علاقه مادر به ورزش به دخترانش هم منتقل شده است. دخترانی که از پنجسالگی با رشته ژیمناستیک شروع کردند و اکنون ورزش جزو جداییناپذیر زندگی آنها شده است. پریسا و پرنیا نورمحمدی دو خواهر 15 و 9ساله ساکن محله امام خمینی(ره) با تلاش و علاقه خود مدال طلای مسابقات استانی کونگفو را کسب کردهاند و هر دو برای آیندهشان اهداف مشخصی دارند. قرارمان برای یک ظهر پاییزی در منزل آنها هماهنگ میشود. خانهای آپارتمانی که به قول مادر تبدیل به مکانی برای تمرین دخترانش شده است.
پریسا متولد 1386 است. در پنجسالگی با حمایت و تشویق مادرش به کلاس ژیمناستیک میرود و از همان موقع تاکنون چهار رشته ورزشی را دنبال کرده است. او بعد از یکسال که در رشته ژیمناستیک توانسته بود خودش را نشان دهد به پیشنهاد مربیاش رشته ورزشی اش را تغییر داد و به کلاسهای رزمی و ورزش ووشو رفت.
یدن حرکات رزمی در همان جلسه اول او را مشتاق کرد تا در کلاسهای کونگفو ثبتنام کند
سن بسیار کمی داشت و تازه به دنیای مدرسه قدم گذاشته بود. دست و پاهای کوچکش توانایی رشته رزمی سختی مانند ووشو را نداشت. به دلیل علاقهاش به ورزش و از طرفی شور و هیجانی که هنگام ورزشهای رزمی در سالن به وجود میآمد، سه سالی در این رشته فعالیت کرد. حالا بزرگتر شده بود و بیشتر میفهمید، بنابراین حرکات سنگین رشته ووشو نظر او را تغییر داد و تصمیم گرفت تا مدت کوتاهی به خودش استراحت بدهد.
دوری از ورزش را نمیتوانست تحمل کند اینبار با تعریفهایی که از رشته کونگفو شنیده بود به سالن ورزشی رفت تا از نزدیک با این رشته آشنا شود. دیدن حرکات رزمی در همان جلسه اول او را مشتاق کرد تا در کلاسهای کونگفو ثبتنام کند. با لبخندی میگوید: «گاهی از من ایراد میگیرند که چرا یک ورزش را انتخاب و ادامه ندادی؟ تغییر انتخاب بهدلیل این بود که دوست داشتم رشتههای ورزشی مختلفی را تجربه کنم.»
بهدلیل آشناییای که با ورزش رزمی داشت بسیار خوب در تمرینها ظاهر میشد، به طوری که بعد از گذشت سه ماه مربی به او پیشنهاد حضور در مسابقه را داد. پریسا هنوز هم اولینباری را که برای رقابت به زمین مسابقه رفت، به یاد دارد. با دیدن جمعیتی که در سالن برای تماشا آمده بودند دچار اضطراب شده بود، کف دستانش عرق کرده بود و در بین هیاهوی حاکم در سالن صدایی را در ذهنش میشنید که به او میگفت «تو میتوانی». حریف اول را که شکست داد انگار دوباره اعتماد به نفسش بازگشت و با شجاعت بیشتری به زمین رفت و در اولین حضورش توانست مدال برنز را از آن خود کند.
پریسا که توانسته طی سالهای 97 تا98 در مسابقات کونگفو استانی یک مدال طلا، دو مدال نقره و یک برنز را کسب کند با یک اتفاق تلخ از ادامه این ورزش بازمیماند. ماجرا ازین قرار است که یک روز از پلههای خانه زمین میخورد و دستش آسیب میبیند، ولی او به باشگاه میرود و با همان درد مقابل حریف تمرینی بازی میکند و دوباره به دست آسیبدیدهاش ضربه میخورد و ناچار میشود مدتی دستش را گچ بگیرد و بعد از آن هم دکتر توصیه میکند تا مدتی بهشکل حرفهای ورزش نکند.
او در پنج سالی که کونگفو را بهطور حرفهای تمرین میکرد اوقات فراغتش را با دوستانش والیبال بازی میکرد، حالا دیگر نمیتوانست هیچکدام از این ورزشها را انجام دهد. سه ماهی به این شکل گذشت، پریسا که بیشتر عمرش را در سالن ورزشی گذرانده بود دیگر نمیتوانست دوری از ورزش را تحمل کند و به سالن رفت و ورزش بدنسازی را انتخاب کرد.
او که بهدلیل توصیه پزشک نمیتواند بهطور حرفهای و برای حضور در مسابقات آماده شود، تصمیم گرفته تا درآینده در کلاسهای مربیگری شرکت کند تا بتواند با اخذ مدرک به کودکان و نوجوانان علاقهمند آموختههایش را منتقل کند.
پرنیا نهساله خواهر کوچکتر از همان ابتدای حضور ما، ذوق و شوق زیادی دارد تا از فعالیتهایش بگوید. او که ورزش را از چهار سال پیش شروع کرده و سه سالی میشود که در رشته کونگفو فعالیت میکند، چشمانش برق میزند و با همان زبان کودکانهاش از شیطنتهایی که در خانه دارد میگوید. اینکه همراه پریسا کونگفو را به خانه آوردهاند و با یکدیگر تمرین میکنند. «روزهایی که به باشگاه نمیرویم با خواهرم در خانه تمرین میکنم درست مثل باشگاه و یک مسابقه واقعی.»
تمرینهای پرنیا جواب داد و او در مسابقات استانی سال98 مدال طلا را کسب کرد و بر سکوی قهرمانی ایستاد
علاقه پرنیا به کونگفو به روزی برمیگردد که همراه مادرش برای تماشای بازی پریسا به سالن رفته بودند. او بعد از پایان مسابقه به مادرش میگوید که علاقهمند به این ورزش شده است و میخواهد به جای ژیمناستیک به کلاس کونگفو برود. با اصرارهایی که پرنیامیکند با تصور اینکه اوبا دیدن خواهرش برای مدت کوتاهی جذب کونگفو شده است او را در کلاس ثبتنام میکنند، اما بعد از گذشت چند جلسه مربی از استعداد پرنیا تعریف میکند و آینده درخشانی برای او میبیند.
تمرینهای پرنیا جواب داد و او در مسابقات استانی سال98 مدال طلا را کسب کرد و بر سکوی قهرمانی ایستاد. لبخندی تمام صورتش را دربرمیگیرد و مشتاقانه و با آب و تاب توضیح میدهد: خیلی خوشحال بودم، میخواهم آنقدر مسابقه دهم تا یک روز عضو تیم ملی شوم و بتوانم در کشورهای دیگر پرچم ایران را بالا ببرم.
مادرش پی حرف او را میگیرد و میگوید: از وقتی پنج ساله بودند به دخترانم گفتم تا عمر دارند در کنار درس و کار از ورزش غافل نشوند. به قول معروف عقل سالم در بدن سالم است و ورزش سلامتی را به ارمغان میآورد.
کملطفی است اگر از همراهی راحله رضایی، مادر این دو دختر ورزشکار، نامی نیاوریم. مادری که در هر حالتی فرزندانش را همراهی میکند. درست مانند زمانیکه پرنیا شیرخواره بود. او با بغلکردن دختر کوچکترش، پریسا را برای تمرین در سرما و گرما به سالن میبرد و همانجا میماند تا تمرین دخترش تمام شود. او به موفقیتهای دخترانش میبالد و امیدوار است هر دو در آینده به اهدافی که دارند برسند.
پریسا به توصیه پزشک نمیتواند بهطور حرفهای در مسابقات حضور داشته باشد، برای همین تصمیم گرفته با اخذ مدرک مربیگری آموختههایش را به علاقهمندان منتقل کند