کد خبر: ۴۶۱۴
۱۴ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۲:۳۸

خاطره گل‌فروش خیابان شهید مفتح از داماد فراری

یک شب که اتفاقا برای هزینه عمل دخترم به پول احتیاج داشتم، گوشی‌ام زنگ خورد. مخاطب این‌طور خودش را معرفی کرد «من همان نامردی هستم که شب دامادی فرار کردم.L

معصومه اکبریان صاحب خوش‌اخلاق یکی از گل‌فروشی‌های خیابان شهید مفتح است. او کارش را از سال ۱۳۷۳ با اجاره مغازه کوچکی شروع کرده است. عاشق دنیای گل‌هاست و سعی می‌کند هنگامی‌که دسته گل درست می‌کند، از انواع شاخه استفاده کند تا دسته‌گل زیباتری داشته باشد. از سال‌های ابتدایی کارش می‌گوید؛ اینکه بیشترین نوع گلی که در آن زمان بین مردم استفاده می‌شد، گل رز بود، اما بعداز سه‌چهار سال، بازار لیلیوم، آنتوریوم، شب‌بو، نرگس و مریم هم داغ شد.

کار خستگی‌ناپذیر

خوشحال است شغل شاد و با طراوتی دارد که باعث می‌شود خیلی‌ها روحیه بگیرند. تعریف می‌کند: یکی از دوستانم سرطان کبد داشت و روحیه‌اش بد شده بوده است؛ روزی به مغازه‌ام آمد و گفت «گل نرگس چه بوی خوبی دارد.» همان‌جا دسته‌گل نرگسی آماده و به او هدیه کردم. بعد هم از فصل شروع گل نرگس تا پایان آن برایش گل نرگس هدیه دادم. حتی توصیه کردم دم‌کرده آن را استفاده کند و او این توصیه را جدی گرفت. خوشبختانه بهبود پیدا کرد و روحیه‌اش نیز خوب شد و از بیماری نجات یافت. دوستم علت خوب‌شدنش را گل‌های نرگسی می‌داند که به او امید دادند.

از محصولات مغازه می‌گوید و اینکه برای تهیه گل‌های طبیعی با تهران قرارداد دارد و یک‌روز‌در‌میان برایش بار گل می‌فرستند، ولی برای دیگر محصولات مغازه مثل عروسک‌ها و جعبه‌های تزئینی با حدود ده تا پانزده‌نفر از خانم‌هایی که در خانه کار می‌کنند، همکاری دارد.

معصومه‌خانم آن‌قدر به این هنر علاقه دارد که شبانه‌روز را پای این کار گذاشته است. تعریف می‌کند: مشتری‌های زیادی از شهرستان دارم. پایه گل تهیه می‌کنم و به چناران و تربت حیدریه می‌فرستم. گاه شب تا صبح را برای این کار وقت می‌گذارم، اما خسته نمی‌شوم.

ندامت داماد فراری!

بخشی از مشتریان معصومه‌خانم، داماد‌هایی هستند که برای گل‌زدن ماشین عروس به او مراجعه می‌کنند و او می‌داند هزار‌تومان هم در شب عروسی برایشان ارزش دارد؛ به‌همین‌دلیل برای گرفتن پول از آن‌ها سخت نمی‌گیرد و هر دامادی که احساس کند دستش تنگ است، پول دسته‌گل را بعد از مراسم عروسی از او می‌گیرد.

در این میان یاد خاطره‌ای می‌افتد و تعریف می‌کند: آقا‌دامادی بعد از گل‌زدن ماشین بدون پرداخت هزینه پا به فرار گذاشت! همکارم شروع کرد به بد و بیراه گفتن به او. اما برای من این موضوع مهم نبود. شب عروسی آن جوان بود و از همکارم خواستم برایش دعایش کند. از این ماجرا چند‌وقتی گذشت و من این اتفاق را فراموش کرده بودم. یک شب که اتفاقا برای هزینه عمل دخترم به پول احتیاج داشتم، گوشی‌ام زنگ خورد. صدا قطع و وصل می‌شد و صحبت‌ها پراکنده بود. مخاطب این‌طور خودش را معرفی کرد «من همان نامردی هستم که شب دامادی فرار کردم. چند شب است مدام به خوابم می‌آیی و می‌گویی: پولم را بیاور!»

معصومه‌خانم با گل‌ها مثل فرزندانش رفتار می‌کند؛ نمی‌گذارد هیچ‌کدامشان پژمرده شوند، حتی اگر شده زیر قیمت، آن‌ها را می‌فروشد تا دل فردی را شاد کنند. آن‌هایی را هم که فروخته نمی‌شود، پر‌پر می‌کند و در جعبه کادو‌های مشتریان هدیه می‌دهد.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44