
از همان کودکی پشت ظاهر آرامش، یک دنیا شور و هیجان و اراده فریاد میزد. نرگس رؤیای مربیگری را از همان زمانیکه در تنهایی خودش عروسکبازی میکرد، در سر پرورانده بود؛ سهچهارساله بود که همراه مادرش باشگاه میرفت و همیشه خودش را در جای مربی تصور میکرد. همین هم شد؛ او حالا یکی از جوانترین و کمسنوسالترین مربیهای رزمیکار در رشته کیکبوکسینگ است.
نرگس فدایی ساکن محله ثامن با نوزدهسال سن از دو سال پیش کار مربیگری را در ورزش موردعلاقهاش شروع کرده و در همین مدت کم، آوازه مهربانیاش طوری در محله ثامن پیچیده است که شاگردان بسیاری دوروبرش جمع شدهاند!
تابستان سال گذشته بود که نرگس در مسابقات کشوری که در مازندران برگزار شد در دو جایگاه شرکت کرد؛ مربی و شرکتکننده و در هر دو موقعیت موفق به کسب مقام شد؛ خودش طلا گرفت و شاگردانش نقره و برنز!
مهمترین آدابی که هنرجوها از همان ابتدا میآموزند، ادب و احترام است
صحبتهایش را با این تأکید شروع میکند که خلاف باور عموم، ورزش موردعلاقهاش ممکن است ظاهر خشنی داشته باشد، اما روحیات پهلوانی در آن رواج دارد. میگوید: مهمترین آدابی که هنرجوها از همان ابتدا میآموزند، ادب و احترام است؛ برای نمونه، حدیثه، خواهر کوچک من ارشد کلاس است و همه میدانند که وقتی وارد کلاس میشوند، دیگر سنوسال ملاک نیست و باید به او بهعنوان ارشد احترام بگذارند.
نرگس یک نکته مهم هم به پدرها و مادرها یادآوری میکند که «اگر میخواهید نظم و مسوولیتپذیری از سنین کم در فرزندتان نهادینه شود، او را در رشتههای رزمی ثبتنام کنید.»
قصه علاقهمندیاش به کیکبوکسینگ را اینطور تعریف میکند: از کودکی عاشق ورزش بودم. بیشتر وقتها همراه مادرم به باشگاه میرفتم. بعدها که به مدرسه رفتم، همیشه در ورزش پیشتاز بودم. خودم را در بیشتر رشتههای ورزشی محک زدم و مقامهایی هم بهدست آوردم؛ از والیبال و دوومیدانی گرفته تا ژیمناستیک و کاراته، کونگفو و کیکبوکسینگ. همراه پدرم پای ثابت تماشای مسابقات والیبال بودم، اما انگار هیچکدام از اینها آنچیزی نبود که راضیام کند تا اینکه پا به رشته کیکبوکسینگ گذاشتم و آنقدر مجذوبش شدم که دیگر نتوانستم از آن دل بکنم.
تجربهای را که در این سالها بهدست آورده است، در یک جمله خلاصه میکند: «اول علاقهات را پیدا کن؛ بعد برای رشد در آن مسیر تلاش کن!»
نرگس از حمایتهای پدرش نیز بهره برده است؛ میگوید: هنوز هم نگاههایی وجود دارد که معتقدند رشتههای رزمی مناسب بانوان نیست و با همین باور هزارویک مانع بر سر دختران علاقهمند ایجاد میکنند، اما خوشبختانه شانس بزرگ من در زندگی، داشتن پدری آگاه بود که وقتی اشتیاق مرا دید، همواره تشویقم کرد و اتفاقا همیشه میگفت «اگر تنها آورده این ورزش برایت افزایش قدرت بدنی و دفاع از خودت باشد، برایم کفایت میکند.»
باوجود همه سختگیریهایش برای رعایت نظم و احترام، شاگردانش او را «مامان» خطاب میکنند. همه درددلها و دغدغههایشان را با ماماننرگس درمیان میگذارند و او ورای مربی، یک مشاور امین و دلسوز برای شاگردانش بوده است.
نداشتن هزینه ثبتنام نباید مانع هیچ کودک علاقهمندی برای آموزش باشد
خودش میگوید: بیشتر لحظات من با کینگبوکسینگ و شاگردانم پر میشود و تقریبا هیچ زمان خالیای برای کار دیگری ندارم. در این دو سال که وارد دنیای مربیگری شدهام، حتی سال تحویل را با شاگردانم بودهام، با هم به حرمامامرضا (ع) میرویم، برنامه تفریحی در بوستانهای مختص بانوان میگذاریم و همانجا هم از تمرین غافل نمیشویم.
در شادیها و بُردها با هم شادی میکنیم و در ناراحتیها و باختها با گریهشان، اشک میریزم که احساس ضعف نکنند و بدانند که تخلیه انرژی هیچ اشکالی ندارد.
با اینکه تنها منبع درآمد ماماننرگس از مربیگری است، یک عهد را از همان ابتدا با خودش بسته است که «نداشتن هزینه ثبتنام مانع هیچ کودک علاقهمندی برای آموزش نباشد.» با این اعتقاد، بارها پیش آمده است که نرگس، دختربچههای مستعد را بدون گرفتن وجهی پذیرفته و همه تلاشش را برای امیدآفرینی و ایجاد انگیزه رشد در شاگردانش به کار بسته است.
این وسط باز هم هستند شاگردانی که همچون خودش برای رؤیاهایشان هر رنجی را به جان میخرند تا سرانجام، آن روی سکه را ببینند! نرگس میگوید: شاگردانی دارم که تا الان در همه مسابقات، شکست خوردهاند، اما همچنان با قدرت و انگیزه هرچه تمامتر ادامه میدهند و نگذاشتهاند باختهای مکرر، سد راهشان برای پیشرفت شود. من هم همیشه گفتهام که هر باخت مساوی یک تجربه است و نباید مانع ادامهدادن شود.
حدیثه، خواهر کوچک ۷ سالهاش که ارشد کلاسش هم هست، خاطره جالبی دراینباره تعریف میکند: در مسابقات باشگاهی حریفم از من درشتتر بود. با تشویقهای خواهرم مبارزه را شروع کردم. همان راند اول با یک ضربه از رینگ پرت شدم بیرون! با گریه به آغوش خواهرم (مربی) آمدم و گفتم من ادامه نمیدهم! آبجینرگس خیلی محکم گفت «اگر آبجی من هستی، ادامه میدهی!» این حرف آبجی انگار قوت قلب بهم داد. برگشتم توی زمین و اینبار نتیجه به نفع من تمام شد و برنده آن مبارزه شدم.»
نرگس در آن مسابقه، فقط سیثانیه با خواهر هفتساله اش اتمامحجت کرد، اما تأثیر صحبتهایش آنقدر زیاد بود که هم در آن مبارزه برد؛ هم بعد از آن در مسابقه دیگری مقابل حریف قدری قرار گرفت و اینبار همان ابتدا، نتیجه مبارزه را به نفع خودش تمام کرد.
آبجینرگس خیلی محکم گفت «اگر آبجی من هستی، ادامه میدهی!»
نرگس فدایی از آن دسته مربیانی نیست که از همان روز اول، کلی هزینه خرید وسایل و تجهیزات مربوطه را روی دست خانوادهها میگذارند، بلکه دستکم دو ماه فرصت شناخت هنرجوها را نسبتبه کیکبوکسینگ در نظر میگیرد و بعد بهتدریج اقلام موردنیاز را اعلام میکند که برای ادامه کار تهیه شود. حتی وسایل قبلی خودش را به آنها که توان خرید ندارند، امانت میدهد تا از تمرین عقب نمانند؛ لوازمی که دست به دست میچرخد و کار را پیش میبرد.
او میگوید: برای من استعدادیابی مهمتر از درآمدزایی است. هر هنرجو برای شرکت در مسابقات باید هزینه پرداخت کند که برخی خانوادهها امکانش را ندارند. پیش آمده است که من خودم این هزینه را برای شاگردانم پرداخت کردهام که مبادا به این بهانه از رقابت در مسابقات بازبمانند.
مرام و روحیه پهلوانی این مربی باانگیزه حالا به شاگردانش هم سرایت کرده؛ اگر در مسابقات؛ همتیمیشان کلاه یا دستکش نداشته باشد، تجهیزات خودشان را به اشتراک میگذارند و کارراهاندازی میکنند.
رویای ماماننرگس این روزها داشتن یک باشگاه ورزشی با مدیریت خودش است که بتواند ایدههایش را برای آینده شاگردانش اجرایی کند.
* این گزارش دوشنبه ۸ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۰ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.