جنبوجوش در بعضی آدمها ذاتی است. آنها نمیتوانند با یک فعالیت هنری یا اجتماعی روزشان را پر کنند. دلشان میخواهد نقش پررنگتری در اجتماع داشته باشند. علی دشتیانی، نوجوان هفدهساله محله هفده شهریور، با وجود سن کمی که دارد یکی از همین دست افراد است.
علی با ورود به سن نوجوانی، بهجای اینکه اوقات فراغتش را با برنامههای بینتیجه بگذراند، در کلاسهای آموزش امداد و نجات هلالاحمر ثبتنام میکند و به دنبال آن، عضو گروه دوامثامن شهرداری منطقه7 نیز میشود.
در این بین از علاقه و ذوق هنری خود هم چشمپوشی نکرده است. او که چندین داستان کوتاه نوشته بود، امسال اولین داستان بلند خود را چاپ کرده و برای رسیدن به اهداف آیندهاش، شروع به برداشتن گامهای کوچک از همین سن کرده است.
آرام و موقر است. رفتارش به پسربچههایی که دوران نوجوانی را پشت سر میگذرانند، نمیخورد. با وجودی که تازه پشت لبش سبز شده است، حرفزدنش پخته و بجاست. از زمانی که خواندن و نوشتن را آموخته است، وقتهای آزادش را با کتابها پر میکند. همین خوانش کتاب ذهن او را پویاتر کرده است، به طوری که کافی است سرنخ کوچکی به او بدهید تا در ذهنش یک سناریو بنویسد.
داستانهای مختلفی خوانده است، ولی علاقهاش به رمانهای علمیتخیلی بیشتر است. اولین داستان کوتاهش را در زنگ انشا میخواند که با استقبال دوستان و همکلاسیهایش روبهرو میشود. آنها از او میخواهند تا اگر داستانهای دیگری دارد برایشان بخواند. ترغیب میشود تا داستانهای بیشتری بنویسد.
در مدت چند ماه داستانی با محوریت شیوع بیماری کرونا مینویسد، کتابی که بیش از 250صفحه میشود
شاید تصورش را نمیکرد زمانی که کتاب «قیام مردگان» را برای مطالعه انتخاب میکند، تصمیم بزرگی در زندگیاش بگیرد. اشتیاقش به خواندن، نمیگذاشت برای ساعتی کتاب را زمین بگذارد.
با پایان داستان مصممتر شده بود، همان لحظه قلم و کاغذی برداشت و ایده اولیهاش را نوشت تا فردا بیشتر روی آن کار کند؛ ولی شب خوابش نمیبرد و مرتب در ذهنش داستان را مرور میکند و هر بار به نتیجهای میرسد.
آخر دلش تاب نمیآورد، قید خواب را میزند و رایانه را روشن و شروع به نوشتن میکند.از شانس بد او رایانهاش دچار مشکل میشود. زمانی که نقص را برطرف میکند، داستانش پاک شده است. از این موضوع ناراحت میشود و تا مدتی دست و دلش به نوشتن نمیرود تا اینکه پای حرفهای یک مهاجر افغانستانی مینشیند و خلاصهای از زندگی او را میشنود. تصمیم میگیرد تا همین قصه کوتاهی را که شنیده است، بنویسد و به آن پر و بال بدهد.
داستان دوم به سرانجام نمیرسد و در نیمه رها میشود. برای قصه سومش انگیزه بیشتری دارد تا جایی که از همان اول که شروع به نوشتن میکند، تصمیم به چاپ آن داشته است. در مدت چند ماه داستانی با محوریت شیوع بیماری کرونا مینویسد، کتابی که بیش از 250صفحه میشود.
عنوان کتاب را «ما فقط شوق پایان داریم» میگذارد و آن را به نویسندهای به نام ابوالحسن دلشاد که یکی از دوستان خانوادگیشان بوده است، میدهد تا بخواند و نظرش را بدهد. صحبتش به اینجا که میرسد، چشمانش از خوشحالی برق میزند: «آقای دلشاد گفتند که استعداد نویسندگی دارم، ولی تأکید کرد نیاز به مطالعه بیشتر و ثبتنام در کلاسهای نویسندگی دارم. کلام مهربانی داشت، بهطوریکه علاقهام را بیشتر کرد.»
کتاب به دست ویراستار میرود و سپس با هزینه 6میلیون تومان در تیراژ 100نسخه چاپ و در کتابفروشیهای مشهد، گناباد و قم روانه بازار میشود. همچنین نسخه الکترونیک آن در نرمافزارهای طاقچه و فراکتاب قرار میگیرد. بازخوردهای مثبت برای اولین کتاب، علی را امیدوار میکند تا حرف دلشاد را آویزه گوش خود کرده و با حضور در کلاسهای نویسندگی، مهارتش را تقویت کند.
در حال حاضر در پایه دوازدهم رشته علوم انسانی تحصیل میکند. برای شرکت در آزمون کنکور سراسری، بیشتر وقتش را به مطالعه کتابهای درسی اختصاص داده است و فرصت کمی برای مطالعه آزاد و یا شرکت در کلاسهای جانبی دارد، ولی یکی از اهداف اصلیاش برای آینده را تعیین کرده است.
دستانش را در هم گره میکند. میخواهد باب دیگری از گفتوگو را باز کند. شاید سن و سال زیادی نداشته باشد، اما حواسش به حرفهایش هست تا زیادهگویی نکرده باشد. علی در کنار نویسندگی حضور در اجتماع و کمک به همنوع را وظیفه خود میداند. روزی که در کلاسهای امدادگری جمعیت هلالاحمر خیابان فدائیان اسلام ثبتنام کرد، نگاهش پرکردن اوقات فراغتش نبود؛ بلکه میخواست فرد مؤثری در اجتماع باشد. بعد از گذراندن دورههای امداد و نجات، تصمیم گرفت بهعنوان عضو داوطلب، کماکان ارتباطش را با جمعیت هلال احمر ادامه دهد.
او اکنون در رده امدادگر3 قرار دارد و در ماه یک روز بهعنوان اپراتور در مرکز پیام هلالاحمر خیابان فدائیان اسلام، شیفت میایستد. مهدی گلبهار، کارشناس امور جوانان جمعیت هلال احمر مشهد، از او بهعنوان کوچکترین عضو جمعیت که شیفت میماند، یاد میکند و توضیح میدهد: علی یکی از اعضای داوطلب فعال جمعیت هلالاحمر است که بهدلیل علاقه و پیگیری زیادی که دارد، توانسته دورههای آموزشی خود را تا مرحله پیشبیمارستانی بگذراند.
او میافزاید: دشتیانی، پسر نوجوان متین و بااخلاق با آیندهای روشن است. اراده خوبی دارد و میتواند در آینده نزدیک به اهداف خود برسد.
علی میگوید: در زمان شیفت، هیچگاه احساس خستگی نمیکنم و هر بار که میروم؛ انگار که از عمرم حساب نمیشود و روز بعد بدون خستگی، درس و کارهای روزمرهام را انجام میدهم. علاقه زیادی به اینکار دارم و میخواهم در آینده امدادگر هم باشم.او با حضور در کلاسهای جمعیت هلالاحمر، متوجه فعالیت گروه دیگری با عنوان دوامثامن در شهرداری میشود. پس از پرسوجو به شهرداری منطقه7 میرود و عضو این گروه میشود.
علیرضا امامیان، کارشناس پدافند غیرعامل و پیشگیری از بحران شهرداری منطقه7، نیز او را نوجوانی پیگیر و مصمم میداند و میگوید: دورههای عمومی را گذرانده و پیگیر است تا در تمام کلاسهای آموزشی شرکت کند. با وجودی که حدود یکسال از عضویت او میگذرد، ولی بهدلیل ارتباط مداوم و مؤثرش، یکی از افرادی بود که در مسابقات دوام ثامن شهرداری مشهد، عضو تیم منطقه7 بود و توانست همراه بچهها مقام دوم را کسب کند.
علی برای آیندهاش برنامه دارد. میخواهد در دانشگاه فرهنگیان رشته دبیری را انتخاب کند و ادامه تحصیل دهد. شوق و علاقهاش به تدریس از نوع حرفزدنش پیداست.
میگوید: یک معلم میتواند نقش زیادی در تعیین مسیر و سمتوسوی زندگی شاگردش داشته باشد، به همین دلیل میخواهم در آینده دبیر شوم و در کنار آن نویسندگی را دنبال کنم. او میخواهد بعد از قبولی در دانشگاه به کلاسهای تقویت مهارت نویسندگی رفته و در کنار آن فعالیتهای اجتماعی و انساندوستانه خود را در هلالاحمر و دوام ثامن ادامه دهد.