بانوی مشهدی بعد از ۱۵ سال دوری، هنرش را در شهرش توسعه داد
بعداز پانزدهسال زندگی در پیرانشهر، فرزانه نخعی قرار بود به زادگاهش برگردد. اما از این بازگشت چندان شاد نبود؛ زیرا در این شهرِ مرزیِ غرب کشور که بهخاطر شغل همسرش به آنجا رفته بود، دوستان خوبی یافته و حتی گالری هنری خودش را راهاندازی کرده بود.
هنر نقاشی، دریچه تازهای به رویش گشود و باعث شد در غربت احساس تعلق و موفقیت کند. بااینحال، دوباره شغل همسرش او را به مشهد فراخواند و مجبور شد کولهبارش را ببندد و به زادگاهش بازگردد تا دوباره ساکن محله شهیدبهشتی شود.
سختیهای روزهای اول
هنوز هم یادآوری آن روزها همان حس دلتنگی و اضطراب را برایش زنده میکند. فرزانهخانم تعریف میکند: شهریور سه سال پیش وقتی به مشهد برگشتم، با اینکه اینجا زادگاهم بود و تا بیستودوسالگی در این شهر زندگی کرده بودم، روزهای اول برایم سخت بود. چون هنرجویانم را رها کرده بودم، گالریام را بسته و برگشته بودم.
او تصور نمیکرد بتواند هنرش و توانمندیاش را خیلی زود در مشهد معرفی کند و همین موضوع احساس دلتنگی را برایش پررنگتر میکرد. اما دغدغهاش تنها معرفی هنرش نبود؛ او باید دخترش را هم در روزهای پایان تابستان در پایه هشتم ثبتنام میکرد، درست زمانی که ظرفیت مدارس پر است.
فرزانه میگوید: به هر مدرسهای مراجعه میکردم، جواب یکی بود: دیر مراجعه کردهاید؛ ظرفیتمان پر است! شماره تماسم را میدادم تا درصورتیکه امکان ثبتنام دخترم بود، با من تماس بگیرند.
خبر خوش پشت تلفن
او در دلش حس میکرد هر در بستهای یا اتفاق جدیدی، دلیلی برای صبر و تلاش بیشتر است تا اینکه یک روز، تلفنش زنگ خورد و خبر خوشی به او رسید؛ «از مدرسه فارابی تماس گرفتند و گفتند که میتوانم دخترم را ثبتنام کنم.»
خانم شیردل کلاس فناوری بچهها را به من داد تا هنر نقاشی روی سفال و چوب را به آنها آموزش دهم
فرزانه خوشحال مدارک دخترش را برد و بعد از انجام کارهای ثبتنام، درباره هنر خودش هم با مدیر مدرسه صحبت کرد؛ «گفتم میتوانم کلاسهای هنری برای دانشآموزان برگزار کنم، چون سالها در مدارس پیرانشهر تجربه داشتم.»
حمایت دوستی تازه
دیدن استقبال مریم شیردل، مدیرمهربان مدرسه که با دقت به حرفهای فرزانه گوش میداد به او انگیزه داد؛ «خانم شیردل کلاس فناوری بچهها را به من داد تا هنر نقاشی روی سفال و چوب را به آنها آموزش دهم. این توجه او باعث شد خودم هم برای خرید لوازم اقدام کنم و با صبر و حوصلهای که در تدریس دارم، دانشآموزان را شیفته هنر کنم.»
دو سال حضور فرزانه در مدرسه، نهتنها هنر را به بچهها آموخت، بلکه خود او را هم آرام کرد؛ «خانم شیردل برایم مانند یک خواهر بزرگتر و حمایتگر بود. او از من برای حضور در جلسات دبیران دعوت و مرا به والدین دانشآموزان بهعنوان هنرمند معرفی کرد. حتی در روز معلم هدیهای برایم میگرفت تا بگوید من هم عضوی از خانواده مدرسه هستم.»
کمکم فرزانه، گالری نقاشی خود را در مشهد باز کرد و توانست هنرجویانی از محله جذب کند. اما هیچوقت از یاد نبرد که همین حمایتها و محبت دوست تازهاش خانم شیردل بود که باعث شد غم فراق دوستانش در پیرانشهر برایش قابل تحمل شود.
* این گزارش سهشنبه ۹ دیماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۳ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.
