کد خبر: ۱۸۰۴
۱۱ آبان ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

به حق گنبد طِلا، بارون بیا

خراسانی بودن، دل به قصه های کویر دادن و به طبع آن، خو گرفتن، سبب شده است گذرگاه داستان ها، روایت‌ها و اتفاق‌های بی شماری باشد که هر کدامشان، نشانه ای از خود بر جای گذاشته اندکه در قالب آداب، رسوم و فرهنگ اقوام مختلف ساکن در آن است. قشنگ‌ترین این روایت ها که قرن هاست نَقلش دهان به دهان گشته اما قندِ نُقلش هنوز پا برجاست، حکایت نماز باران خواندن امام رضا(ع) است که دیرگاهی است به یکی از سنت‌های مردم آفتاب نشین خطه خراسان تبدیل شده و راهش را به دیگر شهرها و آبادی ها هم باز کرده است.

خراسانی بودن، دل به قصه های کویر دادن و به طبع آن، خو گرفتن، سبب شده است همیشه خاک تَف خورده این دیار، گذرگاه داستان ها، روایت ها و اتفاق های بی شماری باشد که هر کدامشان، نشانه ای از خود بر جای گذاشته اند؛ نشانه ای که امروز رد آن را می توان در قالب آداب، رسوم و فرهنگ اقوام مختلف ساکن در آن دید. قشنگ ترین این روایت ها که قرن هاست نَقلش دهان به دهان گشته اما قندِ نُقلش هنوز پا برجاست، حکایت نماز باران خواندن امام رضا(ع) است که دیرگاهی است به یکی از سنت های مردم آفتاب نشین خطه خراسان تبدیل شده و راهش را به دیگر شهرها و آبادی ها هم باز کرده است.


نماز باران حضرت رضا(ع)

روایت است که پس از ولایتعهدی تحمیلی مأمون به حضرت(ع) آسمان بر زمین خراسان بخیل می شود و هیچ ابری، دهان خاک را تر نمی کند. مأمون و درباریان برامام‌رضا(ع) خرده می گیرند و زبان به طعنه می چرخانند که به خاطر ولایتعهدی تو باران قطع شده است.

 مأمون در ادامه برای شرمنده ساختن ایشان نزد مردم، درخواست می کند که آن حضرت به بیابان برود و نماز باران بخواند، مگر خدا نظر کند و رحمتی نازل شود. حضرت می پذیرد و در آدینه روزی به بیرون مرو می رود و نماز باران می گزارد. اندکی نمی گذرد که ابرها سایه می افکنند و باران رحمت نازل می شود.

البته این تنها روایت از این باب در عمل بزرگان دین نیست، که دعا برای طلب باران را خیلی پیش تر از این، اَنَس، در گزارشی که از حضرت محمد(ص) می دهد، آورده است. 

نگارنده کتاب «صحیح البخاری» می نویسد: «از اَنَس نقل شده که پیامبر(ص) تنها در استسقا (باران خواهى) دست خود را در دعا بالا مى برد و از سلیمان بن داوود، روایت شده است که از پیامبر صلى ا... علیه و آله، بالا بردن کامل دست را جز در سه جا به یاد ندارد؛ هنگام درخواست باران، درخواست کمک بر ضدکافران و شامگاه عرفه. در غیر این ها هم دست را بالا مى برد اما پایین تر از این ها.»


طلب باران در رسوم باقی مانده ایرانی

نمونه هایی از این آداب را در اعتقادات مردمان ایران پیش از اسلام هم می توان به شکل و شیوه ای دیگر دید. در واقع این رسوم ایرانی، بعدها با درآمیختن با آموزه های دینی است که به آیین هایی ماندگار بدل می شود تا هر وقت آسمان بر خاک تنگ نظر شد، امیدی، راهی، چاره ای باشد که دفع شر کند.

«آبریزگان» یکی از این نمونه هاست. «ابن فقیه همدانی» آبریزگان را به روزگار فیروز بن یزدگردبن بهرام نسبت داده و علت انجام آن را بارش باران پس از هفت سال خشک سالی آورده است. 

باورها بر این پایه استوار است که فراوانی گناه، نزول باران را که نعمتی خداوندی است، به تعویق می اندازد

در «آثارالباقیه» ابوریحان، آبریزگان، نوعی غسل عمومی دانسته شده است که مردم برای بارش باران انجام می داده اند؛ برخی منابع مکتوب ایرانی نیز باران خواهی را به عهد ساسانیان نسبت می دهند و در «المحاسن‌و‌الاضداد» نیز به رسم «آب دزدی دختران از قنات ها» اشاره شده است که آن را برای شاه می برده اند تا به این سنت، برکت و باروری را به آسمان باز گردانند.

ناگفته نماند که در اسطوره های ایرانی، نخست آسمان و سپس آب آفریده می شوند. آفرینش آب از گوهر آسمان است و باد و باران، مه، ابر بارانی و برف به یاری آب خلق می گردند. بر همین اساس نیز ایزد و فرشتگانی بر آن ها قائل بودند که «آناهیتا» و «تیشتر» از جمله آن ها هستند.


طلب بخشش گناهان برای بارش باران

هوشنگ جاوید درباره آیین های باران‌خواهی می گوید: « آنچه که در باران خواهی و آداب و رسوم آن بیشتر مورد توجه است، نمود توسل غیر مستقیم به درگاه احدیت و طلب بخشش گناهان است؛ چرا که باورها بر این پایه استوار است که فراوانی گناه، نزول باران را که نعمتی خداوندی است، به تعویق می اندازد.»


ترانه های طلب یا بند آمدن باران در مشهد و روستاهای اطراف

این پژوهشگر در ادامه توضیح می دهد که آداب و رسوم مختلف بسیاری درباره طلب باران د رمیان اقوام ایرانی وجود دارد که با ترانه ها و نواهایی همراه است که او آن ها را به دو دسته « ترانه برای طلب باران» و «ترانه برای بندآمدن باران» تقسیم می کند.

جاوید توضیح می دهد: «آیین های ایرانی پس از ورود اسلام درون مایه ای مذهبی پیدا می کند. برای نمونه در قدیم در مشهد و روستاهای اطراف، وقتی باران چند روز پیوسته می باریده و سبب خرابی می شده، رسم بر این بوده که نوجوانان و جوانان در زیر باران می ایستاده اند و این شعر را که نوعی دعای بند آمدن باران بوده، می خواندند: به حق شاه کربلا/ به حق نور مصطفی/ به حق گنبد طلا (منظور امام رضا(ع) است)/ ابرا برن به کو سیا (پشت کوه سیاه)/ آفتاب بیا به شهر ما/ بارون نیا نیا نیا. این قَسم دهی برعکس‌یعنی به وقت قحطی و خشک سالی هم اتفاق می افتاده است و این بار مردم از باران تقاضا می کرده اند که به حق این بزرگان، ابرها ببارند و باران بیاید.»


رسم های باران خواهی انفرادی

جالب است بدانید که باران خواهی در ایران به دو روش انفرادی و گروهی انجام می شده است. در شکل انفرادی آن، اقوام مختلف در زمان خشک سالی بنا به عقیده خود کاری انجام می داده‌اند که نوشتن دعای طلب باران، یکی از آن هاست. 

در برخی نقاط نیز نام چهل کچل را روی کاغذی می نوشتند و آن را بر شاخه درختی می آویختند یا تکه سنگی از قبرستان برمی داشتند به آب می انداختند. همچنین نهادن قیچی در زیر ناودان، وارونه گذاشتن بیل در آبراه خانه ها، انداختن فرد سید یا متدین در آب، شستن پایه عَلَم یا منبر در آب رودخانه یا چشمه، از دیگر نمونه هاست که تلاش دارد باران را به خشکنایی گلوی زمین هدیه دهد.


چولی قزک و پخت آش برای بارش باران

بیشتر این آداب اما گروهی بوده است که برخی از آن ها هنوز در مناطقی از خراسان جان دارد و برگزار می شود. معروف ترین آن ها ساخت عروسک باران یا «چولی قزک» است. جاوید این رسم را این طور توضیح می دهد: «وقتی باران نمی بارد و خشک سالی پدید می آید، عده ای از جوانان چوبی را که دو سه متر طول دارد، بر می دارند و پارچه ای به آن بسته شبه عروسکی می سازند به شمایل مترسک که چولی قزک نام دارد. 

آنان در پایان مراسم این حبوبات جمع شده را به یکی از تکایا یا مساجد می برند و با آن آش می پزند 

سپس چولی قزک را در دست گرفته به خیابان رفته در کوچه ها می چرخند و این شعر را می خوانند: چولی قزک بارون کن/ بارون بی پایون کن/ گندم به زیر خاکه/ از تشنگی هلاکه/ گل های سرخ لاله/ از تشنگی می ناله / چولی قزک بیا بیا/ با ابرای سیا سیا/ بارون ببار جر جر/ تو ناودونا شر شر.اهالی هر منزل با شنیدن صدای آنان با کاسه های پر آب به استقبالشان می روند و کاسه آب را به روی افراد گروه یا همان عروسک گردان ها می پاشند.

 در بعضی محله ها هم خوراکی ها و تنقلاتی بین افراد این گروه پخش می شود.» این رسم در مشهد با پخش بنشن و حبوبات بین عروسک گردان ها همراه است. به این صورت که آنان در پایان مراسم این حبوبات جمع شده را به یکی از تکایا یا مساجد می برند و با آن آش می پزند و آن را بین نیازمندان تقسیم می کنند.»

در سبزوار این ترانه و عروسک گردانی وقتی باران بیش از حد می باریده این طور تغییر می کرده است: «چولی قزک باروون بسه/ بارون بی پایون بسه/ ابرا برن به کو سیا/ بارون نیا نیا نیا/ چولی قزک افتو کن/ شب که مشه مهتو کن/ خنه ی ما خراب رفت/ تا لب بوم تو آب رفت/ چولی قزک برو خنه ت/ پیش برار دیونه ت/ آتیش به جون بارون بسه/ بارون بی پایون بسه.»


سیاه پوشی نخل باران

سوای این آیین، ژیلا مشیری، در پژوهشی که با عنوان «مراسم طلب باران در حوزه کویری ایران» انجام داده است، از رسمی دیگر نیز یاد می کند که شکلی مذهبی دارد و در گذشته در سمنان و خراسان برگزار می شده و آن سیاه پوش کردن نخل برای طلب باران است.

 او می نویسد: « در این رسم، نخل بزرگ شهر را بعد از سیاه پوش کردن، به حالت عزاداری در محله ها می گرداندند و به نیت بارش باران عزاداری می کرده اند. آنان در این مراسم امام حسین(ع) را شفیع قرار می داده و دعای باران می خوانده اند تا پروردگار به این وسیله برکات آسمانی خود را فرو فرستد.»


اتلو متلو

در خراسان، رسم دیگری هم هست که بیشتر در میان دامداران و عشایر رایج است. در این رسم مردم جمع می شوند و این ترانه را می خوانند: «اتلو و متلو/ ای خدا برو/ برو و اوشلوک/ تلوی ما تشنه شده/ ورکوه و ورپشته شده/ آب غدیرش مه یه/ چمچمه شیرش مه یه/ چوپون پنیر مه یه/ نون فطیر مه یه.»

 اتلو و متلو در زبان محلی به پیکره ای از چوب گفته می شود که در کشتزارها در زمین می کوبند و بر آن پارچه کهنه سیاهی می کشند تا پرندگان گمان برند که آدمی است. این کلمه معادل مترسک در فارسی نیز هست و به اصطلاح به آدم ژنده و کثیف نیز گفته می شود.

 

طلب باران در ترانه های خراسانی (به روایت ابراهیم شکورزاده)

چولی قزک بارون کن / بارون بی پایون کن
گندم به زیر خاکه / از تُوشنگی هلاکه
گل های سرخ لاله / از تُوشنگی مناله
چولی قزک بیا بیا / با ابرای سیا سیا
بارون بیا جرجر / تو نودونا (ناودان ها) شر شر
تا زمینا اُو(آب) بخوره / تا گندما تُو(تاب) بخوره
***
ای خدا برو ک / بروی اوشلوک
تلوی ما تشنه شده / ورکوه و ور پشته شده
آب غدیرش مه یه / چمچمه شیرش مه یه
گندم د زیر خاکه / از توشنگی هلاکه
ای خدا برو ک / بروی او شلوک
چوپون پنیر مه یه / نون فطیر مه یه
برش می آیه گل مشو / گندم درو بی دل مشو
یارب بده تو برو / به حق شاه مردو
***
خله خورشید افتو کن
یک من برنج به او کن
حصه خودته پلو کن
حصه ما ر افتو کن
خنه ما خراب رفت
تا لب بوم تو آب رفت
خله خورشید افتو کن
***
ابر اومد، ابر اومد
از سی کوه خبر اومد
میش بره‌دار اومد
بز کهره‌دار اومد
اشتر با قطار اومد
دختر خود بار اومد
هلله می شو
هلله می‌شو
ترانه عشایر سیرجان 
***
می‌خوایم بریم قبله ، دعا
بلکه خدا رحمش بیاد
سی بندگون روسیا
یه قطره بارون بیا
هدرسه، آی هدرسه
ا...بزن تو بارون
سی رزق عیال وارون

«ترانه باران در ایل ممسنی»

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44