
مادر و دختر کونگفوکار محله طرق در مسیر قهرمانی
نجمه آخرتی| باید تمام شهر را قدم بزنی تا خوب به خاطر بسپاری هیچ کجا بوی محلهات را نمیدهد و حاضر نیستی که فراموشش کنی؛ حتی اگر کمبرخوردار باشد و خیلیها حاضر نباشند سختی راه دور را به جان بخرند و گاهی برای تشویق جوانان ورزشکار و باانگیزه پا به آنجا بگذارند. اما محله طرق همچنان پشتش را به حضور همین جوانان و نوجوانان موفق گرم کرده تا شاهد موفقیتهایشان باشد.
کونگفو از کودکی
کمکم آماده گفتگو با آنها میشوم، از همان ابتدا نگاه کودکانه اما مصمم الهه به من میفهماند محرومیت محله مانع از پیشرفت نمیشود. گفتگو را اینطور باز میکند و میگوید: الهه شاهدینیا متولد ۱۸مهر۱۳۷۹، ساکن محله طرق مشهد کلاس پنجم هستم. کونگفو را از بچگی و در باشگاه شهیدنجمی شروع کردم.
برایم جالب است چه انگیزهای او را از کودکی به جای خاله بازی با همسنو سالانش در محله به میدان مبارزههای رزمی کشانده است؛ میگوید: من در خانوادهای به دنیا آمدم که ورزش دوست و اهل ورزش هستند، دو برادرم فوتبالیستند و مادرم هم کونگفو کار میکند. با آرامش ادامه میدهد: از همان بچگی همراه مادرم به باشگاه میرفتم و از قدرتنمایی ورزشکاران لذت میبردم، کمکم توجه مربیها به من جلب شد و وقتی استعداد و علاقهام را دیدند، کمکم کردند که به این رشته ورزشی وارد شوم.
سختِ شیرین
مادر الهه وارد گفتگو میشود و حرفهای دخترش را تکمیل میکند: خودم مشوق دخترم بودم چون به نظر من ورزش رزمی برای خانمها خیلی ضروری است و آنها را پرابهت و قوی میکند. او که شش سال است کونگفو را به سبک «دوآ» کار میکند، ادامه میدهد: گرایش خانمها به این رشته ورزشی تعجب خیلیها را برمیانگیزد، زیرا کونگفو به انرژی زیادی نیاز دارد و در واقع این ورزش سخت اما دوستداشتنی است.
گرایش خانمها به این رشته ورزشی تعجب خیلیها را برمیانگیزد، زیرا کونگفو به انرژی زیادی نیاز دارد
جایزه نمیخواهم
لبخند کودکانه الهه نگاهم را از مادرش میدزدد، دوباره خودش رشته صحبت را به دست میگیرد و از مقامهای ورزشیاش میگوید: کلاس سوم، مقام نخست کشوری این رشته را کسب کردم و سال بعد از آن یعنی وقتی کلاس چهارم بودم، یک مقام کشوری دیگر به دست آوردم. با هیجان خاصی یک نفس ادامه میدهد: سه مقام اول و یک دوم استانی هم دارم.
الهه در رابطه با موفقیتهایی که به دست آورده، میگوید: علاوهبر مادرم، در مدرسه هم خیلیها از اینکه مقام آوردم خوشحال شدند و گفتند الهه حتما باید شیرینی بیاوری. صحبتش را قطع میکنم و میپرسم جایزه هم گرفتی؟ با غرور حرفم را کوتاه میکند و ادامه میدهد: نه؛ آدم که نباید به خاطر جایزه ورزش کند و مسابقه بدهد، من بهخاطر علاقهام در مسابقات شرکت میکنم. پاسخش شرمندهام میکند و ناگزیر چند لحظه سکوت میکنم.
همسایهها برایم پارچه تبریک زدند
متولد ماه مهر، مهربانتر از آن است که قدرشناسیاش در لحن صحبتش مشخص نباشد. سخنش را به سمت همسایهها و همکلاسیهایش میبرد و میگوید: وقتی در مسابقات اول شدم، همه همسایهها برایم پارچه تبریک نصب کردند. همکلاسیها و هم محلهایهایم وقتی دیدند من در این ورزش موفق شدم به کونگفو علاقهمند شدند و خیلیهایشان از آن به بعد با من به باشگاه آمدند.
صحبتش به اینجا ختم نمیشود و ادامه میدهد: نخستین استادم دلسوزانه برای اهالی طرق زحمت میکشد، به خاطر همین دلم میخواهد از استادانم خانم آرزو حاجیپور و فاطمه کریمی که خیلی برایم زحمت کشیدند، همچنین مادرم که همیشه مشوقم بوده است تشکر کنم.
زندگی یعنی استقامت
حتما برای شما هم اتفاق افتاده وقتی هدفی را دنبال میکنید گاهی موانع سر راه، برای یک لحظه بذر پشیمانی در قلبتان بپاشد و از ادامه راه خسته شوید، اما الهه، ورزشکار ما اینچنین نیست و در این مورد به ما میگوید: ورزش کونگفوسخت است اما یادگیریاش برای من آسان بود چون دوستش دارم تاجاییکه اوایل وقتی به باشگاه میرفتم دست و پایم آسیب میدید اما برایم مهم نبود چون هدف داشتم.
مادر الهه حرفهایش را تایید میکند و ادامه میدهد: با وجود اینکه من شاغل هستم و محل کارم از طرق فاصله زیادی دارد، هیچ نگرانی ندارم چون الهه با برنامهریزی هم به درسش میرسد هم به ورزش و در کنار این دو خیلی هم به من کمک میکند. حتی این روزها که مدرسه میرود و ساعتهای باشگاه با کلاسهایش همزمان است ، بازهم سعی میکند با برنامهریزی دقیق یک روز درمیان به تمرینهای ورزشیاش برسد.
به محلهام افتخار میکنم
بعد از کمی مکث این نوجوان ورزشکار محله طرق دوباره شروع به صحبت میکند و میگوید: خیلی از خانمهای ورزشکار محله ما نتوانستهاند این رشته را تا آخر ادامه بدهند به همین دلیل دوست دارم بزرگ که شدم و به درجه استادی در رشتهام رسیدم، در محله یک کلاس کونگفو برگزار کنم؛ چون من به هر مقام و درجهای در کونگفو برسم فراموش نمیکنم که بچه خیابان ولیعصر(عج) طرق هستم و با افتخار میگویم که از این محله به موفقیت رسیدم.
ما بیخبر ماندیم یا...
«پدرم به رحمت خدا رفته است و از خدا میخواهم مادرم همیشه سالم باشد.» این بزرگترین آرزوی الهه است. نام مادرش را که میبرد ناخودآگاه رشته صحبت را به او میسپارد و او نیز گفتگو را با طعم گلایه به پایان میبرد: بسیاری از ورزشهای رزمی ازجمله تکواندو زیرشاخه کونگفو هستند اما متاسفانه از این ورزش آنطور که باید حمایت نمیشود مثلا قرار بود بهخاطر کسب مقام اول توسط الهه هیئت کونگفو برای او جشنی برگزار کند و ما را نیز دعوت کند، نمیدانم برگزار نشد یا ما بیخبر ماندیم!
بارها خواستیم در محله ما نیز مثل دیگر محلهها مسابقات کونگفوبرگزار شود که مسئولان توجهی نشان ندادند؛ شاید هم این منطقه را به حساب نمیآورند. اینجا استعدادهای زیادی دارد اما چون بچهها بیشتر از قشر کارگر هستند، نبود امکانات و بیتوجهیها مانع از شکوفایی استعدادهایشان میشود.
* این گزارش سه شنبه، ۱۵ اسفند ۹۱ در شماره ۴۶ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.