
یک اتفاق، عزت خداشناس را از کودکی به پزشکی علاقهمند کرد
آخرین روز پاییز ۱۳۵۵ بهعنوان نخستین فرزند خانواده به دنیا آمد. با شاغل بودن والدین، نقش «مادر دوم» برای چهار فرزند بعدی را بر عهده گرفت. به قول خودش: «از همان ابتدا به درس خواندن شهره بودم و همیشه شاگرد اول؛ در عین حال، آموزش دادن را هم دوست داشتم.
با غیبت والدین، هم درسهای خودم را میخواندم و هم به تکالیف بچهها رسیدگی میکردم. فاصله سنی کمی با خواهر و برادرهایم داشتم و، چون بیشتر وقتمان با هم میگذشت، مرا الگوی خود میدانستند؛ برای همین حواسم بود الگوی خوبی باشم.»
با وجود علاقه شدید به معلمی، اتفاقی ساده، اما ماندگار، او را به پزشکی هم علاقهمند کرد: «روزی که بهدلیل تب شدید نزد پزشک خانوادگی رفتیم، بدنم آنقدر گرم بود که با اولین لمس گوشی معاینه، لرزیدم و شوکه شدم. پزشک که ترسم را فهمید، شکلاتی به من داد و طعمش هنوز زیر زبانم است. از آن روز، هم دوست داشتم مریض شوم تا دوباره پیش دکتر بروم و شکلات بگیرم، هم به حرفه پزشکی علاقه پیدا کردم.»
دکتر عزت خداشناس، عضو هیئت علمی و از دانشیاران دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال ۱۳۹۹ دوره فوقتخصص خود را به پایان رساند و دارای دو فرزند است. او کتابهای «راهنمای زردی نوزادان»، «شروع غذای کمکی کودکان»، «مبانی عصبشناسی حرکت انسان» و «بازی در اوایل کودکی؛ از تولد تا ششسالگی» را با همکاری همسر و پسرش تألیف کرده و در نگارش کتابهای «ورزش در بیماریهای شایع کودکان»، «بیماریهای تنفسی کودکان»، «رشد جسمانی» و «بررسی پیامدهای بیماری کرونا» نیز مشارکت داشته است.
همچنین ترجمه کتابهای «بیماریهای نوزادان» و «مبانی طب نوزادی پیرامون تولد نلسون»، نگارش ۵۲ مقاله، انجام ۷۲ طرح پژوهشی و راهنمایی حدود ۳۰ پایاننامه، از دیگر فعالیتهای علمی این فوقتخصص نوزادان است. دکتر خداشناس سال ۱۴۰۲ بهعنوان پژوهشگر برتر گروه کودکان در جشنواره پژوهش و فناوری دانشکده پزشکی انتخاب شد و در همایشهای ملی و بینالمللی نیز عنوان نویسنده مقاله برتر را به دست آورد.
اینجا نمیمانی
به دبیرستان که رسید، پزشکی رشتهای پرآوازه و آرزوی بسیاری از دانشآموزان بود، اما او هنوز تصمیم قطعی نگرفته بود و حتی بیشتر به مهندسی یا معلمی ریاضی فکر میکرد. «ریاضی را خیلی دوست داشتم؛ هر وقت میخواستم استراحت کنم، مسئلهای حل میکردم و انرژی میگرفتم. آنقدر قوی بودم که معلمها از حل مسائل من تعجب میکردند، بههمین دلیل رشته دبیرستان را ریاضی انتخاب کردم.
در این میان، دبیر علوم اجتماعی دوم دبیرستان زنگهای تفریح تا من را میدید، میگفت: «در تو میبینم که پیشرفت زیادی میکنی، حتما خوب درس بخوان و رشته خوبی انتخاب کن.» دبیر عربی هم پیشبینی میکرد که من در ریاضی نمیمانم و متخصص کودکان میشوم! حتی موقع حضور و غیاب، با عنوان «دکتر عزت خداشناس» صدایم میزد! من، اما در دلم میگفتم از رشته ریاضی که کسی پزشک نمیشود!
سال ۱۳۷۲، دوم دبیرستان را با معدل ۲۰ به پایان رساندم و ازدواج کردم؛ البته به شرط ادامه تحصیل، شرطی که هم خودم و هم خواستگارم گذاشته بودیم. بهدلیل اینکه مدرسه در صورت اطلاع از ازدواج، مانع ادامه تحصیل میشد، ازدواج تا زمان گرفتن دیپلم به ثبت نرسید و حتی دوستانم هم خبردار نشدند. آنقدر سرم توی درس بود که فکرش را نمیکردند به این زودی ازدواج کنم. همیشه میگفتند پزشکیات را که گرفتی، بعد شاید یادت بیاید ازدواج هم لازم است!
در خانواده نیز ازدواج پیش از دانشگاه مرسوم نبود و بسیاری آن را پایان تحصیل میدانستند. میگفتند «امید داشتیم پزشک شوی ولی حالا گرفتن دیپلم هم بعید است!»، اما به باور خودم، ازدواج نهتنها مانع نشد، بلکه به پیشرفتم خیلی کمک کرد و در واقعیت هم با ادامه تحصیلم تا بالاترین مقطع، این موضوع ثابت شد. همسرم از همان ابتدا کتابهای درسی و کنکور برایم میخرید، برنامهریزی میکرد، شبهای امتحان بیدار میماند و کاملا حس میکردم با او به هدفم نزدیک میشوم.
همسرم که آن زمان دانشجوی رشته تربیتبدنی دانشگاه تهران و بیستوپنج ساله بود، برای انتخاب رشته به من مشورت خوبی داد. سرانجام به این نتیجه رسیدم که پزشکی برای خانمها رشتهای مفیدتر و مناسبتر است و در سال چهارم دبیرستان وارد رشته تجربی شدم.»
پزشکی با رتبه دو رقمی
ایام کنکور همزمان بود با روزهای منتهی به مراسم عروسی و تشکیل زندگی که طبعا مسئولیت و مشغلهها را بیشتر میکرد، بههمین دلیل باوجود همه گرفتاریها تمام همتش را صرف کرد تا همان سال ۷۴ قبول شود «خودم را مقید کرده بودم حتما آن سال قبول شوم؛ بیشتر از خوابم میزدم و همراه همسرم برنامهریزی داشتم تا عقب نمانم. درست است که بعد از ازدواج، روابط و رفتوآمدها بیشتر شد، اما همیشه در کیفم کتاب داشتم حتی در مهمانیها، زمانی را در جمع بودم و زمانی را به مطالعه اختصاص میدادم؛ خانواده همسرم شرایطم را درک میکردند و توقع خاصی نداشتند.
ازدواج نهتنها مانع نشد، بلکه به پیشرفتم خیلی کمک کرد و در واقعیت هم با ادامه تحصیلم تا بالاترین مقطع، این موضوع ثابت شد
دانشگاه آزاد هم شرکت کردم که نتایجش یکی دوماه زودتر از دولتی آمد و پزشکی مشهد قبول شده بودم، اما آن زمان یعنی حدود سی سال پیش، هفت میلیون هزینه داشت که برایمان سنگین بود؛ در عین حال پدربزرگم و خانواده همسرم اعلام کردند که اگر دولتی قبول نشدم، آنها هم حمایت میکنند. در نهایت قسمت این بود که با رتبه دورقمی وارد دانشگاه علوم پزشکی مشهد شوم».
روی خط الف
به این ترتیب، با وجود آنکه مراسم ازدواج یک سال به تأخیر افتاد، پس از آغاز زندگی مشترک، دور تازهای از چالشها شروع شد؛ از سکونت در شهری غریب تا تولد فرزند همزمان با امتحانات و شببیداریها. با این حال، هیچیک باعث نشد معدل این دانشجوی موفق از «الف» پایین بیاید.
«همزمان با قبولی من در دانشگاه، همسرم کارشناسیارشد را به پایان رساند و قرار بود برای خدمت سربازی در دانشگاه مشهد مشغول به کار شود، اما به دلیل بروز مشکل، ناچار شد این دوره را در دانشگاه اراک بگذراند. به همین دلیل، از مهر ۷۵ که ترم سه عمومی بودم، همراهش به اراک رفتم و در واقع زندگی مشترکمان از آنجا آغاز شد؛ با همه دشواریهایش.
سعی میکردم آنقدر مشغول درس و دانشگاه باشم که تنهایی و غریبی آزارم ندهد. به لطف خدا اواخر سال ۱۳۷۶، در اوایل بارداریام، با انتقال همسرم موافقت شد و توانستیم به مشهد برگردیم. هرچند همچنان غیبت او ادامه داشت، چون همزمان با انتقال به مشهد، در مقطع دکتری پذیرفته شد و دو روز در هفته باید به تهران میرفت.
روزهای دیگر هم بهعنوان عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی، کلاسهای متعددی داشت. پسرم خرداد ۱۳۷۷ به دنیا آمد؛ فقط ۱۰ روز مانده به شروع امتحانات. چون نمیخواستم بچه شیرخشک بخورد، شبها فقط دو ساعت میخوابیدم. خوشبختانه مادرم، که تازه بازنشسته شده بود، جز شیردادن همه کارهای بچه را بر عهده گرفت. یکی از دوستان هم شبها تماس میگرفت و نکات مهم هر درس را خلاصه برایم میگفت. همین باعث شد با وجود مشغلههای تولد فرزند، باز هم معدلم الف بماند.»
مجذوب صداقت و پاکی کودکان شدم
دکتر خداشناس پس از پایان دوره پزشکی عمومی در سال ۸۱، بهعنوان رئیس مرکز بهداشت امام حسن مجتبی (ع) در خیابان مفتح، طرح خدمت خود را گذراند. او که اولویت را رسیدگی به همسر و فرزند قرار داده بود، بهجای ورود به تخصص، تا سال ۸۵ در درمانگاههای سطح شهر مشغول به کار شد، اما به دلیل رضایت نداشتن، این روند را ادامه نداد. «بعد از تجربه کار در درمانگاهها و بزرگتر شدن پسرم، نظرم تغییر کرد.
سال ۸۶، پس از یک سال مطالعه، در آزمون تخصص شرکت کردم و با توجه به علاقهام، وارد رشته اطفال شدم. شاید امروز دانشجوها هنگام انتخاب رشته بیشتر به آورده مادی فکر کنند، اما من بهدنبال رضایتمندی از شغلم بودم؛ در حالیکه اطفال جزو تخصصهای کمدرآمد و پرزحمت است. بچهها انرژی مثبت و صداقت زیادی دارند و پاکیشان انسان را جذب میکند.
ارتباط گرفتن با آنها آسانتر از بزرگسالان است. از طرفی، کودکان درمانپذیری بیشتری دارند و درصد موفقیت درمانشان بالاتر است که این موضوع، حس اثرگذاری و مفید بودن بیشتری به پزشک میدهد. وقتی کودکی درمان میشود و به زندگی بازمیگردد، انگار هفتاد سال به او فرصت زندگی بخشیدهای و این برای من بسیار هیجانانگیز است.»
دغدغه اصلاح ولو به بهایی گران
این فوقتخصص اطفال، فراتر از ایجاد فضایی زیبا و شاد، توجه ویژهای به اصول اخلاقی نیز دارد؛ از پرهیز از درمانهای تهاجمی گرفته تا تأکید بر استفاده از شیر مادر. «چون خودم مادر هستم، هم والدین را خوب درک میکنم و با آنها همذاتپنداری دارم، هم زبان بچهها را میدانم و راحت همقدشان میشوم. درمان را بر اساس اصول اخلاقی پیش میبرم و معتقدم نباید در روند درمان به بیمار آسیبی وارد شود، حتی اگر این رویکرد برخلاف میل خود بیمار یا سلیقه عمومی باشد.
بیمار را مانند فرزند خودم میبینم. این سبک درمانی، هرچند به نفع بیمار، خانواده و در نهایت جامعه است، اما همیشه به مذاق همه خوش نمیآید؛ چون فرهنگ رایج جامعه، ویزیت خوب را معادل تجویز داروی زیاد و متنوع میداند.
کودکان باید با پزشکشان ارتباط خوبی برقرارکنند؛ به همیندلیل معمولا بهجای روپوش سفید، مانتوی رنگی میپوشم
یادم هست برای طرح تخصص، که در یکی از شهرها مطب داشتم، به خاطر همین باور نادرست، فقط ضرر کردم، چون به منشی سپرده بودم هر کس از کم بودن یا دریافت نکردن دارو ناراضی بود، هزینه ویزیتش را برگرداند و اغلب هم این کار را میکردند. با این حال، باور دارم که در طول زمان این فرهنگ اصلاح میشود و مردم متوجه میشوند که به نفع خودشان است.»
بیمار باید راضی برود
سبک خاص دکتر خداشناس صرفا به خود بیمار محدود نمیشود، بلکه گسترهای وسیعتر دارد. گاهی که علاوه بر والدین، مادربزرگ و پدربزرگ یا سایر بستگان کودک نیز به مطب میآیند، برای تکتک آنها وقت میگذارد و به پرسشهایشان پاسخ میدهد تا نگرانیهایشان برطرف شود.
همچنین به فکر بیماران راه دور هم بوده و برای پاسخگویی به پرسشهایشان در اینستاگرام، تلگرام و ایتا صفحهای ایجاد کرده است که روزانه دو تا سه ساعت از وقتش را میگیرد. «از استادانم یاد گرفتهام بیمار باید حس رضایت از پزشک داشته باشد و این برایم اهمیت زیادی دارد؛ به همین دلیل در مطب معمولا تعداد ویزیتها کم، اما مدت زمان هر ویزیت و کیفیت آن زیاد است.»
دکتر خداشناس از والدین میخواهد با توجه به اهمیت حیاتی تشخیص بهموقع بیماریها، دستکم تا دو سالگی چکاپ فرزندانشان را جدی بگیرند (تا ششماهگی، هر ماه یک بار؛ از شش ماه تا یکسالگی، هر دو ماه یک بار؛ از یک تا دو سالگی، هر سه ماه یک بار و پس از آن تا ورود به دبستان، هر شش ماه یک بار).
او همچنین توصیه میکند والدین برای درمان بیماری فرزندان از منابع اینترنتی نامعتبر یا تجربههای بزرگترها (که هرچند ارزشمندند، اما قابل تعمیم به همه نیستند) پرهیز کرده و فقط به متخصص مراجعه کنند تا هم فرزندشان آسیب نبیند و هم روند درمان دچار مشکل نشود.
بچهها به سختی از اینجا میروند
آن خاطره شیرین دوران کودکی و انتخاب آگاهانه تخصص اطفال، دکتر خداشناس را به پزشکی متفاوت در حوزه خود تبدیل کرده است؛ پزشکی که با تدابیر گوناگون، فضایی جذاب و خاطرهای خوش برای کودکان مراجع ایجاد میکند. از دیوارها و وسایل رنگارنگ و جوایز متنوع گرفته تا نمایش عروسک انگشتی؛ همه چیز به نفع کودکان طراحی شده است. البته آنها هم کم نمیگذارند و ریسه برگههای نقاشیشان در اتاق دکتر خداشناس، حاکی از قدردانیشان از این همه دغدغه و توجه اوست.
«کودکان باید با پزشکشان ارتباط خوبی برقرار کنند تا معاینه موفق باشد. به همین دلیل معمولا بهجای روپوش سفید، مانتوی رنگی میپوشم و حین معاینه، با آنها بازی میکنم. پس از موافقت برای معاینه، از جعبه جایزه، هدیهای را خودشان انتخاب میکنند.
این کار آنقدر برایشان جذاب است که بعضی تا وارد میشوند، مستقیم سراغ جایزه میروند! در زمان انتظار پیش از ورود به اتاق هم میتوانند در سالن نقاشی یا رنگآمیزی کنند که معمولا من و خودشان را نقاشی میکنند.»
* این گزارش پنجشنبه ۱۷ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۱۶۳ شهربانو روزنامه شهرآرا چاپ شده است.