کد خبر: ۱۳۸۰۲
۰۷ دی ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۰
بانوی محله رده سیصد سیسمونی و جهیزیه تهیه کرده است

بانوی محله رده سیصد سیسمونی و جهیزیه تهیه کرده است

حنیفه قدیمی به‌ازای سی سال خدمت صادقانه‌اش در بسیج و به‌اندازه سیصد جهیزیه و سیسمونی که تأمین آن را مدیریت کرده و به‌ازای جان جنین‌هایی که از خطر سقط، نجات داده است، خاطره برای گفتن دارد.

«از حال دیگران که بی‌خبر باشی، مشکلات خودت را بزرگ می‌بینی. خیالات برت می‌دارد که گرفتارترین آدم دنیا هستی و هر چه مشکل هست، روی سر تو ریخته؛ اما وقتی نگاهت را از خودت برمی‌داری و سر می‌چرخانی به اطرافت، می‌بینی که نه، خیلی‌ها وضعیتی سخت‌تر از تو دارند، اما جا نزده‌اند و زندگی را پیش می‌برند.»

گرمای حرف‌های بانوی دنیادیده‌ای که رو‌به‌رویمان نشسته، دل‌چسب است؛ درست مثل هُرم بخاری گوشه این اتاقک دوازده‌متری که سرمای نخستین‌روز‌های زمستان را از یاد می‌بَرد. حنیفه قدیمی، فرمانده پایگاه بسیج و مسئول خیریه ولی‌عصر(عج) در محله رده، بیش از پنجاه سال از خدا عمر گرفته است. او به‌ازای سی سال خدمت صادقانه‌اش در بسیج و به‌اندازه سیصد جهیزیه و سیسمونی که تأمین آن را مدیریت کرده و به‌ازای جان جنین‌هایی که از خطر سقط، نجات داده است، خاطره برای گفتن دارد.

 

-دوست دارید از شما و گذشته‌تان چه چیز‌هایی بدانیم؟

من متولد یکی از روستا‌های شیروان و بزرگ‌شده مشهد هستم. کم‌سن‌و‌سال بودم که ازدواج کردم و ادامه تحصیلم افتاد به چند سال پس از تأهلم. طلبگی را در سطح ۲ حوزه علمیه می‌خوانم و فقه و اصول، تدریس می‌کنم. ۳۲‌سال پیش برای اولین‌بار، در مسجد سلمان فارسی عضو بسیج شدم. آن دور و اطراف در محله پنجتن، پایگاه دیگری نبود. سال ۱۳۸۶ خدمتم را در پایگاه بسیج مسجد امام رضا (ع) در همان محله، ادامه دادم و از سال ۱۳۹۱ تا الان، در مسجد ولی‌عصر (عج) افتخار خدمت دارم.

-ماجرای اولین جهیزیه‌ای را که برای تهیه‌اش پیش‌قدم شدید، خاطرتان هست؟

از قدیم، توی محله، دوره قرآن و ختم صلوات داشتیم. خانم‌ها که صحبت می‌کردند، متوجه می‌شدیم کدام همسایه، دختر یا پسرش را عروس و داماد کرده، لنگ جهیزیه مانده یا دارد نوه‌دار می‌شود و وسعش به خرید سیسمونی نمی‌رسد. هرکداممان هر چقدر پول داشتیم، روی هم می‌گذاشتیم تا در حد توان، گره‌گشایی کرده باشیم.

اینها بود تا وقتی که به‌واسطه امام جماعت مسجدمان، با یکی از خیران همراه و بخشنده، آشنا شدیم؛ ارتباطمان با ائمه جماعات و پایگاه بسیج منطقه، بیشتر شد و خیران بیشتری، همراهمان شدند. برای تحقیقات درباره نیازمندان معرفی‌شده می‌رفتیم، نیازسنجی می‌کردیم، بعد هم خرید و اهدای اقلام را انجام می‌دادیم.

-پس خیّرهایتان دانه‌درشت هستند.

همه‌جوره‌اش را داریم. بین خیرانمان کسانی را داریم که خودشان نیازمندند؛ مثلا خانمی که با خرد‌کردن سبزی در خانه، کمک‌خرج شوهرش است؛ اما وقتی فهمید داریم برای یک عروس نیازمند، جهیزیه می‌چینیم، تهیه محتویات داخل یخچال را تقبل کرد. بعضی از زوج‌های نیازمندی که با کمک خیران، راهی خانه بخت شده‌اند، هر چند دست‌و‌بالشان تنگ است، اما در حد توان برای برنامه‌های خیری که داریم، همراهی می‌کنند. مثلا عروس‌خانمی داشتیم که یتیم بود و با مادربزرگش زندگی می‌کرد، والدین آقاداماد هم متارکه کرده بودند و او هم با مادربزرگش زندگی می‌کرد.

برای جهیزیه و رهن خانه، کمکشان کردیم. آرایشگر محله، عروس‌خانم را رایگان برای جشن ازدواجی که در حسینیه گرفتیم، آماده کرد. لباس عروس، ماشین عروس و فیلم‌بردار هم جور شد. الان خدا را شکر این زوج، صاحب دو فرزند هستند و هنوز با هم ارتباط داریم.

-طرح ثابتی برای جمع‌آوری کمک‌ها دارید؟

یک طرح داریم که اسمش را گذاشته‌ایم چهارده‌هزار‌تومانی. خیران، چهاردهم هر‌ماه، ۱۴‌هزار تومان را به نیت چهارده‌معصوم (ع) به شماره‌کارت مشخصی واریز می‌کنند تا صرف کار‌های خیر مجموعه شود. به جز این، هر پرونده جدیدی که ارجاع شود، در گروه‌ها اطلاع‌رسانی می‌کنیم و مردم، روی لطف و اعتمادی که دارند، مشارکت می‌کنند.

-در حدود سیصد جهیزیه و سیسمونی که خرید و اهدای آن را مدیریت کردید، قاعده، چارچوب و باید‌و‌نباید خاصی برای احسان‌پذیر‌ها داشته‌اید؟

اینکه فکر کنید طرف حتما باید یتیم باشد یا در نهایت فقر و فلاکت به سر ببرد که مشمول کمک بشود، نه. برای من و دوستان نیکوکارمان، ملیت، مذهب و چیز‌هایی از‌این‌دست، اولویت نیست؛ حتی مواردی را داریم که طرف، دستش به دهانش می‌رسیده و الان به دلایلی مثل ورشکستگی، یکهو به نداری خورده است. همین که به نتیجه برسیم نیاز دارد، برایمان کافی است و در حد توانمان کمکش می‌کنیم. می‌خواهد ساکن محله رده باشد یا پنجتن، شهید قربانی، سیدی، توس یا هر جای دیگر شهر امام‌رضا (ع).

-این کارها، دست‌کم گاهی، برایتان رنگ تکرار نمی‌گیرد؟

نه. حس‌های خوب که تکراری نمی‌شود. آن‌قدر خوب که اصلا نمی‌شود به کلمه تبدیل کرد. باید در این موقعیت قرار بگیری و شاد شوی از اینکه دلی را شاد کردی و توانستی با دست‌های خالی، مؤثر باشی. دعاهایشان برایم خیلی باارزش است. من در این جمع، فقط یک واسطه‌ام و اگر نبود همراهی خانواده و هم‌محله‌ای‌ها و خیران، کار پیش نمی‌رفت.

به این نتیجه رسیده بود که ادامه این بارداری ممکن نیست. تصمیمی که بیش از آنکه از سر انتخاب باشد، حاصل ترس و ناامنی بود

-ارتباط با احسان‌پذیران، چه آورده‌ای برای زندگی شخصی خانم «قدیمی» داشته است؟

یاد می‌گیری شاکر باشی و قدر داشته‌هایت را بدانی. انرژی می‌گیری و زندگی را به برکت دعا‌های خیرشان بهتر از قبل ادامه می‌دهی.

-از میان قصه آدم‌هایی که در این سال‌ها با کمک دوستان نیکوکارتان، دستشان را گرفته‌اید، کدام‌یک در ذهنتان برجسته است؟

خانم کارتن‌خوابی که باردار بود و می‌خواست سقط کند یا آن‌یکی که همسرش معتاد بود و می‌خواست بارداری ناخواسته را با کشتن جنینش، فیصله بدهد. قصه سیدعلی، مرضیه و خیلی‌های دیگر که خدا را شکر، زندگی‌هایشان سامان پیدا کرده است.

 

آخر این روایت خوش است

تماس تلفنی کوتاه بود؛ اما اضطراب در لحن صدا موج می‌زد. یکی از بانوان فعالان محدوده خیابان پنجتن۴۷ پشت خط بود. جمله‌هایش ناتمام می‌ماند و کلمات را با مکث ادا می‌کرد؛ انگار هنوز برای گفتن آنچه از دختر همسایه‌شان شنیده، مردد است.

حنیفه‌خانم قدیمی، ادامه روایت را این‌طور تعریف می‌کند: به من گفتند دختری به نام مرضیه، به دنبال پزشکی برای سقط جنین است. پرس‌وجو که کردم، دلیل این تصمیم آشکار شد؛ بارداری ناخواسته، دوران عقد و فشار نگاه‌ها و قضاوت‌های اطرافیان.

فرمانده پایگاه بسیج ولی‌عصر (عج) می‌گوید: می‌گفت هنوز زندگی مشترکشان آغاز نشده و حرف‌هایی که در میان فامیل شکل گرفته، او را به‌شدت زیرفشار قرار داده است؛ به‌همین‌خاطر مرضیه روز‌ها و شب‌ها با این مسئله تنها مانده بود. بار‌ها فکر کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که ادامه این بارداری ممکن نیست. تصمیمی که بیش از آنکه از سر انتخاب باشد، حاصل ترس و ناامنی بود.

در همان ساعات اولیه، حنیفه‌خانم و دیگر‌فعالان فرهنگی، خود را به مرضیه رساندند و هم‌زمان موضوع را به مرکز مردمی «نفس» اطلاع دادند. مشاوران این مرکز هم دقایقی با مرضیه تلفنی صحبت کردند تا او کمی آرام شد.

اما این آرامش، نیازمند پشتوانه‌ای عملی نیز بود. نبود جهیزیه و شرایط ناپایدار زندگی، یکی از نگرانی‌های مهم مرضیه بود. می‌گوید: همان‌جا به او اطمینان دادم که با کمک خیران، این مسئله را حل می‌کنیم. موضوع به‌سرعت با خیران محله، امام جماعت مسجد، سپاه ناحیه میثم و دیگر‌گروه‌های مردمی در میان گذاشته شد. همراهی‌ها هم سریع آغاز شد و کمتر از یک‌هفته، تمام اقلام ضروری جهیزیه عروس‌خانم، جفت‌و‌جور شد.

امروز، مرضیه زندگی تازه‌ای را تجربه می‌کند؛ در کنار همسرش، با دختری خردسال و پسری شیرین‌زبان.

 

۳۰ سال پای‌کار ۳۰۰ شروع زندگی به روایت حنیفه قدیمی

 

زندگی‌ای که با همدلی شروع شد

سیدعلی، نوزده‌ساله بود و سومین سال دوران عقدش را پشت‌سر می‌گذاشت. کارگر ساده‌ای که تمام توانش را به کار گرفته بود تا بتواند حداقل‌های یک زندگی را فراهم کند. با همان دستمزد اندک، تنها موفق شده بود چند قلم کوچک از جهیزیه را تهیه کند.

آن‌سوی‌دیگر، پدر عروس‌خانم قرار داشت؛ سیدی سال‌خورده و نابینا که امکان کارکردن نداشت. از او هم کاری ساخته نبود. نمی‌توانست کمکی برای تأمین اقلام ضروری زندگی فرزندش داشته باشد. همین شرایط، آغاز زندگی مشترک این زوج جوان را به تأخیر انداخته و بلاتکلیف مانده بودند.

ماجرا به گوش حنیفه قدیمی و جمعی از اعضای مسجد و پایگاه محل رسید. بررسی‌ها و تحقیقات میدانی آغاز و خیلی زود مشخص شد که این زوج، از نیازمندان واقعی محله هستند؛ خانواده‌ای که بدون حمایت، امکان شروع زندگی زیر یک سقف را نداشتند.

حنیفه‌خانم روایت می‌کند: بعد از اطمینان از وضعیتشان، تصمیم گرفتیم هرچه‌زودتر اقلام ضروری زندگی را تهیه کنیم تا بتوانند زندگی مشترکشان را آغاز کنند. فهرست وسایل مورد نیاز تهیه شد و ارتباط با خیران هم شکل گرفت. خیلی زود وسایل اساسی زندگی این زوج هم جور شد.

اما آنچه این روایت را ماندگارتر می‌کند، صحنه‌ای است که قدیمی از آن به‌عنوان یکی از شیرین‌ترین خاطراتش یاد می‌کند: زمانی که نوبت تأمین مواد غذایی داخل یخچال این زوج رسید، موضوع را با خواهران بسیج و مسجد در میان گذاشتم. هرکدام به‌اندازه توانشان چیزی آوردند؛ یکی سبزی، دیگری گوشت، لوبیا‌سبز و اقلام دیگر. این همدلی برای من بسیار دلنشین و فراموش‌نشدنی بود.

حس‌های خوب تکراری نمی‌شود. باید در این موقعیت قراربگیری و شاد شوی از اینکه دلی را شاد کردی و توانستی با دست‌های خالی، مؤثر باشی

زندگی این زوج، با همان کمک‌های ساده زیر یک سقف آغاز شد. امروز، حاصل آن همراهی‌ها، خانواده‌ای است با دو پسر؛ خانواده‌ای که به گفته حنیفه قدیمی، مسیر زندگی‌اش به‌آرامی روی ریل افتاده و سامان گرفته است.

 

خیریه‌ای که از دل مسجد شکل گرفت

حجت‌الاسلام‌و المسلمین فرهاد براتی،امام جماعت سابق مسجد ولی‌عصر (عج)

حدود ۱۰ سال پیش، هم‌زمان با آغاز مسئولیتم به‌عنوان امام جماعت مسجد ولی‌عصر (عج)، با خانم قدیمی که فرمانده بسیج خواهران بود، آشنا شدم. شرایط اقتصادی حاکم بر محله و مشکلاتی که خانواده‌های کم‌برخوردار با آن مواجه بودند، ما را به این جمع‌بندی رساند که باید اقدامی هدفمند و ماندگار انجام شود.

بر‌همین‌اساس، تصمیم گرفتیم خیریه‌ای را با تمرکز بر تأمین جهیزیه و سیسمونی برای خانواده‌های نیازمند راه‌اندازی کنیم. با توجه به سابقه فعالیت‌ها، روحیه مسئولیت‌پذیری و توان مدیریتی خانم قدیمی، مسئولیت این خیریه به ایشان واگذار شد.

در طول این سال‌ها، پیگیری مستمر و دلسوزی او نقش تعیین‌کننده‌ای در پیشبرد اهداف خیریه داشته است. خانم قدیمی بخش درخور‌توجهی از وقت و توان خود را وقف امور خیر کرده و بار‌ها برای بررسی و تحقیق میدانی، حتی در روستا‌های دورافتاده، همراه مجموعه حضور یافته است.

ثمره و نتایج اقدامات خیری که در این مدت رقم خورده، حاصل تلاش جمعی و همدلی اعضای خیریه و مجموعه مسجد ولی‌عصر (عج) بوده است؛ تلاش‌هایی که توانسته است بخشی از مشکلات خانواده‌های نیازمند را کاهش دهد و آغازگر زندگی‌های تازه‌ای باشد.

 

* این گزارش یکشنبه ۷ دی‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۵ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44