داستان غارت ضریحمطهر رضوی به روایت کتیبه افشاری
درخشش طلا و نقره، ظروف و جواهرات ارزنده، شمعدانها و قندیلهای گرانبها و تجمیع همه اینها در کنار هم در حرم رضوی کافی بوده تا چشم طمعِ هر چپاولگرِ حریصی را به خود جلب کند؛ غارتگرانی که حرمت حرم هم سرشان نمیشده و چشمانشان چیزی جز درخشش سیم و زر نمیدیده است؛ حال میخواستند ناکسانی فرومایه باشند یا شاهزادگانی با جلال و جبروت؛ شاهزادگانی که یکی طلا و نقره و ظروف را به یغما میبرد و یکی اموال و اثاث حرم رضوی را.
غارتگران خارجی، یاغیان داخلی
اموال ارزشمند و گنجینههای نفیس حرممطهر هم مانند هر دارایی گرانبهای دیگری از دستدرازی سارقان و چپاولگران داخلی و خارجی در امان نبوده است. هرچند که جایگاه حضرت در نزد عاشقان و ارادتمندانش آنقدر بالا بوده است که در زمان کوتاهی سعی در جبران این خسارات میکردهاند.
بیشتر متعرضانِ حریم رضوی در نزد عامه مردم خارجیها بودند. اجنبیهایی مانند ازبکها که تکلیفشان معلوم و اصلا دلیل و انگیزه خیلی از حملاتشان به مشهد، غارت اموال حرم و مردم شهر بوده است؛ یا مثلا روسها، بعد از آنکه با بیشرمی، حرم مطهر را به گلوله بستند، هرچه توانستند از اموال و گنجینههای بیمانند آن ربودند و به تاراج بردند.
اما فقط بیگانگان غارتگران حرمرضوی نبودند. در طول سلسلههای پادشاهی مختلف، حکام وقت و سرداران نظامی و گاهی حتی کارگزاران و... هم چشم به ثروت حرم داشتند و به آن دستدرازی کردند. آقازادهها یا همان شاهزادگان افشاری نمونههایی از این سارقان تاریخیاند که بدنامی را به جان خریدند و نتوانستند از این اموال بگذرد.
تلاش حافظان اموال مانع تاراج نبوده است
آستان ملائکپاسبان در عمر چندقرنی خود خادم و مسئول دستودلپاک و دلسوز کم نداشته است، همانهایی که وقتی زمام امور حرم به دستشان بوده ارزنی از داراییهای آن را حرام و حراج نمیکردهاند و با هرچه در توان داشتهاند از آن حراست میکردهاند؛ اما گاهی هم زورشان به زمانه و گردانندگان زورگوی آن نمیرسیده و اموال و املاک رضوی به یکباره صاحبان جدیدی پیدا میکرده است.
عدد و رقم یا سیاهه دقیقی از آنچه در این چندصدسال از حرم کم شده است در دسترس نیست. همه آنچه ما میدانیم همان است که در اسناد تاریخی مانده است و خدا میداند در سالهای گذشته بر حرم، چهها که بر سر اموال و داراییهای حضرت آمده است. الله اعلم!
اما همانطور که گفته شد، تعدادی از اوراق تاریخی و سندهای قدیمی، روایتگر برخی از این تاراجها و سرقتها هستند. یکی از جالبترین این اسناد، تکهچوب کوچکی بهجامانده از عهد افشاری است که برخی از بزرگان عهد خود را رسوا میکند.

کتیبه چوبی
روایت کتیبهای کوچک با روایتی بزرگ
همانگونه که گفته شد روایت یکی از این دستدرازیها در این کتیبه چوبی نقل شده است؛ یک کتیبه چوبی به ابعاد ۲۷در۹/۳سانتیمتر به قطر سه میلیمتر که اطرافش بهصورت کام و زبانه درآمده و مشخص است که جزئی از یک مجموعه بههمپیوسته و کلافشده بوده که بقیه آن مفقود شده است.
خانه امروز این کتیبه خزانه آستانقدسرضوی است، هرچندنه مشخص است چطور، نه مشخص است چه زمانی کشف شده است؛ اما احتمال دارد در هنگام جمعآوری بقایای نیمهمتلاشی ضریح شاهطهماسبی در سال ۱۳۱۱خورشیدی، ایـن قطعه به جهت کتیبهدار بودن، حفظ شده و سر از خزانه درآورده باشد.
پشت این کتیبه چوبی عبارت «یا علیبنموسیالرضا ادرکنی» نوشته شده است و متن روی آن در یازده سطر مورب بهخط نستعلیق گوشهای از داستانی را روایت میکند که نوادگان نادرشاه گردانندگان اصلی نقش اول آن هستند.
اما داستان از چه قرار است؟
نادرشاه افشار را یارانش در سال۱۱۶۰قمری کشتند و ازآنپس حدود پنجاه سال، خراسان محل کشمکش و نزاع بین مدعیان جانشینیاش بود و زمام امور بارها در این جنگ قدرت بین اینوآن جابهجا شد.
یکی از آنان که در هرجومرجهای پسانادر به قدرت رسید، شاهرخمیرزای افشار، پسر رضاقلی، فرزند بزرگ نادر، بود؛ همان پسری که پدر او را کور کرد، مبادا چشم به سلطنت پدر داشته باشد. البته مدعیان دیگر سلطنت، در همان سال قتل نادر او را هم مانند پدرش کور کردند. اما یک سال بعد از شروع این رقابت قدرت، شاهرخمیرزای جوان در پانزدهسالگی به جانشینی پدربزرگش برگزیده شد و تا سال۱۲۱۰ حکومت کرد؛ حکومتی بسیار پرفرازونشیب.
این شاه نابینای افشاری دو پسر به نامهای نصرالله میرزا و نادرمیرزا داشت؛ پسرانی که بر خلاف پدر و پدربزرگشان، چشمهای بینایی داشتند؛ چشمهایی طماع و حریص که نهفقط به قدرت و سلطنت پدر بود، بلکه مانند چشمان جدشان به مایملک حضرترضا (ع) هم بود و قصد دستدرازی به این اموال را داشتند، همانگونه که نادرشاه افشار هم در زمان سلطنتش، موقوفات آستانه را به نفع دیوان کشوری ضبط کرد.
اموال رضوی، خرج نزاع برادران نادری
از سال۱۱۸۰قمری به بعد، سالهایی بود که پسران شاهرخ به سبب نابینایی پدر، قدرت بیشتری پیدا کردند؛ برادرانی که مدتها برای بهدستآوردن این قدرت با یکدیگر جدال و داراییهای حرم را صرف این نزاع و کشمکش کرده بودند.
نصرالله جنگاور بود و شجاع و بین اهالی مشهد و امرای خراسان محبوبیت داشت. بعد از آن هم که توانست حمله مهم احمدشاه درّانی را دفع کند، بر اقتدارش افزوده شد؛ اما پدر همچنان او را محدود میکرد و این شد که به وسوسههای منفعتطلبان اطرافش گوش سپرد و کرد آنچه نباید میکرد. او زودتر از برادرش حرمت حرم را شکست و به اموال حرم دستبرد زد و طلاآلات، نقرهآلات، قندیلها، ظروف گرانبها و شمعدانهای زرین را به تاراج برد و همه را تبدیل به سکه کرد.
نصرالله کار وقیحانهاش را وام خواند و برای توجیه آن وعده داد آنگاه که به سلطنت برسد، به عوض آن دوبرابر جبران کند. اما بعد از آنکه جدالش بر سر قدرت با برادر بالا گرفت، همه را برداشت و به شیراز نزد کریمخان زند گریخت.
طمع سیریناپذیرِ جانشینان نادر
نادرمیرزا هم دقیقا پا جای پای برادر گذاشت، اما با ردپایی بزرگتر. او که حدودا در سال۱۱۸۷قمری بعد از رفتن نصرالله میرزا امور مشهد را به دست گرفته بود، به خود اجازه داد اموال و اثاثیه حرم را مصادره کند. کار تا جایی پیش رفت که حتی ضریح سیمین حضرت هم از غارت او در امان نماند.
روی این کتیبه چوبی، روایت غارت ضریح مبارک به دست نصرالله میرزاست
دانه خشت طلای خالص بقعه مبارک و سر طوق مکلل بالای گنبد ربوده شدند، درب جواهرنشان حرم از جا کنده شد تا طلا و جواهرش فروخته شود، قالی زربفت حرم که در آن دوران، ۷هزار تومان قیمت داشت، سوزانده شد تا طلایش در کنار همه این داراییهای ارزشمند طعمه طمع سیریناپذیر این شاهزاده افشاری شود.
اما قرار نبود چرخ زمانه همیشه به مراد نادرمیرزا بچرخد؛ زیرا هفت سال بعد کریمخان کشته شد و نصرالله میرزا باز فیلش یاد هندوستان کرد و عزم مشهد کرد. در این برهه حساس و پرماجرای تاریخ مشهد، نزاع دو برادر افشاری بر سر سلطه بر خراسان دوباره اوج گرفت، باز گویِ قدرت به دست نصرالله افتاد و برادرش به هرات متواری شد.
سرانجامی که منتظر هر دو برادر غارتگر بود
در این سالها نصرالله شجاعت جوانی را از دست داده بود و حکومت مفلوکانهاش که از سال۱۱۹۴قمری شروع شده بود، با مرگش در سال۱۲۰۰قمری خاتمه یافت. او در این مدت کوتاه باز هم سراغ اموال امامرضا (ع) رفت و کتیبه مذکور درمورد دستدرازی او به ضریح مطهر یک سال پیش از مرگ اوست. این شاهزاده افشاری و دارودستهاش مانند حرامیانی که به کاروانی بزنند، مضجع شریف را غارت کردند و ضریح طلایی را با خود بردند. همان ضریح یا محجرِ شاهطهماسبی که بین ضریح چوبی و ضریح فولادی شاهعباسی قرار داشت.
بعد از مرگ برادر، نادرمیرزا دوباره به مشهد برگشت، اما این بار با خوی غارتگری کمتر. او زیر سایه پدر، قدرت را به دست داشت و حتی سعی کرد با برگرداندن ضریح ربوده شده توسط بردارش بهجای اصلی خود، نزد عوام وجهه بهتری پیدا کند؛ همانطور که نام و نشانش را در سجع مُهرش در این سالها از «نادر عصر» به «بنده شاه دین» تغییر داد.
سرانجام او هم مانند برادرش چیزی جز مرگ نبود و بعد از فتح خراسان توسط قجرها به قتل رسید. فتحعلیشاه قاجار در سال۱۲۱۸قمری او را به قصاص جدش در تهران کشت. ازآنپس بود که خطه خراسان بعد از نیمقرن کشمش قدرت، به دست بیکفایت قاجارها افتاد.
روایتی درست یا تهمتی نادرست؟
گفتیم که پشت این کتیبه چوبی، عبارت «یا علی بن موسیالرضا ادرکنی» نوشته شده و متن روی آن روایت غارت ضریح مبارک به دست نصرالله میرزاست که به این صورت ثبت شده است: «هوالله یا ارحم من کل رحیم ارحمنی. یا علیبنموسیالرضا ادرکنی.
در غره شهر محرمالحرام سنه ۱۱۹۹ نصرالله ابن شاهرخ ابن رضاقلیمیرزا خلف نادرشاه با قوای جمعی از شیاطین انس، ضریح طلایی که قریب دویست سال بود پادشاهان صفوی نصب فرموده بوده، برداشتند و در سنه ۱۲۰۲ در ماه مبارک رمضان به سعی نادرخانی که برادر ارشد نصرالله بود، بعد از فوت مشارالیه، به سرکارداری نواب اقدام خدام والامقام العبد المذنب الیثم محمد رحیم با تمام رسید. اللهم اغفرلی و لوالدی یوم یقوم الحساب.».
در این کتیبه، نام «محمدرحیم» بهعنوان کاتب ثبت شده است؛ فردی که براساس دیگر اسناد آستانقدس، بهعنوان خادم کشیک چهارم در حرمرضوی خدمت میکرده است. احتمال میرود که تحریر او بر این کتیبه در قطعات داخلی ضریح، به سبب نقش مهمش در بازگرداندن آن به حرممطهر داشته باشد.
اما آیا واقعا داستان به همین شکل است؟ نباید فراموش کنیم که هنگام نوشتن تاریخ، قلم همیشه به دست فاتحان بوده است؛ بنابراین اگر همه این روایت برخلاف آنچه تصور میکنیم باشد، تعجبآور نخواهد بود. شاید همه این داستان، اتهامی بیاساس بوده که نادرمیرزا برای بدنامکردن برادر رقیب خود به او نسبت داده است. تنها خداست که حقیقت را میداند.
دکتر بهزاد نعمتی، پژوهشگر بنیاد پژوهشهای آستانقدسرضوی که تحقیقات زیادی درباره این قطعه انجام داده است و در مقالهای با عنوان «قطعهای نویافته از ضریح مطهر رضوی» به چاپ رسانده است، نیز این احتمال را رد نمیکند.
* این گزارش چهارشنبه ۳ دیماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۶۶۰ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.
