شهید هاشمینژاد فعالیتهای گسترده فرهنگی در مشهد داشت. در طول سالهای قبل انقلاب برای توسعه فرهنگ اسلامی در این شهر تلاشهایی ستودنی انجام داد. برای بررسی بهتر بینش و منش این شهید بزرگوار گفتوگویی با فرزند شهید، سید محمدجواد هاشمینژاد انجام دادیم. مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
درباره سؤال شما باید گفت این احساس خطر به قدرتهای خارجی بازمیگردد زیرا آنها برخی افراد و جریانها را مخالف سیاستهای استعماری و خود میدیدند. این مسئله درباره سازمان منافقین واضح است.
سلسله اقدامهایی که منافقین بعد از انقلاب انجام دادند مثل ترور رئیس جمهور، نخستوزیر و بمبگذاری هفتم تیر و ترور معتمدان امام در شهرهای مختلف با پشتیبانی این کشورها بود. اگر سازمان منافقین به نهادهای قدرت خارجی متصل نبود به زودی مهار میشد اما اینگونه نشد.
شیوه کار منافقین نیز عملیات انتحاری بود. همان شیوهای که داعش در این سالها انتخاب کرد. به این دلیل که رعب و وحشت و ناامیدی در جامعه ایجاد کنند
انقلاب اسلامی پیروز شد و مورد محاصره آمریکا قرار گرفت. پس از مدتی جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد. با این شرایط سازمان منافقین به این نتیجه رسید که با از میان برداشتن سران انقلاب و افراد مورد اعتماد و اثرگذار، میتواند کشور را به فروپاشی و هرج و مرج برساند اما به دلیل حمایتهای مردمی این اتفاق نیفتاد.
ترور شهید هاشمینژاد را میتوان در این قالب تحلیل کرد. با توجه به ترورهایی که در تهران اتفاق افتاد در استانهای دیگر نیز نمایندگان درجه یک امام خمینی(ره) مورد هدف قرار گرفتند. شیوه کار منافقین نیز عملیات انتحاری بود. همان شیوهای که داعش در این سالها انتخاب کرد. به این دلیل که رعب و وحشت و ناامیدی در جامعه ایجاد کنند.
گروهک تروریستی منافقین برای رسیدن به این هدف ناجوانمردانه خود گام به گام عمل کردند. ابتدا شخصیتهای نظام را مورد حمله قرار دادند اما مردم در حمایت از انقلاب قدم برداشتند و این پروژه شکست خورد. گام بعدی ترور مردم در کوچه و بازار بود. پس از شروع جنگ وارد فاز بعدی شدند و به کمک رژیم بعث عراق شتافتند.
در حال حاضر نیز به پشتیبانی اسرائیل علیه برنامههای هستهای ایران فعالیت میکنند. شما به هرکدام از این مراحل دقت کنید متوجه میشوید که یک ابزاری به نام «تروریسم» در خدمت قدرتهای مستکبر جهانی قرار دارد تا برای پیشبرد اهداف استعماری خود از آن بهره ببرند.
کاملا درست است. هدفگیری دشمن و گروههای تروریستی نسبت به شخصیتهای فرهنگی زودتر اجرا شده است. اولین هدف گروههای تروریستی پس از گذشت دوماه از پیروزی انقلاب، شهید مطهری بود. شهید مطهری یک متفکر و نظریهپرداز انقلاب اسلامی بود. به همین دلیل دشمن به صورتی هدفمند او را ترور کرد.
شهید هاشمینژاد نیز متفکر و خطیب برجستهای بود که سالهای برای پیشبرد اهداف انقلاب زحمت فراوان کشید. امام خمینی(ره) پدرم را جوانمرد فاضل خطاب کردند. رهبر معظم انقلاب در یکی از سخنان خود درباره شهید هاشمینژاد فرمودند: «بیشک شهید هاشمینژاد کانون تفکرات اسلامی در استان خراسان بود.»
وقتی پدرم ترور شدند هیچ مسئولیت رسمیای در انقلاب اسلامی نداشتند.
وقتی پدرم ترور شدند هیچ مسئولیت رسمیای در انقلاب اسلامی نداشتند. جریان نفاق به چه دلیل فردی چون شهید مفتح را ترور کردند؟ زیرا او وحدتی بین حوزه و دانشگاه ایجاد کرد که دشمن این امر را مخالف اهداف خود میدید.
به همین دلیل، این ترورها هدفمند و برای ایجاد ضربهای به انقلاب اسلامی انجام شد. دشمنان نیز به این مسئله اشاره کردند که این اقدامهای تروریستی به این دلیل بود که در آینده انقلاب اسلامی را دچار مشکل کنند.
مسعود رجوی ملعون در ارزیابی جنایات خود گفته بود که برنامه ما این بود که با این ترورها آینده نظام اسلامی را به خطر بیندازیم. حضور مردم در صحنه و پیروی آنان از امام(ره) و در حال حاضر پیروی از ولایت فقیه و اندیشههای رهبر معظم انقلاب این اجازه را به دشمنان نداد تا به اهداف خصمانه خود برسند.
بیشک بنی صدر مهره استعمار بود و هیچ کسی در این زمینه شک ندارد. وقتی به فعالیتهای بنیصدر نگاه بکنیم متوجه میشویم که همه این اقدامها در جهت مسیر منافقین بوده است. چند سال پیش مطلبی از بنی صدر خواندم.
او مینویسد: «من چندین سال پیش از انقلاب قصد داشتم منشوری برای جمهوریت کشور ایران بنویسم و این منشور را نوشتم و همانجا تصمیم گرفتم که اولین رئیس جمهور ایران شوم.» همانطور که میدانید، بنیصدر اولین رئیس جمهور ایران نیز شد.
وقتی انقلاب به پیروزی رسید، گروههای گوناگونی به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداختند. شهید هاشمینژاد یکی از کسانی بود که با انحراف بنیصدر به مبارزه پرداخت زیرا پدرم دارای بینش عمیق اسلامی و انقلابی بود و توانست انحراف او را زمانی که کسی به این مسئله پی نبرده بود به دیگران بشناساند.
سه بار به جان پدرم سوءقصد شده بود. بار اول یک نارنجک دستی به سمت پنجره منزلمان پرتاب کردند که به لبه پنجره خورد و بیرون منزل منفجر شد. آن روز پدرم منزل نبودند.
مرتبه دوم، دو روز قبل از شهادت شهید هاشمینژاد، بمبی را زیر میکروفون ایشان در دفتر حزب گذاشته بودند. یکی از محافظان پدرم میگفت که حضور ایشان که در جلسه لغو شد، بعد متوجه شدند که بمبی در زیر میکروفون ایشان جاسازی شده است. گویا منافقان در اعترافات خود به این موضوع اشاره کرده بودند.
نارنجکی به این نوجوان پانزدهساله داده بودند و قرار شد به بهانه خرید پوستر و کتاب به دفتر حزب برود و در دستشویی ضامن نارنجک را باز کند
ترور سوم قرار بود بعدها انجام شود اما اعضای حزب به هادی علوی، فرد نفوذی حزب مشکوک شده بودند. او مظلومنمایی کرده بود. عدهای پادرمیانی کرده و او را دوباره به حزب برگردانده بودند، اما قرار بود دیگر به داخل حزب نرود و کارش را در دکه کتابفروشی حزب واقع در صحن حرم مطهر دنبال کند.
او به مسئولش اعلام کرده بود اگر میخواهید کاری انجام دهید، زودتر اقدام کنید که به من شک کردهاند. به همین دلیل هم عملیاتشان را جلوتر انداختند. نارنجکی به این نوجوان پانزدهساله داده بودند و قرار شد به بهانه خرید پوستر و کتاب به دفتر حزب برود و در دستشویی ضامن نارنجک را باز کند و موقع خروج شهید هاشمینژاد از کلاس او را از بین ببرد.
اینها اعترافاتی است که بعدها مسئولش بیان کرده بود. بنابراین ترور سوم پدرم در هفتم مهرماه سال 1360 اتفاق افتاد و به شهادتش منجر گردید.
تمام دوران کودکی ما مملو از خاطرات پدر است و در خانواده ما از دوران انقلاب خاطرات بسیار زیادی برای بازگو کردن وجود دارد. شهید هاشمینژاد از بیستوششسالگی مبارزات خودشان را شروع کرده بودند و در طول دوران حیاتشان بارها سختیها و رنجهای فراوانی را متحمل شده و مخاطرات زیادی را پشت سر گذاشته بودند تا جایی که میتوان گفت لحظهلحظه زندگی ایشان پر از خاطرات بوده است.
به خاطر دارم زمانی که من به دنیا آمدم پدرم زندان بود و تا پیروزی انقلاب بارها به زندان افتاد و آن سالی هم که انقلاب به راه افتاد ایشان زندان بود. اما شیرینترین خاطرهای که به ذهن دارم، خاطره دیدار اولیه مرحوم پدرم با مرحوم حضرت امام(ره) به عنوان رهبر انقلاب و استاد است، دیداری که 15 سال بعد از آخرین دیدار انجام شد.
خاطرم هست به تهران رفتیم و در محل زندگی حضرت امام(ره) خوابیدیم و صبح برای نماز اول وقت بیدار شدیم تا نماز را به امامت حضرت امام خمینی(ره) بخوانیم. قبل از اینکه امام(ره) برای نماز بیایند، به اتفاق پدر و چند نفر دیگر در مسیری که قرار بود ایشان از اتاق خودشان برای نماز بیایند منتظرشان ماندیم.
آنجا مرحوم احمدآقای خمینی به این دلیل که گمان میکردند ممکن است امام(ره) بعد از 15 سال پدرم را به خاطر نیاورد، ایشان را به امام(ره) معرفی کردند. امام(ره) نیز آغوش باز کردند و دست دور شانههای شهید هاشمینژاد انداختند و از ایشان با ابراز احساساتی عجیب تجلیل کردند. این رفتار امام(ره) با توجه به روحیاتی که از ایشان سراغ داشتم برایم خیلی جالب توجه بود.
عین این حادثه را بعد از شهادت پدرم نیز دیدم. خانوادگی خدمت حضرت امام(ره) رفتیم و صحبتها و گفتوگوهایی بسیار احساسی بیان کردند که کمسابقه بود. اگر سخنرانی حضرت امام(ره) را که درباره شهید بیان شده است با دقت بخوانیم، میبینیم صفاتی که ایشان برای شهید هاشمینژاد بیان کردند کمنظیر است.