قصه زندگی عذرا موشانی در نبود آب لولهکشی
شیر آب را باز میکند تا لیوان دستهداری را که در آن برایمان چای ریخته بود، بشوید. بعد هم سری به کتری روی اجاق گاز میزند و شعله زیرش را کم میکند تا آرامتر بجوشد. هوای خانه عذرا موشانی، در سرمای خشک پاییزی، به مدد بخاری قدیمی گوشه هال، گرمایی دلچسب دارد. هیچکدام از این داشتهها برای او تکراری نشده است و هنوز هم با لذت و سپاس، درباره تکتکشان صحبت میکند. شاید، چون خاطرات اواسط دهه ۵۰ را بهخوبی به یاد میآورد؛ زمانیکه از نیشابور و روستای کوشان (موشان)، تازه به محله وحید نقل مکان کرده بود و از امکانات امروز محله، خبری نبود.
از کوشان تا دریا
تا همین یک ماه پیش، خبر نداشت که چندساله است. گذرش که به بیمارستان افتاد و روی تابلو بالای تختش، اسم و فامیل و عدد ۷۲ را دید، فهمید که از خدا ۷۲سال عمر گرفته است. پنجاهسال پیش، با زندگی روستا، خداحافظی کرد و به خانه نوسازی آمد که شوهرش در یکی از فرعیهای خیابان دریا (وحید) ساخته بود؛ «وقتی آمدیم اینجا، توی میلان خاکیمان، تک و توک خانههایی بودند. آب لولهکشی فقط به خانههای راسته دریا آمده بود و بیشتر اهالی که ما هم جزوش بودیم، باید جور دیگری کارهایمان را رتقوفتق میکردیم.»
او از شیرهای اهرمی قدیمی معروف به «فشاری» میگوید که سر هر چهارراه نصب شده بود و مردم برای پرکردن ظرفهای آب یا شستن رخت و لباسشان، از آن استفاده میکردند؛ «دورتادور فشاری، همیشه خدا شلوغ بود. باید صف میایستادی تا نوبتت بشود. بهتر این بود که بروم سر قناتی که میافتاد اول تلگرد. جایی که حالا شده است بوستان بسیج.»
رختشویی در قنات تلگرد
بچههای قد و نیمقدی که بودنشان به خانوادههای قدیم، معنی میداد به اضافه زندگیهای جمعی درکنار خانواده همسر، باعث شده بود رفتوآمد خانم موشانی و دیگر بانوان محله وحید تا قنات تلگرد، برای شستن رختهای چرک و فرشهایشان، گاهی به دو بار در هفته هم برسد؛ «از خانه ما تا قنات، نیمساعتی پیادهروی داشت. لباسها را میگذاشتم توی لگن آهنی و میرفتم تلگرد.
هنوز جنگ شروع نشده بود که آب لولهکشی به وحید ۱۵.۲ آمد. کمکم خانهها حمامدار شدند و حمامهای عمومی از سکه افتادند
دختر روستا بودم و انجام این کارها آن هم توی فصل تابستان، سختم نبود. تا برگردم خانه، مادرشوهرم خدا بیامرز، بچهها را نگه داشته بود و ناهار را روی اجاق بار گذشته بود. نان را هم همیشه خودش میپخت توی تنوری که گوشه حیاط بود. شوهرم یک نیسان، شاخه آورده بود، هم برای تنور، هم برای کرسی. هوا داشت کمکم سرد میشد.»
حمامهای متروک
هوا هنوز کاملا سرد نشده بود که صاحب حمام عمومی حسینی، خدمتی تازه به مردم محله وحید کرد تا خانمهای محله از رفتن تا سر قنات در هوای سرد، راحت شوند؛ «حمام میافتاد روبهروی وحید۱۵، همان جایی که الان شده است فروشگاه زنجیرهای. پانصدمتر حمام بود، دوممر. یک سالن زنانه، یک سالن مردانه. صاحبش یک شیر آب گذاشت بیرون حمام و بعد از آن، دیگر لازم نبود برویم قنات.»
آنطورکه بانوی محله وحید میگوید، بقایای متروکه حمام حسینی تا همین هفتهشت سال پیش پابرجا بود و درنهایت، به سرنوشت دیگر حمامهای عمومی در این محدوده دچار شد؛ یعنی قطعهقطعهشدن زمین وسیع آن برای ساختوساز واحدهای مسکونی و تجاری؛ «هنوز جنگ شروع نشده بود که آب لولهکشی به میلان ما در وحید ۱۵.۲ آمد. کمکم خانهها حمامدار شدند و حمامهای عمومی از سکه افتادند؛ از حمام عمومی حاجتقی بگیر که میافتاد پشت بیمارستان امامحسین (ع) در محله طلاب تا حمام نمرهای فکور که به آن دولتشاهی هم میگفتند و آخر خیابان میثم بود، جای مدرسه ابومسلم.»
* این گزارش یکشنبه ۱۶ آذرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۲ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.
