از خاطره‌های کوچه‌پس‌کوچه‌های شهری است که هیچ‌وقت نمی‌خوابد و زنده است همیشه به نام آقا. داستان مردی خسته است که در همین حوالی، گوش‌هایش دلبری می‌کنند با بال‌های کبوتران حرم. او هنوز حرف‌های زیادی دارد در هنر ایران‌زمین، با همان لهجه شیرین مشهدی همیشگی‌اش، با صدای هنر و لهجه شهرش.

 

بازیگری با استعداد و درک بالا

محمدعلی لطفی‌مقدم، پیشکسوت تئاتر
سال‌1348 بود که من برای تشکیل مرکز آموزش تئاتر به مشهد آمدم و فراخوان روزنامه‌ای و تلویزیونی برای پذیرش هنرجو منتشر کردم تا علاقه‌مندان در کنکور شرکت کنند و درصورت قبولی در مرکز آموزش تئاتر تعلیمات علمی ببینند. مهدی صباغی و رضا صابری جزو اولین نفراتی بودند که بعد از چاپ روزنامه و اگهی تلویزیون مراجعه کردند و همیشه به‌صورت مرتب و منظم به کلاس‌ها می‌آمدند. 

مهدی صباغی به‌دلیل فیزیک، صدا و استعداد و درک نقش خوبی که داشت، در بیشتر آثار کارگردان‌های آن روزها نقش اول را ایفا می‌کرد. او اهل مطالعه و آموزش‌دیده بود؛ بنابراین نقش را آن‌طوری‌که کارگردان می‌خواست، ارائه می‌کرد. مثلا در نمایش «چوب به‌دست‌های ورزیل» نوشته غلامحسین ساعدی، بازی درخشانی ایفا کرد و تشویق هم شد.

او تیپ‌های مشهدی را خیلی خوب در رادیو اجرا می‌کرد که در زمان خودش شنونده و دوستداران فراوانی پیدا کرد. او در تمام کارهایی که به‌عنوان بازیگر انتخاب می‌شد، اولین کسی بود که به سر صحنه می‌آمد و حرف کارگردان و منتقد را گوش می‌کرد. هیچ‌گاه غرور نداشت و از هر راهنمایی استفاده می‌کرد.

 


ماندگار در تئاتر خراسان

رضا حسینی، کارگردان تئاتر
مهدی صباغی از نادرترین بازیگرانی بود که سهم بزرگی در تئاتر خراسان و ایران دارد؛ بازیگری معتبر و لایق که عمرش را با عزت گذراند. درواقع تئاتر معاصر خراسان در‌اثر تلاش بزرگانی مانند مهدی صباغی و هم‌دوره‌هایش از‌جمله برادران کیانیان، برادران ارجمند، رضا صابری و دکتر لطفی احیا شد. این بزرگان در هویت‌بخشیدن به تئاتر خراسان و رشد چشمگیر هنرهای نمایشی استان به‌ویژه در دهه‌های بعد از انقلاب و درخشش در جشنواره‌های مختلف نقش مؤثری داشتند؛ به‌گونه‌ای‌که مهدی صباغی و هم‌دوره‌هایش از ارکان مهم تئاتر خراسان محسوب می‌شوند. 

صباغی با خصلت‌های طنزگونه و شیرین خود و روحیه شادی‌بخشش، ضامن موفقیت هر نمایشی بود که در آن به ایفای نقش می‌پرداخت. هنرمندی که در تئاتر، سینما، تلویزیون و رادیو حضور مؤثر و سازنده‌ای داشت و در زمانی‌که آموزشگاه‌ بازیگری در مشهد کم بود، به تدریس بازیگری می‌پرداخت، به‌طوری‌که بسیاری از هنرمندانی که الان فعالیت می‌کنند، از شاگردان آن زمان آقای صباغی هستند.

 


مردم دوستش دارند
محمدالهی، بازیگر

آشنایی من با مهدی صباغی به سال‌های 58-57 برمی‌گردد که کار هنری خود را به‌طور حرفه‌ای شروع کردم. آن زمان نمایش‌ها و کارهای هنرمندانی مانند آقای صباغی را در سالن هلال‌احمر می‌‌دیدم. قبل از آن نیز برنامه‌هایش را در رادیو دنبال می‌کردم. او از افرادی بود که به گویش مشهدی تسلط داشت. همواره تلاش می‌کرد با مردم به‌خوبی رفتار کند و دل کسی را نشکند. همین موضوع سبب می‌شد مردم دوستش داشته باشند. 

دست تقدیر طوری رقم خورد که سال‌61 در نمایش «خانات» با یکدیگر هم‌بازی شدیم. به‌واسطه همان نمایش در جشنواره هم 15‌روز هم‌اتاقی بودیم. درست می‌گویند که در سفر باید دوست را بشناسی. رفتار او به‌گونه‌ای بود که من بی‌نهایت جذبش شدم. چندی پیش، متوجه شدم حال خوبی ندارد؛ به دیدارش رفتم و با هم از خاطرات زندگی و دوران طلایی خود یاد کردیم. همان دیدار باعث شد روحیه‌اش خوب شود. اکنون او نیاز به بودن ما دارد. 

ما بازیگران انسان‌هایی هستیم که پیرشدن خود را فریم‌به‌فریم و در قاب تلویزیون می‌بینیم

تماس تلفنی کافی نیست، باید کنارش رفت و رودررو حرف زد؛ حتی خوب است که او را در جمع هنرمندان آورد. ما بازیگران انسان‌هایی هستیم که پیرشدن خود را فریم‌به‌فریم و در قاب تلویزیون می‌بینیم. هنرمندان، جوانی خود را در راه هنر گذاشته‌اند. مهدی صباغی نیز یکی از آن‌هاست که دوستدارانش باید حالا برای دیدنش وقت بگذارند.

 

بازیگری قدرتمند و سخت کوش

جواد اردکانی، کارگردان و نویسنده
مهدی صباغی از چهره‌های موفق تئاتر مشهد است که در ادامه آشنایی با او، نمایشی را به نام «پیشنهاد» با او کار کردم. در این نمایش که کاری تک‌نفره بود و یک بازیگر داشت، مهدی صباغی باید بیش از 20نقش را در موقعیت‌های مختلف ارائه می‌کرد. کار بسیار سختی بود و با آنکه باید گاهی در یک شب در دو اجرا به ایفای نقش می‌پرداخت، تا لحظه آخر با انرژی و کیفیت کامل بازی می‌کرد. او به‌عنوان یک بازیگر بسیار قدرتمند و سخت‌کوش است؛ به این معنا که اگر نقشی را بپذیرد با تمام وجود آن را اجرا می‌کند. 

درباره بسیاری از هنرمندان و آقای صباغی باید گفت به آنچه در عرصه بازیگری، تئاتر و کارهای تصویر حقشان بود، نرسیدند. نباید فراموش کرد که هنرمندان و همه افرادی که درگیر فعالیت حرفه‌ای هستند، عمر مفید محدودی دارند. هنرمند در دوره جوانی‌اش انرژی و شرایط متفاوتی نسبت‌به دوره میان‌سالی و پیری خود دارد؛ بنابراین نباید ‌کم‌‌کار شدن هنرمند در دوره بازنشستگی‌اش را عجیب دانست. 

از طرف دیگر جامعه فرهنگی و مدیران فرهنگی نیز نباید از وجود یک فرد باتجربه و توانا و با دانش که حال نمی‌تواند به‌عنوان بازیگر روی صحنه برود غافل شوند، بلکه باید به این موضوع پرداخت که چگونه می‌توان از تجربه‌ها و مشاوره‌های او برای نسل جدید و گروه‌هایی که می‌خواهند وارد این عرصه شوند، بهره‌برداری کرد. 

افرادی مانند مهدی صباغی باید خاطراتشان ضبط و ثبت شود و ماندگار بماند. به‌طور قطع این بزرگان، تجربه‌ها و رویکردهایی دارند که برای جامعه هنری مفید است و حیف است که خود را از باقی ویژگی‌‌های هنرمندی که به لحاظ شرایط عمومی‌اش، توانایی کار حرفه‌ای ندارد، محروم کنیم

 


همیشه همراه با مردم

علیرضا سوزنچی، پیشکسوت تئاتر
من سال‌هاست مهدی صباغی را می‌شناسم. او در حدود سال‌1354 با افرادی چون فریدون صلاحی و رضا صابری کار می‌‌کرد. بعد‌از انقلاب که هردو در وزارت ارشاد استخدام شدیم با یکدیگر کار می‌کردیم و فعالیت‌های زیادی کنار هم داشتیم که از میان آن‌ها می‌توان به نمایش «خانات» اشاره کرد. 

صباغی بسیار متعهد است و وقتی نقشی در تئاتر، سینما و تلویزیون به او محول می‌شد، درباره آن تحقیق می‌کرد، شخصیت را پیدا و بهترین شکل را اجرا می کند. 

صباغی در عرصه آموزش بسیار فعال بود و مدتی هم در چهارراه پل خاکی، کلاس هنر داشت که هنرجوها را آموزش می‌داد.او هنرمندان بسیاری را تحویل هنر خراسان داده‌ است.

 

هنرمند باصفای خراسانی

مهدی یمینی، مدیرعامل مجمع هنرمندان خراسان
همه کسانی که مهدی صباغی را می‌شناسند به این موضوع اذعان دارند که او قلب بسیار رئوف و شخصیتی مهربان و بسیار عاطفی دارد. سال‌هایی که در مشهد بود، در برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی شبکه خراسان به ایفای نقش ‌ می‌پرداخت و مردم از هنرش بهره می‌بردند و مدتی هم که در تهران سکونت کرد، نقش‌های موفقی در فیلم‌های مختلف تلویزیونی و سینمایی داشت. 

سال‌79 که تصمیم به راه‌اندازی مجمع هنرمندان خراسانی مقیم تهران گرفتیم، صباغی جزو اولین افرادی بود که پا پیش گذاشت و کمک کرد این تشکیلات شکل گیرد. یکی از ویژگی‌های بارز او دلسوزی بود و کاری می‌کرد تا مشهدی‌های مقیم تهران حس غریب‌بودن نکنند و هوای یکدیگر را داشته باشند.یکی از دلایلی که باعث شد مجمع هنرمندان خراسان دوام و استمرار داشته باشد، وجود افرادی مانند او بود.

صباغی را در یک یا دو جمله نمی‌توان توصیف کرد؛ او شخصیت شوخ‌طبع و خندانی داشت. شفافیت، صداقت و صمیمیت او بارز بود. در کارش کم نمی‌گذاشت و با تمام وجود فعالیت می‌کرد و در رفاقت نیز سنگ تمام می‌گذاشت. او هنرمند باصفای خراسانی است.

 

آیینه تمام قد صداقت

محمد برومند، کارگردان تئاتر
بعضی‌ها هیچ‌گاه فراموش نمی‌شوند؛ یک‌جور خاص که مختص خودشان است. اگر در عرصه تئاتر، سینما، تلویزیون یا رادیو بخواهیم افراد تأثیرگذاری را نام ببریم، بی‌شک افراد زیادی هستند که می‌‌توان از آن‌ها نام برد، اما اگر بخواهیم از فردی صحبت کنیم که در همه این عرصه‌ها عالی و تأثیرگذار بوده است و یک ویژگی مهم و خاص داشته باشد که مختص خود این آدم است، بی‌شک این فرد کسی نیست جز «‌مهدی صباغی» که بیش از نیم‌قرن، همه مشهدی‌ها و بسیاری از ایرانی‌ها با او خاطره دارند؛ کسی که صدای گرمش در رادیو با آن لهجه شیرین مشهدی به خانه‌ها صفا می‌دهد و قدرت بازی‌اش بر سکوی تئاتر نامیراست. 

هنرمندی‌اش در قاب تلویزیون و پرده سینما می‌درخشد اما همه این استادی در هنر به پای مرام و معرفت خاصش نمی‌رسد که فقط مختص اوست. صباغی همیشه تلاش می‌کند همه را شاد کند و این موضوع فقط در اجرای آثار هنری‌اش نمود ندارد، بلکه در رفتارهای روزانه‌اش بی‌هیچ فخر و غروری از جنس خود مردم است. هنرمندی که از دل مردم برخاسته و همیشه در آثارش، آیینه‌ای در‌مقابل مردم گرفته است تا در کمال صداقت، خودشان را تمام‌قد ببینند. 

حتی وقتی دست به قلم دارد و از زشتی‌های جامعه می‌نویسد، این پلشتی‌ و کاستی را چاشنی طنازی خاص خودش می‌کند تا با لبخند در دل‌ها‌ نفوذ کند و در‌قالب انرژی نشاط‌انگیز حقایق جامعه را نشان می‌دهد که حاصلش می‌شود تئاتر «‌بعضی‌ها این جورین»؛ اثری که با گذشت بیش از سه دهه هنوز برای بسیاری خاطره خوش به همراه دارد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44