با اینکه هشت سال بیشتر ندارد، موفق شده چند مدال رنگارنگ در حوزههای مختلف کسب کند اما مهمترین مدالش را چند ماه پیش به دست میآورد، مدال طلای مسابقات کشوری محاسبات ذهنی با چرتکه UCMAS (یو سی مس). ستایش ابراهیمی متولد سال ١٣٩٢ و دانشآموز پایه دوم دبستان حضرت معصومه(س) مصلینژاد در شهرک شهید رجایی است که با همین سن و سال کم افتخارات زیادی را برای مدرسه به دست آورده. مدیر مدرسه این قهرمان کوچک را به ما معرفی میکند تا درباره موفقیتهایش گفت و گو کنیم.
مادر ستایش میگوید او از همان ابتدا پرانرژی و جنب و جوش بوده. یک جا بند نمیشده و از دیوار راست هم بالا میرفته است. همه اینها باعث میشود که خانواده به فکر ثبتنام او در یک کلاس ورزشی بیفتند. ٦ سال بیشتر نداشته که مادر دست ستایش را میگیرد و او را در باشگاهی در نزدیک خانهشان در شهرک شهید رجایی ثبتنام میکند.
ستایش هم از همان جلسه اول به رشته ژیمناستیک علاقهمند میشود و مهارتها و فنون را یکی پس از دیگری یاد میگیرد. او سرانجام در سال ٩٧ در مسابقاتی که هیئت ژیمناستیک استان خراسان رضوی در سالن ورزشی شهرک شهید رجایی برگزار کرد، امتیازی بالا را کسب میکند و پس از آن در مسابقات دانش آموزی ژیمناستیک ناحیه 5 آموزش و پرورش در سال ٩٨ موفق به کسب مقام اول میشود.
رفت و آمد او به سالن شهید رجایی سبب آشنایی او با رشته یوسیمس میشود. دوستان ستایش که در این رشته فعالیت داشتند آن را به او معرفی میکنند. ستایش هم کنجکاو میشود و به مادرش میگوید دلش میخواهد کار با چرتکه را هم امتحان کند.
از ستایش میپرسم چرا علاقهمند به این رشته شد؟ با همان زبان کودکانه میگوید: توی فیلمها دیده بودم که مغازهدارها با این چرتکهها کار میکردند و دانههایش را بالا و پایین میانداختند. دلم میخواست من هم امتحانشان کنم.
مادر، ستایش را در کلاسهای محاسبات ذهنی به وسیله چرتکه ثبتنام میکند.
با اینکه ستایش اواسط ترم به کلاس اضافه میشود خیلی زود همه چیز را یاد میگیرد و سر انجام در سال ٩٩ موفق به کسب مقام اول کشوری در مسابقات یو سی مس گروه آموزشی دانش برتر میشود.
از او میپرسم که قبل از مسابقات روزی چند ساعت تمرین میکرده.
جواب میدهد تمام اوقات بیکاریاش را مشغول تمرین بوده؛ چراکه کار با چرتکه برایش یک تفریح خوب محسوب میشده است.
در آخر از ستایش میپرسم چه آرزویی دارد. میگوید: یک آرزو بیشتر نداشتم که آن هم برآورده شد.
آرزو داشتم دوچرخه داشته باشم. وقتی در مسابقات اول شدم پدر و مادرم برایم دوچرخه خریدند.
حالا تمام روز یا با چرتکه کار میکنم یا دوچرخهسواری میکنم.