کد خبر: ۲۱۵۳
۰۶ دی ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

کاظمیه حاجی عابدزاده؛ مدرسه‌ای که مرام می‌آموخت

حاجی علیزاده، شاگرد مدرسه کاظمیه‌ معتقد است عابدزاده در عمل یک مؤمن به معنای واقعی بود:حال اینکه اگر کسی بخواهد بگوید در و دیوار مدرسه‌اش چطور بود و از این درها تربیت آمد بیرون، اصلا از این خبرها نبود. او نه یک آدم علمی بود و کتاب داشت، نه ملای خیلی باسوادی بود. او آدم بااخلاقی بود و ساختمان‌هایی ساخته بود که این اخلاق را بسط دهد.

حال و هوای آن روز‌های خیابان‌های اصلی حوالی حرم که همه شهر در همان‌ها و مشتقاتش خلاصه می‌شد جور دیگری بود. یکی از آن‌ها بالاخیابان بود و یکی از کوچه‌هایش کوچه زردی. اوایل دهه40 بین هیاهوی کوچه زردی و میان سکه‌های 10شاهی و یک‌قرانی قماربازانی که کوچه زردی با بالا آمدن خورشید بر سر محله پاتوقشان شده بود؛ خبرهای خوشی در راه بود. قرعه ساخت یکی از 12بنای آموزشی‌مذهبی حاج‌علی‌اصغر عابد‌زاده به نام این کوچه و مردمانش خورده بود. 

نیکوکاری از محله، زمینش را برای ساخت مدرسه به حاجی عابد‌زاده سپرد. سال42 کلنگ مدرسه را زدند اما پول ساخت مدرسه جور نشد. 7، 8سال اهالی منتظر شدند تا ساخت این مدرسه به ثمر رسید. 

گزارشمان حاصل صحبت با 10شهروند است که هر کدام یکی از اعضای خانواده‌شان در مدارس عابدزاده تحصیل کرده است اما محور را صحبت‌های حجت‌الاسلام علی‌اکبر علیزاده می‌گذاریم که سال‌ها در این مدرسه تحصیل کرده است و تمام چند و چون تحصیل در مدرسه کاظمیه را می‌داند.

 

پای منبر روحانی محله و یک تلنگر

شاید باید برگردیم به سال‌های پیش‌تر از ساخت مدرسه کاظمیه. همان زمانی که می‌گویند مشخص نیست آن منبری بالای منبرش چه گفت که اصغر حلبی گنده‌لات محله را به حاج علی اصغر عابدزاده تبدیل کرد. 

حجت‌الاسلام علی‌اکبر علیزاده، یکی از شاگردان مدرسه کاظمیه، در این باره می‌گوید: هیچ کسی نمی‌تواند بگوید تحولی که در او ایجاد شده بود، به چه دلیل بود. هیچ کس نمی‌داند چه چیزی از پای آن منبر نشستن دستگیرش شده بود که راهش را عوض کرد. مسائل مذهبی سبب تحولش شده بود و کم کم در پی آموزه‌های دینی و مذهبی رفت و در مسائل دینی و مذهبی و اطلاعات معمول آن، حرفه‌‌ای شد. 

در همین مسیر انگیزه‌ای برای او ایجاد می‌شود تا به مردم کمک کند. علاقه‌اش به این بود که دین را در همین سطحش در جامعه جاری و ساری کند. این شد که خواست مکانی باشد که تربیت دینی را به بچه‌ها بیاموزد و این فکر، او را به سمت و سوی افتتاح 12مکان آموزشی و مذهبی سوق داد.


بالای کارنامه جای آرم شیر و خورشید، آیه قرآن نوشته بود

کاظمیه از همان سال تحصیلی 42- 43 قرار بود تأسیس شود. مدارس و بناهای دیگر حاجی عابدزاده در فاصله سه، چهار سال با هم در همان سال‌ها ساخته می‌شدند اما بودجه کافی برای مدرسه کاظمیه نرسید و ساخت مدرسه 6، 7سال برای بودجه متوقف ماند و حوالی سال50 ساخته شد. علیزاده می‌گوید: مدارس عابدزاده همه با یک سیستم آموزشی کار می‌کردند. او مدیر مدرسه‌ای به سبک و سلیقه خودش و با هماهنگی آموزش و پرورش استخدام می‌کرد. 

سبک مدارس آقای عابدزاده دینی بود. کاظمیه هم مانند مدارس دیگر از این قاعده مستثنا نبود. علوم نوین در کنار علوم دینی به بچه‌ها درس داده می‌شد. آن‌ها علوم جدید را هم به‌خوبی تدریس می‌کردند. در علوم طبیعی نیز روش‌های جدیدی برای تدریس رشد گیاه و زندگی جانوران داشتند. آنجا آموزش ویژه قرآن، حفظ قرآن، خوش‌نویسی و احکام هم در کنار حسابان و دینی و فارسی ارائه می‌شد. آن‌ها رسمی دولتی نبودند. 

در بالای کارنامه‌های مدارس عابد‌زاده آرم شیر و خورشید حذف شده بود و به جای آن آیه قرآن آمده بود و در پایین کارنامه‌ها هم نوشته بودند این کارنامه هیچ ارزش اداری‌ای ندارد. روی آن کارنامه مهر مدرسه کاظمیه می‌خورد و مخصوص خودشان بود.

 

شاگردان مدارس عابدزاده کلیدی‌های انقلاب شدند

بیشتر بچه‌های مدارس عابد‌زاده همان‌هایی بودندکه در شکل‌گیری انقلاب نقش پررنگی داشتند. علیزاده که علاوه‌بر تحصیل در مدرسه کاظمیه، حاجی عابدزاده را دورادور می‌شناسد می‌گوید: حاجی یک تفکر ملی‌مذهبی داشت. نیمه‌روشن‌فکری بود که بچه‌ها را آموزش می‌داد و اجتماعی بار می‌آورد. بچه‌ها مکبر می‌شدند و بچه‌ای که کلاس سوم ابتدایی بود امام جماعت می‌ایستاد. در جایگاه مدرسه مقاله می‌خواندند. در مدارس دیگر از این خبرها نبود. 

در این مدارس تلفیقی از مدرنیته و سنت بود. این‌ها همه فکر خود حاجی عابد‌زاده بود و با اینکه به او کمک می‌کردند اما ستون کار خودش بود و آدم خلاقی بود. بچه‌ها باید سرود می‌خواندند و مقاله می‌نوشتند. آموزش‌ها به‌گونه‌ای بود که خواسته یا ناخواسته‌ بچه‌های مدارس عابد‌زاده همان‌ها بودند که در انقلاب اول صف‌ها ایستاده بودند و در رأس فعالیت‌ها قرار داشتند.

 

فلک به شیوه مکتب‌خانه نبود

مدارس عابد‌زاده تنبیه هم داشت اما خودش آدمی نبود که اهل تنبیه باشد. بیشتر دوست داشت از روش‌های تشویقی در تربیت بچه‌ها استفاده کند. وقتی متوجه تنبیه‌ها می‌شد به مدیر و مسئولان مدرسه کاظمیه تذکر می‌داد اما در مدارسش تربیتی متأثر از همان فرهنگ‌های قدیمی تنبیه هم انجام می‌شد. 

حجت‌الاسلام علیزاده می‌گوید:«وقتی دانش‌آموزان کار غیراخلاقی‌ای انجام می‌دادند، مثلا بددهانی می‌کردند و فحش می‌دادند یا به مسئولان بی‌احترامی می‌کردند،  سیلی و پس‌کله‌ای زدن بچه‌ها عادی بود. به نظرشان بچه‌ها باید ادب می‌شدند و بخشی از ادبی که ایجاد می‌کردند از طریق همین کتک‌ها بود که زده می‌شد. این مسئله طبیعی بود و نمی‌شد از آن به‌عنوان یک ویژگی منفی یاد کرد. حتی در ماه یک یا دومرتبه پیش می‌آمد که بچه‌ها را فلک می‌کردند. 

مدارس عابد‌زاده تنبیه هم داشت اما خودش آدمی نبود که اهل تنبیه باشد. بیشتر دوست داشت از روش‌های تشویقی در تربیت بچه‌ها استفاده کند

این فلک به شیوه مکتب‌خانه نبود و شیوه‌ای متفاوت داشت. به یاد دارم اخوی من که دو سال بزرگ‌تر از من بود و آن‌زمان در کلاس سوم تحصیل می‌کرد، یک روز به‌دلیل بی‌احترامی به فراش مدرسه سر صف تنبیه شد. من بیشتر از او گریه می‌کردم. این تنبیه به این شکل بود که چهارپایه چوبی را برعکس می‌گذاشتند. دانش‌آموز را در آن فرو می‌کردند به شکلی که بچه پاهایش را جلوی چشمانش می‌دید و با چوب به کف پای او می‌زدند. همین‌ می‌شد که در کوچه دیگر کسی فحش نمی‌داد و بی‌ادبی نمی‌کرد. 

تربیت و اخلاق در این مدارس بسیار مهم بود حتی مهم‌تر از درس خواندن. معمولا کسی را به‌دلیل درس نخواندن تنبیه نمی‎‌کردند. ناگفته نماند که در همان زمان در مدرسه رسمی دولتی که من در سال‌های بعد وارد شدم، تنبیه‌ها بیشتر بود. به بچه لگد می‌زدند که تا باغچه حیاط قل می‌خورد و با چوب به کف دست می‌زدند.»

 

فراش مدارس عابدزاده ناظم نامحسوس بود

نیروی خدماتی را در آن زمان فراش می‌گفتند. فراش مدرسه ابهتی داشت و این‌طور نبود که گوشه‌ای در مدرسه یک اتاق داشته باشد و هیچ کسی به او رسیدگی نکند. حاجی علیزاده که هنوز هم از نظر آموزشی سبک حاجی عابد‌زاده را می‌پسندد، درباره فراش مدرسه می‌گوید: «فراش منزلش در بیرون از مدرسه بود و کاملا نظارت داشت و بچه‌ها وقتی فراش را در کوچه می‌دیدند از او حساب می‌بردند. فراش مدرسه کاظمیه نظم نامحسوس را به عهده داشت. 

او اشراف بیشتری به بچه‌ها داشت و همه موارد بیرون بچه‌ها را هم کنترل می‌کرد. ناظم هم بود اما فقط نظم سر صف و زنگ تفریح را به عهده داشت. از وظایف دیگر فراش چای‌دادن و نظافت مدرسه هم بود اما به عنوان مخبر مدرسه نیز فعالیت می‌کرد. در مدارس دیگر آن‌زمان فراش‌ها ابهت فراش مدرسه کاظمیه عابد‌زاده را نداشتند. »

 

سالن اجتماعات مدرسه، دورهمی اهالی محل

سالن اجتماعاتی با مساحت 240متر‌مربع در مدرسه بود که نیمه شعبان، مبعث و مناسبت‌های دیگر برنامه‌های بزرگی داشت. مدرسه در گودی بود و به‌تبع آن سالن اجتماعات هم چند پله می‌خورد و سطحش پایین‌تر از سطح زمین بود. 

آن‌طور که چند نفر از شهروندان ساکن در محله می‌گویند برنامه‌های محله در آن برگزار می‌شد و ولادت‌ها و مناسبت‌های مذهبی دیگر بهانه‌ای می‌شد برای باز شدن درهای مدرسه به روی اهالی و همبستگی بیشتر اهالی محله در برگزاری مراسم‌های مناسبت‌ها. حاجی علیزاده که در حال حاضر در فرهنگ‌سرای بهشت به عنوان فعال فرهنگی و اجتماعی فعالیت دارد و مسئول اتاق فکر است، توضیح می‌دهد: «نیمه شعبان بسیار مفصل برگزار می‌شد و اهالی محله که بیشتر والدین بچه‌های مدرسه بودند دعوت می‌‌شدند و در مراسم حضور داشتند.»

 

حرمت‌ها حفظ می‌شد

مزیتی که مدرسه کاظمیه داشت این بود که بچه پولدار و غیرپولدار نداشت. خانواده‌هایی که مرفه بودند شهریه پرداخت می‌کردند و بخشی از هزینه‌های مدرسه را به عهده می‌گرفتند. علی‌اکبر علیزاده لای خاطرات دوری که از تحصیل در این مدرسه دارد، ندادن شهریه را یادش هست و می‌گوید:« ما هیچ وقت شهریه ندادیم. پدرم کارمند بود و هیچ کس نمی‌فهمید پول شهریه ما از کجا می‌آید. آن‌هایی که متمکن بودند کمک می‌کردند و دانش‌آموزان بی‌بضاعت را پوشش می‌دادند. حرمت‌ها حفظ می‌شد و در مجموع ویژگی‌های مدارس حاجی عابد‌زاده مناسب بود و به مدارس دیگر می‌چربید.»

 

 

آدم‌های بسیاری پای کارهای خیرش بودند

همسایه‌های مدرسه می‌گویند حاجی عابد‌زاده مرد خشک مقدسی ‌نبود و بیشتر با اخلاق و رفتارش روی دیگران تأثیر می‌گذاشت و بچه‌ها را تربیت می‌کرد. او آدم اهل دلی بود و بیشتر اوقاتش در مهدیه می‌گذشت و کمتر به مدارسش از جمله مدرسه کاظمیه سر می‌زد. 

حاجی علیزاده می‌گوید: « سیستم مدرسه کاظمیه مانند مدارس دیگر حاجی هیئت مدیره داشت. آن‌ها آدم‌هایی از جنس خودش بودند و تأثیر او بر فضای مدارس مشخص بود. من با او برخورد مستقیم نداشتم اما اخلاق و منش او به گونه‌ای بود که همه شیفته‌اش می‌شدند. او وضع مالی‌اش خوب بود اما می‌گفتند بعد از اینکه متحول شده است دیگر به مسائل مالی توجه نمی‌کند. آدمی که ظاهر و پوششی بسیار ساده داشت و خوراک و زندگی‌اش هم ساده بود.»

مزیتی که مدرسه کاظمیه داشت این بود که بچه پولدار و غیرپولدار نداشت. خانواده‌هایی که مرفه بودند شهریه پرداخت می‌کردند و بخشی از هزینه‌های مدرسه را به عهده می‌گرفتند

حاجی عابدزاده هر چه داشت برای تأمین نیازمندان هزینه می‌کرد و دیگران هم می‌دیدند که او خودش اهل عمل است. برای همین آدم‌هایی که پولدار بودند هم کمکش می‌شدند. علیزاده توضیح می‌دهد: «5تا 10درصد کمک‌هایی که حاجی عابدزاده می‌کرد و مدارسی که ساخت، متعلق به خودش بود و بقیه آن متعلق به خیرانی بود که به اعتبار آقای عابد‌زاده بسم‌ا... گفته بودند و کمک می‌کردند.»

 

مقید و منظم و درس‌خوان

بچه‌های مدارس عابد‌زاده منظم و مقید بودند و نماز می‌خواندند و با اشتیاق درس می‌خواندند. نماز یک برنامه بود مثل برنامه‌های معمول مدرسه. اغلب خانواده‌ها مذهبی بودند ولی از خانواده‌های عادی هم به این مدارس می‌آمدند. مدارس عابدزاده این ویژگی را داشت که بچه‌ها خوب تربیت می‌شدند برای همین بسیاری از خانواده‌ها مشتاق بودند که فرزندشان در این مدارس تحصیل کند. معمولا کتاب‌های دینی را خودشان انتخاب می‌کردند و کتاب‌های علوم، ریاضی، هندسه و علوم طبیعی و جدید را از کتاب‌های آموزش و پرورش استفاده می‌کردند. این‌گونه که همسایه‌های ساکن در کوچه زردی می‌گویند مدارس عابدزاده در شعاع اطراف حرم همه شهر را پوشش می‌دادند و سبک آموزشی‌شان شبیه هم بود.

 

تعریف مختصر حاجی عابدزاده

حاجی علیزاده می‌گوید:« حاجی عابدزاده در کل در 4سطر قابل تعریف است. منش او چیزی نیست که نیاز به پژوهش و تحقیق داشته باشد. مدل یک آدم که نشان داده است با اخلاق و ادب در عمل می‌شود بچه‌ها را تربیت کرد و زندگی سالمی برای آن‌ها رقم زد. با قالب و قاعده‌های علمی خیلی نمی‌شود جامعه را تربیت کرد. او یاد گرفته بود اگر قرار است باطن پاکی تربیت کند باید باطن پاک داشته باشد. 

او آدمی بود که در عمل خوبی می‌کرد. در عمل دست فقرا را می‌گرفت. آدمی بود که همان نانی که داشت نصف می‌کرد و نصفش را خودش می‌خورد و نصفش را می‌داد به کسی که نیازمند رزق است. او این سنت را در مدارسش و مدرسه کاظمیه به تعداد دانش‌آموزانش بسط می‌داد.» 

شاگرد مدرسه کاظمیه‌، معتقد است عابدزاده در عمل یک مؤمن به معنای واقعی بود:« حال اینکه اگر کسی بخواهد بگوید در و دیوار مدرسه‌اش چطور بود و درش چطور بود و از این درها تربیت آمد بیرون، اصلا از این خبرها نبود. او نه یک آدم علمی بود و کتاب داشت، نه ملای خیلی باسوادی بود. او آدم بااخلاقی بود و ساختمان‌هایی ساخته بود که این اخلاق را بسط دهد. به گونه‌ای برخورد می‌کرد که آموزشش دلچسب بود و به دل دانش‌آموزانش هم می‌نشست. اگر جوانان نسل امروز ما در مدارس چیزهایی را که او در مدرسه کاظمیه و امثال آن یاد می‌داد نمی‌دانند، دلیلش این است که روی سر جوانان ما امثال حاجی عابد‌زاده‌ها دیگر نیستند.»

 

سال53 رژیم پهلوی کاظمیه را تعطیل کرد

سال53 همه مدارس حاج علی‌اصغر عابدزاده توسط رژیم محمدرضا پهلوی جمع شد. حاجی علیزاده درباره پایان نخستین سال تحصیلش در مدرسه کاظمیه نقل می‌کند: «در سال53 که کلاس اول را می‌خواندم شاه تمام مدارس عابدزاده را به دلیل هم‌خوانی‌‌نداشتن با دولت و مستقل عمل‌کردنشان بست. وقتی شاه مدارس را بست عملا مدارس عابد‌زاده تعطیل شد اما جلسات قرآنی و مذهبی او باعنوان انجمن پیروان قرآن در مهدیه ایشان ادامه داشت. 

مدرسه کاظمیه مدتی به آموزش و پرورش سپرده شد و 4سال مدرسه دخترانه‌ای در ساختمان آن مستقر شد. این مدرسه استثنایی بود. بعد از آن هم مدتی مدرسه را برای خوابگاه طلبه‌ها واگذار کردند. از دوران انقلاب دیگر چیزی از آن مدرسه نمانده بود.»

 

فرهنگ مدرسه، محله را متحول کرد

سال53 که مدرسه بسته شد در کوچه کاظمیه قماربازان زمان شاه پول‌هایشان را می‌‌انداختند و با 10شاهی و 5شاهی و یک قرانی قمار می‌زدند اما تأثیر آموزش و اخلاق‌مداری مدرسه سبب شده بود که اگر بزرگ‌تری یا پیرزن و پیرمردی در حال عبور بود، بازی را متوقف می‌کردند تا او عبور کند. انگار عابدزاده با سیستم تربیتی خوبی که در محله‌ها راه انداخته بود، یک محله را تحت تأثیر قرار داده بود و اغلب ادب و نزاکت را از او یاد گرفته بودند.


انجمن پیروان قرآن قرار است بنا را تخریب کند و از نوبسازد

ساختار مدارس عابدزاده این طوری بود که در کلاس‌ها به سمت حیاط باز می‌شد. مدرسه کاظمیه هم مانند مدارس دیگر و خانه‌های آن زمان حیاطی داشت که دور آن اتاق‌ها تعبیه شده بودند و درشان به سوی حیاط باز می‌شد. حاجی علیزاده می‌گوید:« این‌طور که ما از داخل این مدرسه مطلع هستیم بنا معماری خاصی نداشت و در سال‌های اخیر بسیار مخروبه شده بود. اینجا را حاجی هاتفی که کارخانه خرم و رب خرم را دارد و از شاگردان انجمن پیروان قرآن و مریدان حاجی عابدزاده است، می‌خواهد تخریب و بازسازی کند.» 

او ادامه حرف‌هایش را وصل می‌کند به یک بیت شعر و کاری که می‌شود با آن حال و هوای این مدارس را دوباره به محله‌ها بازگرداند؛ « میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست/ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. حال و هوای باطنی حاجی عابدزاده اگر برود همه چیز با او خواهد رفت. هر کسی بتواند حال و هوای حاجی عابد‌زاده را در خودش ایجاد کند، او زنده خواهد شد. حاجی عابدزاده هیچ‌گاه از من ساختم صحبت نمی‌کرد چون معتقد بود خدا هر چقدر فرد از خودیت خود دورتر باشد، بیشتر او را قبول دارد.»

 

مدرسه‌ای با 10کلاس

البته پذیرفتن تنبیه‌ها و برخی فعالیت‌های اخلاقی که در مدرسه به آن تأکید می‌شد برای بعضی دانش‌آموزان بسیار سخت بود. یکی از همسایه‌ها که خود را اصغرخدابخش‌ خیبری معرفی می‌کند و 75سال است که در این محله ساکن است در این باره می‌گوید: « من زمان ساخت این مدرسه و سال‌هایی که ساخت آن را برای تأمین پول متوقف کردند، خوب در خاطر دارم. برادر خودم هم دو سه سالی اینجا درس می‌خواند. 

در این مدرسه درس‌ها بسیار سخت بود و علاوه بر کتاب‌های آموزش و پرورش درس‌های قرآنی هم می‌دادند. برادرم می‌گفت: «من نمی‌خواهم فقیه شوم.» او به دلیل سنگینی درس‌های مدرسه نسبت به مدارس دیگر دوام نیاورد و رفت دبستان 15بهمن که چند کوچه آن‌طرف‌تر است.» 

او در میان خاطراتش از مجیدی که فراش مدرسه بود و معلم‌هایی که در این مدرسه تدریس می‌کردند و برخی از آن‌ها هنوز هم در محله هستند، می‌گوید و توضیح می‌دهد: «اینجا 10کلاس داشت. در همان دهه50 بارها دولت پهلوی به مدرسه کاظمیه و مدارس دیگر سرکشی کردند. آن‌ها می‌خواستند بناها را از حاجی عابدزاده بگیرند و آن‌ها را با مدارس دیگر یکسان‌سازی کنند اما حاجی مدارس را نداد. 

چون سیستم این مدارس تفاوت داشت و عابدزاده تصمیم داشت بچه‌هایی بااخلاق و درس‌خوان از این مدارس فارغ‌التحصیل شوند. درست یادم هست وقتی به مدارسش می‌‌آمد، لباسی ساده داشت؛ یک عبا و عمامه قهوه‌ای و بسیار بااخلاق بود و بچه‌ها، هم به او احترام می‌گذاشتند و هم حساب می‌بردند.»

 

 

بچه‌های مدرسه عابد‌زاده همه قبول‌اند

پدر حجت‌الاسلام علیزاده که همسایه دیوار به دیوار مدرسه کاظمیه است هم به ما می‌گوید:« یادم هست بچه‌ها تا 5کلاس را اینجا می‌خواندند و بعد می‌رفتند آموزش و پرورش امتحان می‌دادند. وقتی مدرسه را تعطیل کردند، فرزندمان را بردیم سمت میدان شهدا که یک مدرسه دیگر ثبت‌نامش کنیم. مدیر مدرسه گفت: «بچه‌های مدرسه عابدزاده همه پذیرش می‌شوند چون درس‌هایی که خوانده‌اند از مدارس عادی سطحش بالاتر است. » 

 خانواده‌هایی که فرزندانشان در کاظمیه درس خوانده‌اند می‌گفتند بچه‌ای که در این مدرسه درس می‌خواند مدارس دیگر قبولش داشتند چون در کردار و اخلاق هم رشد کرده بودند. درس‌هایش سنگین بود و کسانی که می‌خواستند بروند دبیرستان در آزمون ورودی بسیار راحت قبول می‌شدند و همان طور که در مدارس دیگر در آن‌زمان جهشی خواندن رایج بود، در مدارس عابدزاده هم دانش‌آموزان مستعد شناسایی می‌شدند و حتی دو کلاس را گاهی جهشی می‌خواندند.

می‌گفتند بچه‌ای که در این مدرسه درس می‌خواند مدارس دیگر قبولش داشتند چون در کردار و اخلاق هم رشد کرده بودند

برف‌های مدرسه را می‌تکاندم پدر آقای علیزاده گاهی پیش‌نماز مسجد محله است و مدتی کلید مدرسه نیز امانت به او سپرده شده است. می‌گوید: «تا وقتی کلید مدرسه دستم بود، برف‌های بامش را هم می‌تکاندم. همه کلاس‌ها دور تا دور حیاط بودند و درهای مستقل به سمت حیاط داشتند. یادم هست زمستان‌ها کلاس‌ها را با بخاری زغال‌سنگی گرم می‌کردند و آن سماورهای مدرسه و بخاری‌هایش تا همین چند وقت پیش در اتاق پشتی سالن مدرسه بود. نقاشی‌‌های سالن مدرسه متعلق به 50سال پیش است و تنها یادگاری‌ای است که شاید این بنا از نیم‌قرن پیش همراه خود دارد.»

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44