غریبهها او را مسگره صدا میزنند. قدیمیها اما علی رضایی را بهخوبی میشناسند، سفیدگر قدیمی محله که روزی روزگاری کارگاهی بزرگ داشته با چندین نفر کارگر اما حالا تنها چیزی که برایش مانده یک کارگاه کوچک سفیدگری است. هفتهای دو یا سهبار بیشتر کرکره این کارگاه را بالا نمیدهد.
اوضاع که خوب باشد شاید هفتهای 10تا ظرف مسی سفید کند. هفتههایی هستند که یک مشتری هم ندارد. بازار مسگری و سفیدگری مدتهاست که کساد شده است اما او دلش نمیآید دست از کار بکشد. کاری که تمام عمرش را با آن سپری کرده است. روزهایی هست که میآید کوره را آتش میکند.
نشادر سفید را روی سینی پخش میکند و روی کوره میگیرد. عطری را که توی فضا پخش میشود توی ریههایش میکشد تا فقط دلتنگیاش را برطرف کند. بعد هم برمیگردد خانه، بدون اینکه ظرفی برای سفیدکردن باشد.
امروز به کارگاه کوچک علی رضایی در بزرگراه بسیج ١٦ و محله شهرک شیرین آمدهایم تا چم و خم این شغل سنتی رو به فراموشی را بیشتر بشناسیم.
صدای هوهوی کوره آتش تمام کارگاه کوچک را پر کرده است. او درست در گودی وسط کارگاه ایستاده. یک چاله کوچک به عمق 30متر. با انبردست ظرف مسی را روی آتش گرفته و سخت مشغول کار است.
عرق از سر و رویش میچکد اما دست از کار نمیکشد. میخواهد این روزها را با تمام وجودش غنیمت بشمارد چراکه ممکن است تا روزها بعد مشتری نداشته باشد. این همه علاقه از سالهای کودکی او آب میخورد. وقتی که 10سال بیشتر نداشته و هر روز صبح در راه مدرسه از پنجراه پایین خیابان از مقابل کارگاه مسگری اوستا قربان عبور میکرده است. دقایقی محو برق ظرفها و دستهای پرتوان مسگر باتجربه محله میشده و بعد به راهش ادامه میداده است.
خیلی زود درس و مدرسه را رها میکند و شاگرد تمام وقت اوستا قربان میشود. ابتدای کار فقط حق رفت و روب و شستن ظروف را داشته اما مرحلهها را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد و پس از مدتی به یکی از مسگران حرفهای کارگاه تبدیل میشود.
وقتی که 10سال بیشتر نداشته و هر روز صبح در راه مدرسه از پنجراه پایین خیابان از مقابل کارگاه مسگری اوستا قربان عبور میکرده است
سال ١٣٦٢ کارگاه خودش را در خیابان چهنو به راه میاندازد. خیابانی که به قول خودش پر از افراد کارکشته و باتجربه بوده است. ریشسفیدان مشاغل مختلف و قدیمیهای مشاغل سنتی همه در همین خیابان بودند و مشغول به کار.
کارگاه کوچک او شش شاگرد داشته و کارش حسابی گرفته بوده: آن روزها کارمان رونق داشت و ظرفها همه مسی بود. فایده ظروف مسی حد و اندازه ندارد. ظروف خانه خودش هم همه مسی هستند و حالا که ٦٤سال سن دارد هیچ بیماری و بدحالی گریبانش را نگرفته است.
پس از تمام آن سالهای خوب، حالا دست روزگار کارش را به همین کارگاه کوچک سفیدگری کشانده است. چند سال پیش با گرانشدن قیمت ظروف مسی و کاهش فروش مجبور میشود که کارگاهش را تعطیل کند. حالا اینجا ظروف مسی سیاه شده و دودهاندود را سفید میکند. توضیح میدهد که هر ظرف مسی حداقل بعد از دو سال باید سفید شود.
بعد از سفیدگری و قلعاندودشدن، ظرف هم مثل روز اولش میشود، سفید و براق! حالا مشتریان او بیشتر قدیمیها و پا به سن گذاشتهها هستند. آنها که به رسم روزگار قدیم هنوز از ظروف مسی استفاده میکنند. مساجدی که دیگهای بزرگ شله دارند هم از جمله مشتریان او محسوب میشوند.
بیشتر همصنفان او حالا سر کار دیگری رفتهاند. علی رضایی اما دل به همین کارگاه سفیدگری خوش کرده است. هر هفته دو سه روز به کارگاه میآید و ظروف مسی را سفید میکند. سفید کردن ظروف مسی هم به همین سادگیها نیست و اصول خودش را دارد. در مرحله اول با قلممویی مخصوص دودهها و لکههای درشت را از روی ظرف پاک میکند و بعد هم ظرف را میشوید. اما شست و شوی ظرف همینجا به پایان نمیرسد.
بهترین ماده برای شست و شوی ظروف مسی دیزاب است. دیزاب را که شبیه پولکهای سفید کوچک است در آب میجوشانند و بعد هم میزنند تا خوب حل شود. بعد از سرد شدن مقدار کمی از آن را داخل ظروف مسی میریزند و با حرارت کوره داغ میکنند. بعد با کمک پارچه و انبردست آن را به تمام سطح ظرف میکشند تا تمیز شود.
حالا قسمت قلعکاری و سفید کردن ظرف شروع میشود. در این مرحله علی رضایی مقدار کمی نشادر را روی سینی میریزد. نشادر مادهای سفیدرنگ و نرم است شبیه آرد. پنبه را به آن آغشته میکند و هنگام داغ کردن ظرف روی کوره با کمک انبردست پنبه را به تمام قسمتهای بیرونی و داخلی ظرف میکشد.
قلع شبیه یک ورقه نازک آلومینیوم است. آن را برمیدارد و با کمک پنبه به ظرف میکشد. نشادر باعث میشود که قلع روی بدنه ظروف تثبیت شود. میگوید: اگر نشادر نزنی قلع روی ظرف ساچمه ساچمه میشود.
در این مرحله کار سفیدکاری ظرف مسی به پایان میرسد و بعد ظرف شسته میشود.
سفیدگران و مسگران روزگار قدیم گاهی دورهگردی هم میکردند. به شهرها و روستاهای مختلف میرفتند. وسط روستا مینشستند و ظروف مسی روستاییان را تعمیر میکردند. علی رضایی هم دورهگردی را تجربه کرده است.
یک هفته بعد از تعطیلی کارگاه مسگریاش و قبل از راهاندازی کارگاه سفیدگری، میزند به دل جاده و به روستاهای مختلف سفر میکند. فریمان، تربت جام، سرخس و... به هر روستایی که میرسیده تعداد زیادی ظرف و دیگ مسی برایش میآوردند که نیاز به تعمیر و قلعکاری داشته است. یکی دو روز در هر روستا میمانده و بعد به راه میافتاده است.
از همان دوره به بعد مشتریهای خارج از شهر هم پیدا میکند. چند باری پیش آمده که با او تماس گرفتهاند و او به آن روستا رفته و دیگهای مسجد و ظروف را تعمیر کرده است.
به غیر از دیزاب، نشادر، قلع و پنبه سفیدگران ابزار مختلف دیگری هم برای کار دارند. گاز دستی یکی از ابزارهای سفیدگری است. چیزی شبیه انبردست که با استفاده از آن ظروف مسی را روی آتش نگه میدارند. تفاوت آن با انبردست این است که لبه کشیدهتری دارد و سفیدگر تسلط بیشتری روی کار پیدا میکند. دم، دستگاهی است که هر سفیدگر به آن نیاز دارد.
دم باعث میشود که آتش موقع خارج شدن از کوره فشار بیشتری داشته باشد و با شدت خارج شود تا سفیدگر بتواند ظرف را روی شعله حرکت بدهد.خیلی از سفیدگران قبل از سفیدگری از شن برای رفع تیرگیها و دودههای ظرف استفاده میکنند و شن را به ظرف مسی میسابند.قدیمترها از زغال چوب برای سوخت کوره استفاده میکردند اما حالا کوره سفیدگران با گاز کار میکند.