ولیان استاندار خراسان بزرگ بود که تصمیم داشت مغازههای اطراف حرم مطهر را تخریب کند تا فلکه حضرت تعریض شود. حاجی معروف پایینخیابان مغازه چهارطبقهاش کنار ورودی بابالسلام حرم مطهر، متصل به صحن نو (آزادی) ساخته شد و گویا تا سال۱۳۵۴ هم پابرجا بود.
احمد میر یکی از اهالی قدیمی محله پایین خیابان، درباره اسدزاده آخرین کاسبی که جلو ولیان، استاندار وقت خراسان بزرگ، ایستاد به شهرآرا محله توضیح میدهد: اسدزاده یا همان حاجیلته معروف با چنگ و دندان به داراییاش چسبید و با خانوادهاش در مغازه بست نشست و به گفته قدیمیهای پایینخیابان به مأمورانی که برای تخریب آمدند، با بلندگو گفت: «اگر میخواهید تخریب کنید، هتل را روی سر همه ما خراب کنید.» این همه مقاومت فایدهای نداشت و سرانجام روزی ولیان مأمور فرستاد که اسدزاده را به استانداری بیاورند. رضا، پسر بزرگش، پدر را تنها نگذاشت و با هم به استانداری رفتند. به محض ورود، اسدزاده و پسرش را به اتاق ولیان هدایت کردند. ولیان طبق معمول فحشهای چارواداری و خیلی رکیک به اسدزاده نثار کرد. اسدزاده که عصبانی شد، در جواب گفت: «من فکر میکردم که از دهان نماینده دولت گل میبارد.» ولیان از پشت میز با عصبانیت حرکت کرد و سیلی محکمی به گوش اسدزاده زد.
پسر اسدزاده نیز با زدن سیلی به ولیان، سیلیخوردن پدرش را جبران کرد. پدر و پسر آن روز دستگیر و زندانی شدند و جلسه فوری شورای تأمین استان تشکیل شد تا مقامات قضایی حکم لازم را صادر کنند.
رئیس ساواک که از اعضای مؤثر شورای تأمین و با ولیان سخت مخالف بود، گفت: «چون من در آنجا نبودم و صحنه را ندیدم، نمیتوانم صورتمجلس را امضا کنم.» خلاصه قضیه با پادرمیانیهای بسیار ختم به خیر شد، اما چهارطبقه معروف حاجیلته که 9باب مغازه نیز زیر آن قرار داشت و او با عمری خون دل خوردن و به قول قدیمیها با فروش لتههایی (تکه پارچه) که از گوشه و کنار محلهها جمع میکرده و به مردم میفروخته، ساخته بوده است، با وجود حضور اسدزاده و پسرانش در مغازه توسط مأموران ولیان روی سرشان خراب شد، هرچند آسیب جدی به آنها وارد نشد. پایینخیابانیها حاجیلته را بهعنوان کاسب پرتلاش و یکی از داشمشتیها به یاد میآورند که حدفاصل بالاخیابان و خیابان خسروی را زیر پرچم خود داشت؛ منطقهای که بازارچههای گوناگون و چند مسافرخانه داشت.