کد خبر: ۱۳۷۹۱
۰۶ دی ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
حمیدرضا خزاعی حافظ افسانه‌های خراسان بود

حمیدرضا خزاعی حافظ افسانه‌های خراسان بود

حميدرضا خزاعي سال‌ها زندگي‌اش را وقف پژوهش و نگارش افسانه‌ها كرد و دستاورد آن چندصد ساعت نوار ضبط شده از راويان افسانه و سيزده جلد كتاب به‌ويژه درباره افسانه‌هاي خراسان بود.

بپذيريم يا نه، افسانه سازه‌اي جدانشدني از زندگاني انسان است كه در قالب ماجرا يا حكايتي شگفت‌انگيز و همراه با رويدادهاي فراطبيعي، مونس كودكي‌هاي او بوده و گاه سن و سال را درنورديده و در بزرگسالي نيز رهايش نساخته است.

اين‌گونه نيست كه حقيقت نديده باشند و ره افسانه زده باشند؛ چه‌بسا حقايقي كه تنها و تنها از وراي افسانه رخ مي‌نمايد؛ از وراي پديده‌اي كه راه به پستوي ذهن گذشتگان و تبار انسان مي‌گشايد و از رازها و خواسته‌ها و آرزوها و ترس‌ها و در يك كلام داشته‌هاي آدمي پرده برمي‌دارد. بسياري از ما مشهدي‌ها به‌عنوان شاخه‌اي از درخت تنومند خراسان كه دست‌برقضا شاخه به‌بارنشسته اين درخت است، كودكي‌مان را با ماه‌پيشاني‌ها، سلطان‌مارها، مهرنگارها، گاو زردها و... سپري كرده‌ايم.

حمیدرضا خزاعی، یکی از پژوهشگران مطرح داستان‌های فولکلور خراسان بود که بیست اردیبهشت ۱۴۰۲ از دنیا رفت و شاید بزرگ‌ترین حسرتش ناتمام ماندن کارش بود؛ اینکه بتواند چند صد ساعت افسانه‌هایی را که برای ضبط کردن آنها به صورت صوتی به بسیاری از روستا‌های دور و گاه پرت افتاده خراسان سفر کرده بود به چاپ بسپارد. گفتگوی زیر که  ۳۱ مرداد ۹۱ در شماره ۱۸ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده دستکم حسرت ما برای گفت‌و‌گو با این چهره فرهیخته را کم می‌کند.

اين افسانه‌ها در جاي‌جاي خراسان به‌شكل‌هاي گوناگون زيسته‌اند‌ و روايت شده‌اند و از همين‌ روست كه بحث و گفتگو درباره افسانه‌هاي خراسان، آن‌هم با حميدرضا خزاعي– نويسنده و پژوهشگر افسانه‌ها- براي ما گيرايي خاص خود را دارد و البته آموختني‌ها و دانستني‌هاي ويژه.

او که بیش از دو دهه ساکن محله ابوذر مشهد بود، سال‌ها زندگي‌اش را وقف پژوهش و نگارش افسانه‌ها كرد و دستاورد آن چندصد ساعت نوار ضبط شده از راويان افسانه و سيزده جلد كتاب به‌ويژه درباره افسانه‌هاي خراسان بود، آثاری همچون افسانه‏‌هاي خراسان (دوره‌چندجلدي)، زيباترين افسانه‌‏ها (پريان)، زيباترين افسانه‌‏ها (طنز) و افسانه‌‏شعرها و... زیاد دوست ندارد بعد از این‌همه مصاحبه‌ای که در این سال‌ها و به بهانه‌های مختلف با رسانه‌ها کرده، بازهم از بیوگرافی‌اش بگوید و اینکه چطور وارد عرصه نویسندگی شده است.

فنجانی از دریا

وقتی از سرنوشت افسانه‌های خراسان می‌پرسم، با کنایه می‌گوید: از گنج ۴۰۰ساعتی که در نوار کاست ضبط کردیم، تنها ۱۰۰ساعت ماندگار شده است. پس این‌ها آخرین کار‌هایم نیست چون۴۰۰ساعت ضبط‌شده‌، فقط فنجاني از دریاست!

خزاعی سال ۱۳۳۴ دردولت‌آباد تربت‌حیدریه به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در همین شهر به پايان رساند. تحصیلات متوسطه در بجنورد و مشهد و تحصیلات عالیه خود را در دانشگاه تهران گذراند و مدرک كارشناسي علوم اجتماعی را دريافت كرد. سال۸۳ مطالعات داستان‌نویسی را آغاز کرد.

خودش می گوید از سال۷۸  با کندوکاو در این قضیه که آیا رویاهای شخصی من‌‌، همان افسانه‌هایی است که در تخیلات دیگر مردم خراسان هم وجود دارد، وارد قافیه داستان افسانه‌ها شده است. ناگفته نماند که خزاعی دستی هم در هنر نقاشی دارد؛ هنری که خودش معتقد است: در نقاشی هم سبک خاصی دارم و در شعر هم حرف‌هایی هر چند کم برای گفتن!

 

پروین؛ نخستین بهانه بود

وقتی از این هنرمند باسابقه در مورد نحوه علاقه‌مندی و ورودش به عرصه نویسندگی می‌پرسم، می‌گوید مادرم پروین که حالا فراموشي دارد، زمانی بزرگ‌ترین بهانه‌ پشت همه افسانه‌هایم بود. همه را به نقل از عمه فرنگیس می‌گفت؛‌‌ همان خدای افسانه‌های تعریف‌شده در نسل‌های گذشته. خرسندم که سایه‌اش هنوز روی سرم هست و بهبودی‌اش را آرزو مي‌كنم. الهام از افسانه‌هایی که او در کودکی‌هایم نقل می‌کرد نخسین جرقه‌هایی بود که مرا به کوه و کمر و دشت و کویر خراسان کشاند.

مادرم پروین که حالا فراموشي دارد، زمانی بزرگ‌ترین بهانه‌ پشت افسانه‌هایم بود و همه را به نقل از عمه فرنگیس می‌گفت

در هر روستا و آبادی نشستم پای حکایت‌های کسانی که خیلی‌ها نمی‌دانستند واقعا وجود خارجی دارند؛‌‌ همان افسانه‌گو‌ها را می‌گویم که در برخی جا‌ها حضور داشتند و برخی جا‌ها هم از حضور آن‌ها کویر بود و خالی. گاه می‌شد که دو سه روز تفحص و تحقیق و راه‌رفتن بین دیوار‌های کاهگلی روستا‌ها بي‌نتيجه بود ولی باز دلسرد نمی‌شدم و می‌گشتم تا ببینم قرعه‌ام را به نام کدام روستای دیگر رقم می‌خورد...

 

ریشه‌ای‌ترین فرهنگ

خزاعی معتقد است: افسانه ریشه‌ای‌ترین فرهنگ است. سر این حرفم  هم هستم. حتی می‌گویم تمام زندگی خودم هم افسانه است. پیداکردن افسانه کار ساده‌ای نیست، تا به حال خیلی‌ها از من پرسیده‌اند که آیا این گشتن در شهرها و روستا‌ها و کویر‌ها و سختی‌های راه، برایم خسته‌کننده و دلسردکننده نبوده است؛ می‌گویم: عاشق که باشی، همه چیز حل می‌شود؛ سختی دیگر معنا ندارد؛ گم می‌شود...

و بعد این هنرمند سرشناس ما، داستان آن پیرزن افسانه‌گوی روشن‌دل را بازگو می‌کند که: «وارد روستا شدم. کسی فرغون‌به‌دست از عرض کوچه وکاهگل‌هایش می‌گذشت؛ مصالح می‌برد. پرسیدم افسانه‌گویی سراغ نداری؟! خنده‌ای کرد و گفت: نه.

کمی كه دور شدم، صدایم کرد و خانه کدخدا را نشانم داد. گفت او می‌تواند پیر‌های افسانه‌گو را بیاورد. چند پیرمرد جمع شدند و بین حرف‌هایشان هیچ افسانه‌ای ننشست؛ از آن‌ها سراغ افسانه‌گوی دیگری را گرفتم كه گفتند سراغ نداریم. کودکی پنج يا شش‌ساله بینشان بود. گفت: خاله لیلا. گفتم: او کیست؟ گفتند: پیرزن کوری است. باز بچه پرید بین حرفشان و گفت: خاله لیلا خیلی بلده. ۲۰دقیقه بعد خاله لیلا بین همه پیرمردان نشسته بود و با افسانه‌هایش همه را سحر می‌کرد و حلقه گوش‌های شنوای افسانه را به دورش تنگ‌تر و این سه‌ساعت نشستن پای افسانه‌های خاله لیلا بعد‌ها بخشی از ۴۰۰ساعت نوار ضبط‌شده شد...

او معتقد است که در زمینه جمع‌آوری افسانه‌های خراسان هنوز در میانه راه هستیم، نه در ابتدا و نه در انتهای آن و ادامه می‌دهد: ‏این کار باید به صورت تیمی‏ انجام شود، اما از آن‏جا که سازمانی وجود ندارد که از‏ این کار حمایت کند، تمام بار بر دوش‏یک نفر می‏افتد. از سال ۶۷ شروع به کار کردیم که البته خیلی پیگیر نبودیم، اما در حدود سال‏های ۷۳، ۷۴ با شدت و حدت خیلی زیادی کار به صورت رسمی آغاز شد. در سال ۷۸ نخستین جلد ‏این مجموعه منتشر گردید و به همین ترتیب تا به حال ده جلد از آن انتشار ‏یافته است و شاید به ‏اندازه‏۲۰ تا ۳۰ و ‏یا حتی ۴۰ جلد دیگر نیز جا داشته باشد.

او اضافه می‌کند: ‏اين مي‌‏تواند به صورت دايره‏‌المعارفي براي افسانه‌‏هاي خراسان دربيايد. چنين آماري در هيچ كجاي ديگر هم به‏اين شكل سابقه ندارد. در استان‏‌هاي ديگر مي‌‏بينيم كه افسانه‏‌هاي خود را حداكثر در حجم‏ يك جلد منتشر كرده‏‌اند. به هر حال‏ اينجا خراسان است؛ سرزمين آفتاب؛ با سرزمين‏‌هاي ديگر فرق بسياري دارد؛ ما بدين لحاظ غني‌تر از سرزمين‏‌هاي ديگر هستيم. در بعضي از مناطق مانند نيشابور‏اين غناي شگفت‏‌انگيز به وضوح ديده مي‌‏شود. چهار جلد از افسانه‌‏هاي خراسان كه تاكنون منتشر شده تنها به نيشابور اختصاص داشته است، و همين مقدار هم افسانه‏ گردآوري‌شده دارم كه بايد بازنگري و ويرايش شود.

او از مشكلاتي که برسرراهش قرار دارد هم صحبت به میان می‌آورد و ادامه می‌دهد: با بسياري از افسانه‌‏گوها نمي‌‏توان ارتباط برقرار كرد، بحث ديگر ‏اين است كه ممكن است‏ يك ماه در‏ يك آبادي باشي، اما نتواني تمام افسانه‌‏گوها را شناسايي كني چون بعضي‌‏ها خودشان پيشقدم نمي‌‏شوند، ممكن است بعضي‌‏ها نيز خبردار نشده باشند.

 

حمیدرضا خزاعی داستان‌نویس و پژوهشگر افسانه‌های خراسان است

 

زاییده خیالات مردم؟!

خیلی‌ها می‌گویند این افسانه‌ها ریشه در تخیلات عوام دارند و دارای پشتوانه محکمی نیستند اما من همیشه تاکید کرده‌ام که اين‏ها زاييده‏ خيالات مردم نيستند. به نظر من تمامي ‏اين افسانه‏‌ها ريشه در فرهنگ و اساطير ما دارند. حتي ما به كمك افسانه‌‏ها مي‌‏توانيم حلقه‌‏هاي گمشده تاريخمان را بازسازي كنيم. ‏اين افسانه‌‏ها ارتباطي به تخيل عامه‏ مردم ندارند. شايد بهتر است بگوييم با تخيل عامه‏ مردم صيقل خورده‌‏اند.

يكي از مهم‏ترين وجوه افسانه در گذشته، جنبه‏ تربيتي آن بوده است به‏ اين ترتيب كه در گذشته كودكان بيشتر نزد پدربزرگ‌‏ها و مادر بزرگ‌‏ها پرورش مي‌‏يافتند و آن‏ها از طريق همين افسانه‌‏ها كودكان را با مسائل فرهنگي و آموزشي آشنا مي‌‏ساختند. اهميت قضيه در ‏اين است كه كودك مي‏‌كوشد با همانندسازي خودش با قهرمان افسانه، توانايي غلبه بر مشكلات را بيابد.

خزاعی تاکید می‌کند: همه‏ ما در برابر نصحيت واكنش نشان مي‌‏دهيم اما افسانه همين نصيحت را به صورت غير مستقيم ارائه مي‌‏دهد. امروزه نقش پدربزرگ‌‏ها و مادربزرگ‏‌ها كم‏رنگ شده بدين ترتيب كه با فرستادن آن‏ها به خانه‏ سالمندان آن‏ها را از محيط خانواده دورشان مي‌‏كنند.

همه‏ ما در برابر نصحيت واكنش نشان مي‌‏دهيم اما افسانه همين نصيحت را به صورت غير مستقيم ارائه مي‌‏دهد

شايد هم با وجود مراكز آموزش و پرورش كه نقش تربيتي را برعهده گرفته‌‏اند، كاركرد آموزشي خانواده‏‌ها كم‏رنگ‏تر شده باشد. غير از وجوه تربيتي بخشي از تاريخ ما در همين افسانه‌‏ها روايت مي‌‏شود؛ به‌طور مثال ما مي‌‏توانيم شخصيت و ديدگاه پاره‏اي از پادشاهان مانند شاه‌عباس را به راحتي در ‏اين افسانه‌‏ها پيدا كنيم‏؛ يعني انسان‌‏هاي تاثيرگذاري كه در تاريخ ما وجود داشته‌‏اند.‏ يكي از شكوفاترين دوران تاريخ ما دوران صفوي است- كه البته من انتقادهايي به آن دارم اما نوعي رفاه اجتماعي در اين دوران به چشم مي‌‏خورد؛ راه‏‌هاي امن، تامين مالي، رونق‌گرفتن راه‏هاي تجاري، ‏ايجاد كاروانسراها- به همين علت ما نام شاه‌عباس را در بسياري از افسانه‏‌ها مي‌‏بينيم.

 

تاریخ دقیق ندارم!

سؤال بعدی ما از خزاعی درباره  قدمت ‏اين افسانه‌‏هاست که او این‌طور توضیح می‌دهد: نمي‌‏توانيم تاريخ دقيقي بيان كنيم. پيشينه بسياري از افسانه‌‏ها به پيش از اسلام مي‌‏رسد. حتي شايد افسانه‏‌هايي كه براي شاه‌عباس تعريف مي‏‌كنيم، ريشه در گذشته‌‏هاي خيلي دورتر داشته باشد؛ شخصيت‌‏هايي چون انوشيروان و ديگر پادشاهان پيش از اسلام ...

 

حمیدرضا خزاعی داستان‌نویس و پژوهشگر افسانه‌های خراسان است

 

یک ویژگی به نام گویش!

خزاعي که از او به عنوان پژوهشگر افسانه‌هاي خراسان  هم نام می‌برند، از ویژگی‌های اصلی  افسانه‌های هر منطقه جغرافیایی را گویش آن‌ها می‌داند و توضیح می‌دهد: اقلیم و فرهنگ نیز مانند اثر انگشت بر افسانه تاثیر می‌گذارد. به تعبیری دیگر، افسانه می‌تواند برآمده از اقلیم و فرهنگ باشد. در افسانه حسینا، حسینا برای آوردن شیرینی عروسی خودش (آوردن خرما) به کویر می‌زند و در آنجا گم می‌شود و در تنهایی می‌میرد. این افسانه برآمده از اقلیم گرم و خشک کویری (افسانه‌های طبس) است و براي روايت آن در مناطق ديگر مانعي وجود ندرد.

در میان افسانه‌های خراسان و افسانه‌هایی که من گرد آورده‌ام، مواردي هستند که به مکان خاصی اشاره دارند یا وجه تسمیه آبادی یا مکانی را توضیح می‌دهند که اين ويژگي‌ها، افسانه را خاص همان منطقه می‌کنند اما زیباترین افسانه‌ها به مکان و جایگاه خاصی اشاره نمی‌کنند و عامند؛ یعنی قابلیت تعمیم به تمامی مناطق را دارند و نمی‌توان آن‌ها را به منطقه یا جایگاه خاصی منتسب کرد.

البته افسانه شعرهای زیادی وجود دارند که منتسب به منطقه یا شخصیت خاصی‌اند که در آن‌ها به روشنی به منطقه خاصی اشاره شده؛ مثل افسانه گل‌محمد که محمود دولت‌آبادی آن را در قالب رماني برای همیشه جاودان کرده است یا افسانه سیدرشید یا افسانه خال گردن. در بيشتر این نوع افسانه‌ شعرها شخصيت‌ها یاغیان یا دزداني‌اند که به دلیل عیار بودن و مقبولیتی كه در نزد عامه مردم داشته‌اند، به افسانه تبدیل شده‌اند و جایگاه خاصی را برای خود تعریف کرده‌اند.

خزاعی درباره اینکه چرا در یک منطقه خاص، تعداد بیشتری افسانه وجود دارد هم می‌گوید: سابقه‌ تاریخی و فرهنگ و به‌طور کلی قرارگیری یک منطقه در جایگاهی که محل برخورد فرهنگ‌های مختلف باشد به آن منطقه اعتبار ویژه‌ای می‌بخشد.

مناطقی که به لحاظ اقتصادی و اجتماعی جايگاه ويژه‌اي پيدا مي‌كنند، این ویژ‌گی‌شان باعث می‌شود تا نیاز مناطق اطراف و حتی مكان‌هاي دورتر را برآورده سازند. مثل نیشابور که از گذشته‌های دور مقصد و محل عبور بسیاری از کاروان‌ها بوده و در این ورود و خروج، بخشی از فرهنگ مناطق دیگر به اين منطقه وارد شده و زمينه غنای فرهنگی آن را فراهم آورده است. برای همین است که منطقه نیشابور به لحاظ داشتن افسانه‌ها و ادبیات شفاهی، از غناي بسياري برخوردار است تا جايي كه چهار جلد از مجموعه ده جلدی افسانه‌های خراسان، متعلق به اين منطقه است و بیش از چهار جلد دیگر وجود دارد که هنوز به چاپ سپرده نشده‌اند.

 

وظیفه‌ای که انجام نشد!

خزاعی در مورد اینکه آیا تلویزیون، رادیو و به‌طور كلي رسانه‌ها وظیفه خود را در قبال افسانه‌ها انجام داده‌اند یا خیر هم تاکید می‌کند: به‌نظر می‌رسد تاکنون چنین نبوده است. شما اگر به برنامه‌های رسانه‌هاي ارتباط جمعی نگاهی بیندازید، ملاحظه می‌کنید که هیچ جایگاهی برای افسانه و ادبیات شفاهی در آن‌ها تعریف نشده است.

شاید هم پاره‌ای از مسئولان بی‌آنکه شناختی از ادبیات شفاهی داشته باشند، از نزدیک شدن به آن هراس دارند. می‌ترسند چون از توانایی‌های ادبیات شفاهی بی‌خبرند؛ می‌ترسند چون آن را نمی‌شناسند و انسان همواره از ناشناخته‌ها هراس دارد. این افراد اگر اندکی در پیرامون خود دقیق شوند، خواهند ديد که در دامن همين ادبیات شفاهی بزرگ شده‌اند.

 

*این گزارش سه شنبه، ۳۱ مرداد ۹۱ در شماره ۱۸ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44